1-5 فاتحة، علق، قلم، مزمل، مدثر

پناه میبرم به الله از شرِّ شیطانِ مَطرودأَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ

فقط به نام الله

عظیم ترین عظمتِ جهان و تنها صاحب اختیارِ اَدیان

ترجمه و تفسیرِ قرآن مجید به ترتیبِ نُزولِ سوره ها

دکتر صادق تقوی

                    گفتاری لازم

 این ترجمه و تفسیر نتیجه تلاش‌ها و تحقیقات مستمر من است که از هجده‌سالگی (سال 1319 شمسی یا 1349 قمری) تا به امروز برای درک قرآن مجید و شناخت واقعی اسلام، همچنین برای رفع اختلافات مذهبی میان مذاهب مختلف شیعه و سنی و شناسایی میزان انحرافات هر یک از آن‌ها و ریشه‌های این انحرافات انجام داده‌ام. الحمدلله به یاری خداوند، در این زمینه به بهترین شکل موفق شده‌ام.

 در حین تحقیقاتی که انجام می‌دادم، از همان آغاز به نوشتن ترجمه و تفسیر قرآن پرداختم. این کار را با مطالعه تفاسیر قرآن و پرسش از افرادی که در تهران خود را متخصص در تفسیر قرآن معرفی می‌کردند، آغاز کردم. در این مسیر، از کتاب‌های جامع و گوناگون برادر بزرگترم، سید محمدعلی تقوی، که بیش از سه سال از من بزرگتر بود و به تحصیل رسمی علوم قدیمه (علوم اسلامی مذهب شیعه که به علوم معقول و منقول معروف است) مشغول بود، بهره می‌بردم. برادرم که پس از دریافت لیسانس، دکترای خود را در دانشکده معقول و منقول کسب کرد، از مراجع مذهبی آن زمان نیز اجازه اجتهاد داشت. او علاوه بر تدریس در دبیرستان‌ها، سردبیر و صاحب امتیاز روزنامه دنیای اسلام بود و مدتی نیز در اداره رادیو برنامه‌های مذهبی اجرا کرد. همچنین، کتابی تحت عنوان تاریخ قرآن منتشر کرد و متأسفانه مدتی پیش از این درگذشت.

 پدرم، سید جعفر، فرزند سید یحیی، در سه سالگی من به طور ناگهانی در تهران به علت بیماری فوت کرد، در حالی که مشغول تحصیل در مدارس علوم قدیمه بود. آرامگاه او و برادرم و عموهایم در قریه امامزاده قاسم، واقع در شمال تجریش، شمیران، قرار دارد. این مکان زادگاه من و آن‌هاست و در اطراف سردابی واقع شده است که با کاشی‌های سبز در اتاق شمالی گنبد و بارگاه مزین شده و مورد زیارت مردم قرار می‌گیرد. همچنین، مدفن پدربزرگ من نیز در این مکان است. مرحوم شریعت سنگلجی معروف، که به خاطر فعالیت‌های علمی‌اش در زمینه مذهب و مقابله با خرافات شیعه شناخته می‌شود، به من می‌گفت: «پدرت همکلاسی من بود و او در آن زمان بسیاری از خرافات مذهبی متداول را رد می‌کرد.» در حین تحقیقات اسلامی و قرآنی خود، اولین کتابم را در سال هزار و سیصد و پانزده با موضوع مهم فلسفی جبر و اختیار منتشر کردم، در حالی که دانشجوی دانشکده دندانپزشکی دانشگاه تهران بودم. تا به امروز، با بهره‌گیری از دانش قرآنی و اسلامی خود، علاوه بر ترجمه و تفسیر قرآن حاضر، یازده کتاب دیگر نیز منتشر کرده‌ام. همچنین یک دوره بیست و سه شماره‌ای روزنامه نهضت اسلام که در زمان حکومت دکتر محمد مصدق چاپ شد، و کتاب فقه استدلالی اسلام (تربیت‌های عالیه اسلام) و کتاب تاریخ اسلام و مذاهب آن که آماده چاپ است را نیز تألیف کرده‌ام.

من تاکنون چندین بار به ویرایش و تکمیل این ترجمه و تفسیر قرآن پرداخته‌ام. اولین ترجمه و تفسیر را به ترتیب سوره‌های معمولی در سال 1316 شمسی، پس از فارغ‌التحصیلی و در حین خدمت نظام وظیفه در کرمان، به پایان رساندم. در این مدت متوجه شدم که برای حل بسیاری از مشکلات تفسیری، لازم است تفسیر قرآن را بر اساس ترتیب نزول سوره‌ها انجام دهم. بنابراین، دوباره نوشتن ترجمه و تفسیر را با رعایت ترتیب نزول سوره‌ها آغاز کردم و موفق شدم آن را در سال 1329 شمسی به پایان برسانم. این کار بر اساس ترتیبی بود که مورد قبول اکثر علمای اهل سنت است.

پس از تحقیقات بیشتر و عمیق‌تر، متوجه شدم که حدود چهل روایت نقل شده مربوط به آیاتی از سوره‌های مکی هستند که در مدینه نازل شده‌اند و اساس قابل اعتمادی ندارند. این روایات به‌طور ظاهری و یک‌بعدی تنظیم شده‌اند و با هدف‌های خاصی جعل شده‌اند و به پیامبر، اصحابش و امامان شیعه نسبت داده شده‌اند. این روایات نه تنها با نظم قرآن هماهنگی ندارند، بلکه قافیه‌های آیات مرتبط با آن‌ها نیز منسجم نیستند و احتمال سوءاستفاده از آن‌ها وجود دارد. علاوه بر این، با بررسی دقیق‌تر مسائل دینی متوجه شدم که ترتیب نزول و ترتیب مشابهی که به امام جعفر صادق نسبت داده شده، در برخی موارد با متن قرآن مجید همخوانی ندارد. به عنوان مثال، از محتوای سوره جِن مشخص است که باید سوره الرحمن که در آن جِن‌ها نیز مورد خطاب خداوند قرار گرفته‌اند، قبل از سوره جِن نازل شده باشد. در حالی که در جدول ترتیب منسوب به امام جعفر صادق و همچنین در فهرست علمای اهل سنت، این سوره به عنوان سوره‌ای مدنی و 57 سوره پس از سوره جِن ذکر شده است. بنابراین، با توجه به این که در جدول ترتیب نزول منسوب به ابن عباس، سوره الرحمن به‌عنوان سوره سیزدهم آمده، من نیز در جدول ترتیب نزول خود آن را سوره سیزدهم محسوب کردم (جدول ابن عباس بعد از دو جدول دیگر، صحیح‌ترین جدول به شمار می‌آید، به خصوص در ترتیب سوره‌های مکی، در حالی که سایر جداول بیشتر خیالی و نامعتبر هستند).

در سه جدول فوق مشاهده می‌شود که سوره دهر یا انسان به عنوان سوره 97 یا 98 شناخته شده است، در حالی که ابتدا باید توجه داشت که محتوای آن مشابه سوره‌های مکی است. همچنین، آیات 24، 25 و 26 این سوره نشان می‌دهد که قبل از سوره قاف نازل شده است. علاوه بر این، سوره زلزال که در تمام جدول‌ها بعد از سوره نساء قرار دارد، به دلیل تناسب محتوای آن با سوره‌های قبل و بعد از سوره نازعات، من آن را قبل از سوره نازعات جای دادم. به همین ترتیب، سوره محمد که در چهار جدول به عنوان سوره 95 و 96 ذکر شده است، با توجه به آیه 4 آن و وجود آیه 79 سوره انفال مشخص می‌شود که این سوره قبل از سوره انفال نازل شده است.

سوره نصر که به عنوان سوره‌ای پیش از سوره نور شناخته می‌شود، با توجه به محتوای آن و تاریخچه مطالبش در سوره نور و نصر مشخص می‌کند که باید بعد از سوره نور و حتی پس از سوره فتح و بعد از فتح مکه نازل شده باشد. درباره سوره حج نیز، برخی مورخان معتقدند که آیه 39 آن همزمان با نزول سوره بقره نازل شده است، اما با توجه به جدول‌های ترتیب نزول، باید آن را به عنوان سوره 195 در نظر بگیریم تا مسلمانان را برای حرکت به سوی حُدیبیه و فتح مکه آماده کند. این سوره در ردیف سوره‌های صف، حدید و تغابن قرار می‌گیرد.

این پژوهش‌ها و بررسی‌های پیوسته در خصوص آیات و سوره‌های قرآن و ارتباط آن‌ها با تاریخ آغازین اسلام و احکام فقهی و عبادی قرآن، به من این امکان را داد که ترتیبی از نزول سوره‌های قرآن را به دست آورم که به واقعیت نزدیک است و بر اساس آن، ترجمه و تفسیر خود را تنظیم کنم. این نتیجه پس از چندین بار تجدید نظر در این موضوعات حاصل شد. بنابراین، متوجه خواهید شد که ترتیبی که در ترجمه و تفسیر خطی خود، که بین اردیبهشت سال 1347 تا مرداد و شهریور 1349 نوشته‌ام، با آنچه در مجله رنگین‌کمان از هشتم خرداد 48 تا بهمن 53 منتشر شده (به‌صورت بحث آزاد همراه با سؤال و جواب‌های انتقادی) تفاوت چندانی ندارد. همچنین، زمانی که مطالب آن مجله را به‌طور کامل در شهریور 1357 به شکل کتاب منتشر کردم، اصلاحات جزئی انجام دادم و در چاپ دوم آن نیز در سال 1358 تغییراتی ایجاد گردید. اکنون این اثر را با تصحیح کامل ارائه می‌دهم.

رمضانِ 1412 هجری قمری یا اسفندماه 1379 شمسی   /    دکتر صادق تقوی

قرآن مجید از چه زمان و چگونه بر پیامبر اسلام نازل شد؟

در مکه، در حدود سال 619 میلادی، مردی مشهور که نزدیک به چهل سال از عمرش می‌گذشت و مانند دیگر مردم مکه از سواد و نوشتن بی‌بهره بود، ناگهان در یکی از صبح‌های ماه رمضان در محل تجمع عمومی، در مسجد الحرام، دیده شد که به پا خاست و با صدای بلند اعلام کرد: «ای مردم، آگاه باشید که من از سوی خالق جهان مأمور شده‌ام تا پیام‌هایی که به من وحی می‌شود، به شما و همه انسان‌ها برسانم و خود نیز به آنچه مأموریت دارم، با کمال اطاعت عمل کنم.»

این مرد برجسته که محمد بن عبدالله نام دارد، از نظر زندگی و ثروت در موقعیت بی‌نیازی قرار داشت و همسر زنی بسیار ثروتمند به نام خدیجه بود. تا آن زمان، سابقه نداشت که او سخنان دینی بیان کند یا نظری مخالف عقاید عمومی ارائه دهد. او نه تنها در مراسم مذهبی مردم شرکت نمی‌کرد، بلکه با گروهی به نام حُنَفاء که با خرافات مذهبی مردم مخالف بودند، نیز همکاری نداشت. به‌طور کلی، او در حالی که نسبت به کفر و ایمان بی‌اطلاع بود، تنها به کار و زندگی با همسرش خدیجه مشغول بود و به دلیل امانت‌داری و صداقت خود، به‌ویژه در تجارت پیش از ازدواج با خدیجه، به محمد امین شهرت یافته بود.

در آن روز، طبق روایات، 25 رمضان بود و نه روز دیگری. مردم دور او جمع شدند و ابتدا سخنانش را به شوخی گرفتند و از او خواستند داستان زندگی‌اش را تعریف کند و پیامی را که از الله برای مردم آورده، بیان نماید. او در پاسخ به آن‌ها که به‌صورت حلقه‌وار دورش نشسته بودند و برخی به هم نزدیک می‌شدند (آیه 19 سوره جن)، گفت: پیام الله که به من مأموریت داده‌اند تا به شما برسانم، شامل نکاتی است که باید من و هر کس که به حق ایمان خواهد آورد، با دقت به آن‌ها توجه کنیم و به خالق عالم بگوییم. همچنین باید متعهد شویم تا معانی آن را در عقاید و اعمال خود لحاظ کنیم و از انجام هر چیزی که با آن مغایرت دارد، پرهیز کنیم. این نکات، نماز دین ماست که باید هر روز آن را حتی‌المقدور تکرار کنیم تا هرگز فراموش نشود (آیه 45 سوره عنکبوت).

پس همه ساکت باشید و با دقت گوش کنید تا من این را بخوانم و شما بشنوید. هنگامی که همه آماده‌ی شنیدن شدند، حضرت محمد با احترام ایستاد و چهره‌اش را به سوی آسمان بلند کرد و آیات زیر را تلاوت کرد:

سوره فاتحه الکتاب

فقط به نام الله که هستی‌بخش و مهربان است. (1) (رحمان: به وجود آورنده هستی و قوانین آن از وجود خودش) (رحیم: مهربانی که حافظ آفریده‌هایش است، به‌خصوص مطیعان دستوراتش)بِسمِ اللَّهِ الرَّحمٰنِ الرَّحيمِ1:1
آن مدح و ثناهای مخصوصِ الله باید فقط برای الله باشد که همه کاره جهانیان است. (2)الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمينَ1:2
و هستی‌بخش و مهربان است. (3)الرَّحمٰنِ الرَّحيمِ1:3
و مالکِ روز جَزاست. (4)مالِكِ يَومِ الدّينِ1:4
پس در دین اطاعتِ بنده وار، فقط از تو می کنیم و رسمِ بندگی برای تو بجا می آوریم و فقط از تو کمک می خواهیم. ( مؤمنِ حقیقی کسی است که جز از قوانین مادی و دینی خالقِ عالَم از کسِ دیگری بدونِ دلیل تقلید نکند و فریبِ سخنانِ غیرِ روشن را نخورد و بدونِ واسطه، از الله که همه جا هست و شنواست و از قوانینِ طبیعی او که همه جا برای کمک آماده است کمک میخواهد و مانند بت پرستان، از مقدسین مرده خود که حاضر نیستند و توانایی ندارند، کمک نمی خواهد) (5)إِيّاكَ نَعبُدُ وَإِيّاكَ نَستَعينُ1:5
ما را به راهِ راست هدایت نما. (یعنی از طریقِ وحی و پیامِ خودت که به پیامبرانت وحی کرده ای، ما را به جزئیات راه راست هدایت نما ) (6)اهدِنَا الصِّراطَ المُستَقيمَ1:6
به راهِ آن کسانی که تو به ایشان نعمت داده ای، نَه راهِ کسانی که موردِ غضبِ تو واقع  شده اند، و نَه راهِ انسان های بیخبر که آماده فریب خوردن می باشند. (7)صِراطَ الَّذينَ أَنعَمتَ عَلَيهِم غَيرِ المَغضوبِ عَلَيهِم وَلَا الضّالّينَ1:7

مردم از شنیدن این کلمات ناراحت شدند، زیرا دیدند که این‌ها برخلاف تمام عقایدشان است. آن‌ها مانند برخی از مسلمان‌نماهای امروزی هستند که نام الله را در کنار مقدسین مرده‌ی خود قرار می‌دهند و می‌گویند الله و محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین، یا مانند مسیحیان آن روز و امروز که بَسمَله خود را به صورت الله و عیسی و روح‌القدس یا مریم قرار داده بودند (تثلیث در بَسمَله) و می‌گفتند: به نام الله و لات و منات و عزّی. حالا می‌شنوند که محمد می‌گوید، الله فرموده که فقط به نام الله، و اگر در کنار نام الله هر نام دیگری بگذارند، در بَسمَله مشرک هستند، درجه اول توحید.

عقیده‌ی دیگر آنان که شرکی بالاتر از شرک در بسم‌الله بود، این بود که مدح‌های الله را برای مقدسین انسانی، حیوانی، نباتی و جمادی خود می‌کردند (انواع بت‌های بت‌پرستان). به‌عنوان مثال، درباره‌ی لات که مردی خمیرگیر و مقدس بود، پس از مرگش مجسمه و گنبد و بارگاهی برایش ساختند و می‌گفتند او شفیع گناهان ما نزد الله است و او را وزیرِ الله و باب‌الحوائج خود و پرقدرت تصور می‌کردند و مدح غیرسزاوار برای او می‌کردند. حالا می‌بینند که محمد می‌گوید: الله فرموده اینگونه مدح غیرِ الله شرک در حمد است و آنان حق ندارند جز توصیفِ حقیقی بزرگان خود، شخصیتی نزدیک به قدرتِ الله به آنان بدهند که این درجه‌ی دوم توحید است.

سومین نظریه نادرست آن‌ها این بود که در حوزه بندگی به شرک معتقد بودند. به عبارت دیگر، می‌گفتند که باید به غیر از الله، از وزرا و نمایندگان ملکوتی او مانند لات، منات، عُزّی و دیگران، همچون یک عبد و غلام بدون چون و چرا اطاعت کرد. از آنجا که این شخصیت‌ها به‌طور مستقیم در میان ما نیستند و نمی‌توانند با ما صحبت کنند، باید از سخنان نقل‌شده توسط متولیان آن‌ها تبعیت کنیم و در مسائل مطرح‌شده توسط این پیشوایان مذهبی، هیچ‌گونه دلیلی نخواهیم؛ در غیر این صورت مورد خشم خدایان قرار خواهیم گرفت. اما اکنون می‌بینند که محمد می‌گوید این اعتقاد بالاترین سطح شرک و بت‌پرستی است و تنها خالق عالم است که سزاوار است انسان‌ها بدون چون و چرا به او گوش دهند. بر این اساس، انسان تنها باید در برابر قوانین الله بندگی کند و پس از خالق عالم، آزادانه فکر کند و جز آنچه حقیقت آن قابل اثبات است، زیر بار هیچ‌کس نرود. این است مفهوم عالی توحید.

تمام مشکلات اجتماعی بشر از یک منبع نشأت می‌گیرد: اطاعت بی‌چون‌وچرا از افراد به جای پیروی از قوانین الهی. به طور خلاصه، آن‌ها دریافتند که در این پیام مختصر و جامع حضرت محمد، مسیر صحیح به سه مرحله توحید محدود شده است. در اینجا بیان شده که نه تنها راه اکثریت مردم که از تشخیص منطق کفر و ایمان بی‌خبر هستند، نادرست است، بلکه راه پیشوایان با نفوذ نیز که به خاطر منافع شخصی خود مردم را به سه مرحله شرک هدایت می‌کنند، نادرست است.

در میان آن جمع، چند نفری از بانفوذان سوءاستفاده‌گر بودند که با پول و زور، مردم را به آن سه مرحله بت‌پرستی تشویق می‌کردند. آنان دیدند که حضرت محمد ایشان را مورد غضب الله معرفی می‌کند و با این سخنان می‌خواهد ریشه نفوذهای دینی ایشان را بکند و مردم را بیدار نماید. یکی از آن چند نفر ابوالحکم بود و از اسم او پیداست که در حکم قاضی‌القضات شهر بوده است.

او از این حرف‌ها به شدت عصبانی شد و به سرعت جلو آمد تا مانع ادامه سخنان محمد شود. با خشم و تهدید او را از میان جمع بیرون کرد و گفت: «اگر دوباره این سخنان بی‌اساس را تکرار کنی، بدون اینکه به قبیله‌ات که در میان ما ضعیف است توجهی داشته باشم، تمام سران همفکر و هم‌عقیده‌ام را علیه تو بسیج می‌کنم و تو را از بین می‌برم.» این ماجرا از آیه 6 تا پایان سوره علق روایت شده است.

از مطالب آیات سوره علق پیداست که محمد، که حقیقتاً یقین داشت پیامبر الله است، سخت ناراحت شد؛ زیرا پیش خود فکر می‌کرد که فرستنده‌اش قدرت جهانی دارد و نباید بگذارد که ابوالحکم (ابوجهل) به او چنین جسارتی بکند و او را تهدید نماید. در دل می‌گفت باید فوراً الله زبان او را لال کند یا ضربه‌ای غیبی به او بزند. اما چیزی نمی‌گذرد که فرستنده‌اش او را در خلوت خطاب می‌کند و از طریق وحی به او می‌گوید که فکر تو درست نیست. بلکه حقیقت این است که من قوانینی برای بشر نهاده‌ام و آن قوانین این است که باید مصلحان راهنمایی‌های خود را بگویند و مفسدان مخالفت کنند. آنان که حق‌جو و خداترس هستند و عددشان کم است، در راه قبول حق شهامت و از خودگذشتگی نشان بدهند و اذیت ببینند. اکثریت مردم نیز برای اینکه نمی‌خواهند به خود زحمتی بدهند و تحقیقی نمایند، باید فریب فریبکاران را بخورند تا با این تضادها آزمایشی که منظور نظر الله در دنیاست، انجام شود و انسان‌ها برای زندگی دیگری که پس از زندگی دنیا در پیش دارند، آماده شوند. هر کس مطابق اندازه نمره‌های اطاعت خود نسبت به خالق عالم، به کار و مقامی که در خور اوست، برسد.

کنجکاوان از حضرت محمّد چه پرسیدند و چه جواب شنیدند؟

در چنین شرایطی، طبیعی است که برخی از شنوندگان کنجکاو شوند و بخواهند بفهمند چه چیزی موجب تغییر حالت محمد شده و چقدر از سخنان او حقیقت دارد؛ همچنین اگر دروغ باشد، چه دلایلی بر دروغ بودن آن وجود دارد. به همین دلیل، چند نفر از او خواستند تا داستان پیامبر شدنش را برایشان توضیح دهد. حضرت محمد به کنجکاوان گفت: شب گذشته با چشمان خود دیدم که ستاره‌ای درخشان از بالاترین نقطه آسمان به سمت من فرود آمد و در فاصله‌ای نزدیک به من قرار گرفت. این فرود، فشاری بر من وارد کرد و صدایی از آن برخاست که گفت:

(در سوره نجم، توضیحات بیشتری درباره این موضوع ارائه شده است که آنچه حضرت محمد در هنگام وحی می‌بیند با چشم روحش است و نه با چشم ظاهری. این ستاره، از تمرکز چند قوه تشکیل شده بود که هنگام وحی در فاصله کمتر از دو کمان مقابل روح پیامبر قرار می‌گرفت.)

سوره: علق، به هم چسبیده ها، آیاتِ 1 تا 5

بخوان به نام پروردگارت که همه چیز را آفریده است. (1)اقرَأ بِاسمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ96:1
و انسان را از چسبیده‌هایی آفریده است. (2)خَلَقَ الإِنسانَ مِن عَلَقٍ96:2
و به نام پروردگار کریم‌تر خود بخوان. (3)اقرَأ وَرَبُّكَ الأَكرَمُ96:3
آن کس که نوشتن با قلم را آموخت. (4)الَّذي عَلَّمَ بِالقَلَمِ96:4
و از این راه به انسان چیزهایی یاد داد که نمی‌دانست. (5)عَلَّمَ الإِنسانَ ما لَم يَعلَم96:5

از این وضعیت و این کلام شگفت‌زده شدم و در ذهنم به این فکر کردم که من که فردی باسواد و اهل قلم نیستم، چه چیزی باید بخوانم و چگونه باید نام چنین پروردگاری را بر زبان آورم. این مطالب عالی که از آغاز آفرینش تا پایان پیشرفت انسان صحبت می‌کند، چیست و چرا آن را برای من بیان می‌کنند؟ در همان لحظه دوباره از آن ستاره شنیدم که گفت:

بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب العالمين. الرحمن الرحيم… ولا الضالين.

پس از بیان این مطالب، احساس کردم که فشار از روی من کاسته شده و ناگهان آن ستاره دوباره به آسمان بازگشت و ناپدید شد. به حالت اولیه‌ام برگشتم و بسیار خسته و فرسوده بودم. در اندیشه‌ی آنچه بر من گذشته بود، به خانه‌ام رفتم و از شدت خستگی هر چه سریع‌تر به رختخواب رفتم و خوابیدم. در آن زمان نمی‌دانستم که قرار است پیامبر الله شوم و فکر می‌کردم شاید یک دوره آموزشی خصوصی برای من پیش آمده تا بفهمم دیگران چقدر گمراه هستند و باید به چنین عقاید پاکی باور داشته باشم. اما بعد از اینکه خوابیدم، صبح زود، در حالی که هنوز در رختخواب بودم، همان ستاره و همان صدا به من چنین گفت:

سوره: مدثر، خود را پوشانده، آیاتِ 1 تا 10

ای کسی که در پوشش خفته‌ای. (1)يا أَيُّهَا المُدَّثِّرُ74:1
برخیز و برو، مردم را از خطر آگاه کن. (2)قُم فَأَنذِر74:2
و پروردگارت را به بزرگی یاد کن. (که چنین تربیتی می‌کند و توحیدهای او را به یاد مردم آور). (3)وَرَبَّكَ فَكَبِّر74:3
و لباس‌هایت را پاکیزه نگه‌دار. (بهداشت بدن که لباس روح است و بهداشت سایر لباس‌ها که شامل مکان زندگی می‌شود). (4)وَثِيابَكَ فَطَهِّر74:4
و از بت‌پرستی که بسیار پلید است، دوری کن. (5)وَالرُّجزَ فَاهجُر74:5
و در کمک به دیگران منت نگذار و آن را بیش از حد جلوه نده. (6)وَلا تَمنُن تَستَكثِرُ74:6
و برای رضای پروردگارت در این راه‌های مشکل صبور باش. (7)وَلِرَبِّكَ فَاصبِر74:7
زیرا زمانی می‌رسد که آن صدای مهیب خطر به صدا درآید. (زمین متلاشی می‌گردد و ارواح بشر باید به سوی زمین آخرت برده شوند تا در آنجا دوباره زنده گردند) (8)فَإِذا نُقِرَ فِي النّاقورِ74:8
و آن زمان برای ارواح بسیار سخت خواهد بود. (به طوری که ارزش دارد برای جلوگیری از آن سختی‌ها در زندگی دنیا، برای اصلاح جامعه تلاش کنی و صبور باشی) (9)فَذٰلِكَ يَومَئِذٍ يَومٌ عَسيرٌ74:9
که بر منکران این اعلام خطر آسان نخواهد گذشت. (10)عَلَى الكافِرينَ غَيرُ يَسيرٍ74:10

حضرت محمد به کنجکاوان فرمود: زمانی که این کلمات به من وحی شد، احساس کردم که فشار وحی بر من کاهش یافته و آن ستاره به آسمان رفت. از این کلمات دریافت کردم که من پیامبر از جانب خداوند هستم و مأمور شده‌ام تا به مردم هشدار دهم و آنچه را که دیشب و امروز دریافت کرده‌ام، به دیگران منتقل کنم. باید به آن‌ها بگویم که اگر این آموزه‌ها را نپذیرند، در پس مرگ با سختی‌های مداومی روبرو خواهند شد که سرانجام آن‌ها را به زندگی عذاب‌آور در آخرت می‌کشاند. بنابراین، آنچه را که مشاهده کردید، به انجام رساندم و از هر کسی که تمایل دارد این مسیر را بپذیرد، دعوت می‌کنم تا با من در ترویج چنین تربیتی همکاری کند.

موضوع آغاز وحی بر پیامبر اسلام در کوه حرا و تصمیم ایشان به رفتن به این کوه برای تفکر و کناره‌گیری از اجتماع، و همچنین تاریخ مبعث در 27 رجب، همگی بر اساس متن قرآن و عقل سلیم نادرست هستند و از ساخته‌های دشمنان به شمار می‌آیند. این افراد با انتشار روایت‌های نادرست سعی کرده‌اند پیامبر اسلام را به‌عنوان شخصیتی خودساخته معرفی کنند و ارزش او را بیش از یک فیلسوف ندانند.

بله، متأسفانه باید گفت که در قرآن به وضوح ذکر شده است که نزول قرآن در ماه رمضان آغاز شده است، یعنی شروع آن در یکی از شب‌های این ماه بوده (سوره بقره آیه 185)، و آن شب به عنوان شب قدر، که به معنای شب برنامه‌ریزی و تعیین سرنوشت یک نهضت بزرگ دینی در جهان است، معرفی شده است. همچنین در سوره قدر بیان شده که زمان پیروزی این نهضت بزرگ بیش از هزار ماه خواهد بود (از روز فتح مکه توسط مسلمین تا پیروزی‌های وسیع ولید بن عبد الملک مروان).

علاوه بر این، بر اساس دقت در روایات، مشخص شده که روز مبعث پیامبر اسلام در 25 رمضان واقع شده است. بنابراین، همه مسلمانان باید در ماه رمضان روزه بگیرند و در پنج شب و روز آخر این ماه توجه بیشتری به قرآن و تبلیغ اسلام و عبادت نسبت به خالق عالم داشته باشند. همچنین، به وضوح مشخص است که عید فطر برای گرامیداشت مبعث پیامبر اسلام است؛ اما دشمنان اسلام از طریق عوامل خود با نشر روایات نادرست به نام پیامبر و امامان، موجب شده‌اند که تمام آنچه درباره مبعث پیامبر اسلام نوشته شده متروک شود و مطالب غیرواقعی جایگزین آنها گردد و میان مسلمانان و مورخان معروف شود.

به وضوح در قرآن، در سوره حجر، آیه 87 آمده است که سوره حمد به عنوان قرآن کوچک شناخته می‌شود و خلاصه‌ای از قرآن به حساب می‌آید. این سوره به نام فاتحة الکتاب، یعنی آغاز قرآن، شناخته می‌شود. همچنین، در متن قرآن ذکر شده که آغاز نزول قرآن در شب بوده و نه در روز.

از سوی دیگر، داستان کوه حرا برای مسلمانان روایت شده است. با اینکه همگان می‌دانند کوه حرا در فاصله یک و نیم فرسخی کعبه و دور از خانه پیامبر اسلام قرار دارد، منطقی نیست که حضرت محمد بدون دلیل به چنین کوهی برود، مگر اینکه بخواهیم ادعای دشمنان اسلام را بپذیریم که محمد ماه رجب را به‌صورت برنامه‌ریزی‌شده در غار به مانند مرتاض‌ها و اقطاب دراویش سپری کرده تا در مدت 27 روز، طرح پیامبری خود را آماده کند و برای اصلاح جامعه‌اش از طریق دین، ادعای پیامبری کند.

خوشبختانه، همان‌طور که مشاهده کردید، تمام شواهد مستند موجود در متن قرآن کریم، خلاف این ادعاها را اثبات می‌کند. بنابراین، بهتر است علاقه‌مندان واقعی دین اسلام تلاش کنند تا افسانه‌هایی که از طریق روایات نادرست بر ما مسلمانان تحمیل شده است، از بین ببرند و پیامبر اسلام و قرآن را به جهان به شکلی درست و واقعی معرفی کنند. آغاز وحی در وادی و نه در کوه حرا، در روایات معتبر اسلامی ذکر شده است که ابوالفتوح رازی تنها در ابتدای سوره مدثر به آن اشاره کرده و این روایت به جابر بن عبد الله انصاری نسبت داده می‌شود. اگرچه مطالب مطرح‌شده در این تفسیر با تمامی مستندات و ثبوت‌های موجود در کتاب‌های تاریخی درج نشده است، باید بدانید که بسیاری از افرادی که مسئول تبلیغ واقعی اسلام بودند، تمایلی به انتشار حقایق قرآن نداشتند، زیرا نه فقط به اسلام ایمان نداشتند، بلکه نمی‌خواستند چیزی جز موهومات را به مسلمانان منتقل کنند.

قبلاً توضیح داده شد که شب و روز بعثت پیامبر اسلام چگونه گذشت، چگونه و در چه شرایطی پیامبر شد و برای اولین بار رسالت خود را در میان مردم مکه اعلام کرد. ابوالحکم، که بعدها به ابوجهل معروف شد، چگونه مانع تبلیغ رسالت او گردید و پیامبر اسلام از تهدید او چگونه ناراحت شد و از خالق عالم که فرستنده‌اش بود، چه انتظاراتی داشت. اکنون به پاسخ الله به پیامبرش توجه کنید که به جای موافقت با خواسته‌های خصوصی او، چه قوانین بزرگ اجتماعی را به وی یادآوری می‌کند. پاسخ الله در چهارده آیه آخر سوره علق آمده است، جایی که الله او را در مکان مناسبی تنها و در حال راز و نیاز و اظهار توقعاتش می‌بیند و به این صورت به او وحی می‌کند:

ادامه ی سوره ی علق آیاتِ 6 تا 19

هرگز توقعاتِ تو صحیح نیست و بِدان که انسان به تجاوز و ظلم می پردازد. (6)كَلّا إِنَّ الإِنسانَ لَيَطغىٰ96:6
آنگاه که خود را ثروتمند و بی‌نیاز می‌بیند. (7)أَن رَآهُ استَغنىٰ96:7
و حقیقت اینست که بازگشتِ همه بسوی پرورنده توست. (یعنی در آخرت به حساب چنین افرادی خواهیم رسید.) (8)إِنَّ إِلىٰ رَبِّكَ الرُّجعىٰ96:8
آیا تو در وضعِ کسی که نمی گذاشت. (9)أَرَأَيتَ الَّذي يَنهىٰ96:9
بنده ای نماز بگذارد، دقت کرده ای؟ (یعنی در وضع ابوالحَكَم که مانعِ تبلیغاتِ پیامبر الله می شد. هنگامی که محمّد در حالِ خواندنِ سوره ی الحمد بود، ابوجهل به او هجوم می آورد و به همین دلیل واژه ی نماز، صلات، اینجا عنوان شده) (10)عَبدًا إِذا صَلّىٰ96:10
آیا دقت کرده ای، که اگر او بر هدایتِ موردِ نظرِ تو بود، (11)أَرَأَيتَ إِن كانَ عَلَى الهُدىٰ96:11
و مردم را به پرهیزکاری مورد نظر تو امر می‌نمود، چه می‌شد؟ (یعنی آیا توقع داری ابوجهل با آن دنیا و نفوذ خواهیش، از تو حمایت کند و خلاف شخصیت خود را بروز دهد؟) (12)أَو أَمَرَ بِالتَّقوىٰ96:12
و آیا توجه کرده‌ای که دروغ پنداشتن و پشت کردن او به حقایقی که بیان کردی، چه نتایج اجتماعی برای او، تو و جامعه دارد؟ (یعنی او باید در فرصتی که در دنیا دارد، چنین کارهایی انجام دهد و عده‌ای به حمایت او برخیزند تا مشخص شود قلیلی که سزاوار روی آوردن به این حقایق هستند، چه دشواری‌هایی باید تحمل کنند تا به منافع آخرتی کار خود برسند.) (13)أَرَأَيتَ إِن كَذَّبَ وَتَوَلّىٰ96:13
آیا او نمی‌داند که الله می‌بیند؟ (یعنی این‌گونه افراد به خوبی می‌دانند که الله اعمالشان را مشاهده می‌کند، اما به دلیل ترجیح دادن مال و نفوذهای دنیوی، به چنین اعمالی دست می‌زنند تا برای عذاب دوزخ آماده شوند.) (14)أَلَم يَعلَم بِأَنَّ اللَّهَ يَرىٰ96:14
هرگز، برخلاف قوانین اجتماعی، انتظار عذاب فوری او را از طرف ما نداشته باش. ولی اگر او در فرصتی که خواهد داشت، از این کارها دست برندارد، موی سرش را سخت خواهیم گرفت. (یعنی به جایی می‌رسد که در دنیا عذابی در پیش خواهد داشت که حتماً دچارش می‌شود.) (15)كَلّا لَئِن لَم يَنتَهِ لَنَسفَعًا بِالنّاصِيَةِ96:15
همان‌طور که نسبت به هر دروغ‌گوی خطاکار اقدام خواهیم کرد. (16)ناصِيَةٍ كاذِبَةٍ خاطِئَةٍ96:16
پس بگذار او علیه تو، رفقای هم‌مجلس خود را بخواند. (یعنی از او و یاران با نفوذش نترس). (17)فَليَدعُ نادِيَهُ96:17
که ما نیز مأمورین خود را برای عذابِ آنان خواهیم خواند. (18)سَنَدعُ الزَّبانِيَةَ96:18
هرگز نترس و از او اطاعت نکن، بلکه سر به تسلیم ما فرود آور و کاری کن که بیشتر به ما نزدیک شوی. (19)كَلّا لا تُطِعهُ وَاسجُد وَاقتَرِب96:19
می‌بینید که الله به‌جای برآورده کردن خواست پیامبر خویش، چگونه به او درس شجاعت، گذشت و جامعه‌شناسی می‌دهد و از نظر هدفی که الله از خلقت انسان‌ها دارد، چه قوانین اجتماعی عالی‌ای را برای تربیت محمد و تمام پیروان حقیقی‌اش یادآوری می‌کند. اگرچه ما این‌گونه اشخاص را مهلت می‌دهیم و فوراً به حساب ایشان نمی‌رسیم، اما هر کس از بندگان خود را که ببینیم به ما توکل کرده و تسلیم دستورات ما شده و صبور باشد، از گزند مؤثر دشمن حفظ خواهیم کرد. وقتی که حالت وحی از پیامبر اسلام پس از نزول آیات چهارده‌گانه فوق برطرف شد، از این تعلیمات جان تازه‌ای می‌گیرد و با شجاعتی هر چه بیشتر هر روز به تبلیغ نبوت خویش در میان مردم می‌پردازد.

ایمان خدیجه

پیامبر اسلام از همان شب اول بعثت هر پیش‌آمدی را که برایش رخ داد، با همسر وفادارش خدیجه در میان گذاشت و از او نیز خواست که پیام‌های خدا را بپذیرد و پیامبری شوهرش را قبول کند. کمتر اتفاق می‌افتد که زنی ثروتمند، فهمیده وسرشناس مانند خدیجه، که با مردی جوان‌تر از خود ازدواج کرده تا او امین مالش باشد و در افزایش ثروتش از طریق تجارت کمک کند و علاوه بر آن، گرم‌ترین و لذت‌بخش‌ترین زندگی زناشویی را برایش فراهم آورد، ناگهان ببیند شوهرش به راهی افتاده که جز بدنامی در میان مردم و ناراحتی خاطر و از بین رفتن ثروتش، نتیجه‌ای برای آن زن نخواهد داشت.

اینگونه زنان به هر وسیله‌ای یا شوهر خود را از این راه منصرف می‌کنند و یا اگر نتوانستند، از چنین شوهری جدا می‌شوند و خود را آسوده می‌کنند. اما خدیجه، چون زنی خدا ترس و فهمیده بود، یقین کرد که شوهر راستگوی او حتماً پیامبر شده است. لذا اعلام داشت که پیامبری او را پذیرفته و اولین مؤمن به او است و حاضر است هر گونه فداکاری را تحمل کند. ایمان خدیجه بزرگ‌ترین موفقیت برای پیامبر اسلام بود و این بزرگ‌ترین نعمتی بود که الله به پیامبرش ارزانی داشت. پیامبر اسلام نیز تا زنده بود، بزرگی، محبت و ایمان این بانوی کم‌نظیر را فراموش نکرد، زیرا می‌دید که علاوه بر ایمان کامل، تمام ثروت خود را در این راه گذاشته و هر ناراحتی که در خارج از خانه برای محمد پیش می‌آمد، او در خانه آن را با محبت خویش برطرف می‌کرد.

از چهارده آیه‌ی بالا دریافتیم که نماز در اسلام شامل گفتن اصل پیام الله، یعنی سوره الحمد است که پایه تبلیغات پیامبر اسلام و هر مسلمانی به شمار می‌آید. بنابراین، واضح است که از همان روز اول، پیامبر اسلام حداقل هر صبح پس از برخاستن از خواب، با خدیجه به درگاه بی‌نیاز نماز می‌خواند. این نماز با توجه کامل به خالق عالم و در نظر گرفتن معنای کامل سوره الحمد انجام می‌شد. او نماز را با صدای بلند می‌خواند و همسر وفادارش به آن گوش می‌داد و در نظر می‌گرفت. همچنین از آیه‌ی آخر سوره علق معلوم می‌شود که پس از تمام کردن سوره الحمد و تکرار آیات دیگری که تا آن زمان بر پیامبر اسلام نازل شده بود، هر دو سر به سجده می‌گذاشتند و تسلیم کامل خود را نشان می‌دادند و بدین‌گونه نماز خود را به پایان می‌رساندند. شاید الله نیز به ایشان تذکر داده بود که بهتر است دو بار آن را تکرار کنند؛ یعنی در نماز صبح، هر بار دو رکعت نماز بخوانند. رکوع در این مرحله نبوده زیرا دستور رکوع بعداً داده شده است.

ایمان علی بن ابیطالب و زید بن حارثه

به اتفاق تمام مورخان اسلام، در زمانی که پیامبر اسلام مبعوث به رسالت شد، علی بن ابی‌طالب، پسربچه‌ای ده ساله بود. برخی از مورخین سنی می‌گویند او هشت ساله بود و به عنوان پسرعموی پیامبر اسلام در خانه‌اش نگهداری می‌شد تا به کم بضاعتی عمویش ابوطالب کمک کند. بنابراین، علی بن ابی‌طالب در خانه حضرت محمد و خدیجه در حکم فرزند ایشان محسوب می‌شد.

در آن زمان، در خانه پیامبر، مردی به نام زید بن حارثه حضور داشت که به امور پیامبر رسیدگی می‌کرد. او قبلاً غلام خدیجه بود و گفته می‌شود که خدیجه او را به شوهرش بخشید و پیامبر اسلام او را آزاد کرد. زید محبت زیادی به پیامبر داشت و پیامبر نیز او را دوست می‌داشت. بنابراین، واضح است که وقتی این دو نفر، آقا و خانم خانه، روش یا نماز جدیدی را می‌بینند و پیامبری آقای خود را می‌شنوند، با آنان همراهی می‌کنند و خود را مؤمن معرفی کرده و با ایشان نماز می‌خوانند. تا زمانی که علی بن ابی‌طالب به رشد عقلی نرسد و در خود استقلالی درک نکند و فداکاری‌هایی برای ایمانش انجام ندهد، ایمان او ارزشی ندارد که بتوان روی آن در یک قیام دینی حساب کرد. ایمان زید بن حارثه نیز مشابه است؛ زیرا حتی اگر به رشد عقلی رسیده باشد، ایمانش مبتنی بر علاقه و محبت پیشین است، نه ایمانی که با خطرات همراه باشد و مردم را نسبت به خود دشمن کند. اما چون هم علی بن ابی‌طالب و هم زید بن حارثه در این راه فداکاری‌های زیادی کردند، ایمانشان نزد الله پذیرفته بود و هر دو به اندازه فداکاری‌هایشان مؤمن حقیقی بودند.

انتشار اینکه حضرت محمّد دیوانه شده است

پیامبر اسلام که خیالش از جانب خانواده‌اش کاملاً آسوده بود، با کمال شجاعت به تبلیغ در میان مردم مکه پرداخت و همه را به معنای سوره حمد دعوت می‌کرد. او آنچه را بر او گذشته بود برای دیگران شرح می‌داد و آنان را به پذیرش چنین عقایدی که می‌گفت با عقاید هیچ پیامبر خدایی تفاوت ندارد، دعوت می‌نمود.

در همان روزهای نخست، تلاش‌های پیامبر اسلام باعث شد که مردم مکه به شدت دچار هیجان فکری شوند. منطق قوی که در آیات نازل شده به چشم می‌خورد، هر شخص فهمیده‌ای را دچار بهت و حیرت می‌کرد. اما متأسفانه، همه آن برخلاف عقاید توده مردم بود. افراد بانفوذ قوم می‌دیدند که رواج این افکار به نفوذ آنها لطمه می‌زند و مانع سوءاستفاده‌هایشان از مردم می‌شود. از آنجا که در دنیا، خواهان آدم عاقل کسی است که در هر محیطی همرنگ جماعت شود تا به اندازه زرنگی خود از نادانی مردم استفاده کند، انتشار دادند که محمد دیوانه شده است.

البته پیامبر برخلاف بت‌پرستی مردم قیام کرده بود و مردم نیز بهسادگی حاضر نبودند دست از عقاید خود بردارند، هرچند آن عقاید بسیار موهوم و خرافی بودند. این مبارزه که از جانب فردی در مقابل یک جامعه شروع می‌شود، همه را علیه او می‌شوراند و او را دشنام می‌دهند و تهدید می‌کنند و به انواع آزاری که بتوانند متوسل می‌شوند تا شاید او را از میدان مبارزه خارج سازند. ولی دیدند که اینها کوچک‌ترین تأثیری در محمّد ندارد، بلکه او را فعال‌تر از پیش دیدند و متوجه شدند که بعضی از افراد علاقه پیدا کرده‌اند که سخنان او را بشنوند و تمجید کنند. بنابراین، می‌بینیم که بر طبق آیاتی که بعد از این نازل می‌شود، عده‌ای از کسانی که حس می‌کردند ممکن است به وسیله تطمیع این مرد شجاع، بتوانند به نفوذ و ریاستی برسند، نزد پیامبر اسلام آمدند به دو منظور: یکی اینکه به او درس سیاست بیاموزند و بگویند راه رسیدن به نفوذ و ریاست جدید این نیست که انسان برخلاف جریان اجتماع شنا کند و اکثریت مردم را علیه خود بشوراند، و دیگری اینکه به او اعلام کنند اگر حاضر باشد روش خود را ملایم کند تا بتوان جمع بیشتری از مردم را به سوی خود جلب نماید، حاضرند ریاست و آقایی او را بر خود قبول کنند و با ثروت و نفوذ و قوم و خویش و پسرانی که دارند، به او هر گونه کمکی بکنند؛ وگرنه منتظر باشد که همه او را دیوانه بدانند و از جامعه طرد کنند و شاید هم او را بکشند.

مسلم است که هر مصلحی که حقیقتاً پیامبر الله نباشد، از این پیش‌آمدها حداکثر استفاده را می‌کند و تصدیق می‌نماید که بهتر است شتاب نکند و با ملایمت با مردم سخن بگوید. او ابتدا با سازش و چرب‌زبانی، مردمی را که حاضرند مال و حمایت خود را در این راه به کار گیرند، دور خود جمع می‌کند و وقتی قدرت را به دست آورد، حتی می‌تواند با قدرت خود عقاید باطل مردم را یکباره دگرگون سازد.

از آیاتی که در زیر خواهید خواند، متوجه می‌شوید که این نصایح سیاسی بر محمّد تأثیری نداشت. با اینکه بر اساس سیاست بشری حس می‌کرد شاید راه آنها برای رسیدن به مقصود الله و از بین بردن عقاید باطل نزدیک‌تر باشد، اما چون او واقعاً مأمور الله بود، راه الله متفاوت از سیاست‌بازی و زود به مقصود رسیدن و ایمان آوردن به حقیقت از طریق قدرت و دنیاداری و فریب‌های دنیایی است. راه الله راهی دشوار است که تنها کسانی که واقعاً می‌خواهند خوب باشند و نزد الله سربلند شوند، برای آن مناسب هستند. این تربیتی است که نتیجه‌اش پس از مرگ و در آخرت مشخص می‌شود و هدف اصلی آن منحصراً دنیا نیست. بنابراین، با دقت به آیات زیر توجه کنید که دومین سوره کاملی است که بر پیامبر اسلام نازل شده و خلاف آنچه او تصور می‌کرد، به او می‌گوید.

سوره: قلم

«ن»، قَسَم به قلم و به آنچه می‌نویسند. (این حرف که در الفبای عربی «نون» گفته می‌شود، به‌صورت شفاهی بر پیامبر اسلام نازل شده است. پیامبر، با وجود اینکه به او دیوانگی نسبت می‌دادند، مجبور بود نزول آن را به مردم اعلام کند و بگوید که معنای آن را جز الله کسی نمی‌داند و نمی‌داند چرا بر او نازل شده است. شگفت‌آور این است که پیامبر اسلام، با آگاهی از اینکه اگر آن را به مردم بگوید، ممکن است آن را دلیلی بر دیوانگی‌اش بدانند، و حتی شاید خودش گفتن آن را برخلاف سیاست می‌دانست، اما احساس می‌کرد موظف است آنچه را که به او وحی می‌شود، بیان کند. این موضوع به مردم فهمیده می‌رساند که محمد آیات قرآنی را از خود نساخته، بلکه تحت تأثیر قدرتی بالاتر بوده است و اگر دیوانه نبوده باشد، پیامبر الله است.) (باید دانست که شبیه این «نون» بر سر بیست و نه سوره از سوره‌های قرآن وجود دارد. برخی از این‌ها یک حرفی، برخی دو حرفی، برخی سه حرفی، برخی چهار حرفی و برخی پنج حرفی هستند. پس از 17 سال از نزول اولین آن‌ها، در سوره آل عمران از طرف الله اعلام شده که وجود این‌ها در قرآن شاهکاری است تا به نام آیات متشابه معرفی شوند. علت وجود آن‌ها در قرآن این است که دانایان بدانند محمد حتماً پیامبر الله است و به اختیار خود مجبور به گفتن آن‌ها نشده است. همچنین، مسلمانان در آینده باید پیشوایان خیال‌باف را از پیشوایان حقیقت‌گو و منطقی تشخیص دهند و تسلیم کسانی نشوند که این 29 آیه را بر اساس خیال تفسیرهای مختلف می‌کنند. کسی را راسخ در علم قرآن بدانند که تا چیزی را کاملاً از قرآن ندانسته، ترجمه و تفسیر نکند و مسلمین را دچار فتنه و اختلافات نکند. اما افسوس که مسلمانان دنیا جز قلیلی از این درس استفاده نکرده و گرفتار اختلافات تفسیری و مذهبی شده‌اند، با اینکه حجت الله در این مورد بر آنان تمام شده بود.) (1)ن ۚ وَالقَلَمِ وَما يَسطُرونَ68:1
تو به نعمت پروردگارت دیوانه نیستی. (همان‌طور که در تفسیر „نون“ بهانه‌گیران نتیجه‌ای خلافِ فهم خدا ترسانِ هوشمند می‌گیرند، از جمله‌ی بالا نیز بهانه‌گیرانِ غیر دقیق می‌گویند: محمد که خود از قلم‌زنی بهره‌ای ندارد، چگونه دیوانه‌ای است که قلم و نوشته‌ی نویسندگان را دلیلِ عدمِ دیوانگیِ خود معرفی می‌کند و بی‌دلیل بدان‌ها قسم می‌خورد و این روش را نعمتِ پروردگار خود می‌شمارد. در حالی که خدا ترسانِ هوشمند و دقیق، از عبارتِ بعد این آیه، به خوبی درک می‌کنند که این یک پیشگویی است که اعلام می‌دارد تمام آنچه از طریق وحی به محمد می‌رسد، در آینده از طریق قلم نوشته خواهد شد. و چیزی نمی‌گذرد که در مدینه، پیامبر اسلام خود را می‌بیند که حکومتی قوی دارد و تمام مخالفانِ او منکوب شده‌اند. از طریق نوشته‌ها، وضعیت پیامبر اسلام به سرزمین‌های دوردستِ دنیا می‌رسد و حتی روز به روز چنان پیشرفت می‌کند که مانند قرن حاضر، تمام دانشمندان دنیا اگر پیامبر اسلام را بر اساس غرض‌های شخصی پیامبر الله ندانند، حداقل او را بزرگ‌ترین نابغه‌ی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی می‌شمارند. و حتی یک نفر پیدا نخواهد شد که او را دیوانه بنامد. اگرچه کمتر کسی آن‌طور که نوشته‌ایم تا حال متوجه علت وجود قسم‌های قرآن شده، مطالب بالا اثبات می‌کند که تمام قسم‌های قرآن که بیش از صد قسم است، برای استدلال و اثباتِ مطالب بعد از قسم است، نه آن‌طور که مفسران قرآن بی‌ارتباط پنداشته‌اند و فقط برای تأکید مطلب بعد دانسته‌اند.) (2)ما أَنتَ بِنِعمَةِ رَبِّكَ بِمَجنونٍ68:2
و برای تو بی‌شک، مزدی غیر مقطوع خواهد بود. (مزد دنیایی‌اش را پس از فتح مکه همه دیدند و مزد آخرتش را الله می‌داند که چه مقامی است) (3)وَإِنَّ لَكَ لَأَجرًا غَيرَ مَمنونٍ68:3
زیرا تو بر رَوِشی بَس بزرگ میباشی. (آیا هیچ مکتبِ اجتماعی ای در دنیا به وسعت و جالبيتِ روشِ قرآن و اسلام هست؟) (4)وَإِنَّكَ لَعَلىٰ خُلُقٍ عَظيمٍ68:4
پس به زودی هم خودت خواهی دید و هم آنها می بینند، (5)فَسَتُبصِرُ وَيُبصِرونَ68:5
که دیوانه توئی، یا آنها (از این آیه پیداست که پیامبر اسلام، چون مردی منطقی بود و نمی‌خواست به وسیله کلماتی چون «نون» و قسم‌ها، بهانه‌ای به دست مخالفان دهد، گاه به خود می‌گفت مبادا واقعاً جِنّی و دیوانه شده باشد که این کلمات غیرعادی را می‌شنود.) (6)بِأَييِكُمُ المَفتونُ68:6
پروردگار تو، به یقین کسی را که از راهش گم شده، بهتر می‌شناسد و او به راه‌یافتگان داناتر است. (این جملات به پیامبر اسلام از آن روست که او تصور می‌کرد، اگر این سخنان زننده در کلمات وحی او نبود، مردم بیشتری به قبول نبوت او تمایل پیدا می‌کردند و نمی‌دانست که سیاست جلب نفرات بیشتر در برنامه دینی پیامبران الله هرگز نیست، بلکه کسی سزاوار قبول راه الله است که کاملاً لیاقت آن را داشته باشد.) (7)إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبيلِهِ وَهُوَ أَعلَمُ بِالمُهتَدينَ68:7
پس آن نصیحت‌کنندگان را که منکر پیامبری تو هستند، اطاعت مَنما. (عده‌ای که خود را سیاستمدار می‌دانستند، برای تطمیع پیامبر اسلام نزدش آمده بودند تا به او بگویند: روش تو که این همه خوب و محکم سخن می‌گویی و حقاً لیاقت ترقی زیادی را داری، دور از سیاست است، زیرا در سیاست باید برای جلب نفرات بیشتر، بر خلاف جریان عقیده توده مردم سخنی نگفت.) (8)فَلا تُطِعِ المُكَذِّبينَ68:8
آنان دوست داشتند، تو در تبلیغاتت، سیاستِ سازش و ظاهر سازی پیش گیری تا با تو بسازند. (9)وَدّوا لَو تُدهِنُ فَيُدهِنونَ68:9
مبادا از آنان که قسم ها می خورند و خود را کوچک تر معرفی می کنند، اطاعت کنی. (19)وَلا تُطِع كُلَّ حَلّافٍ مَهينٍ68:10
آنان پشتِ سر گو و خبر چین می باشند. (11)هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَميمٍ68:11
و مانعِ خير ِاجتماعی به مردمند و متجاوزی هستند گناهکار. (12)مَنّاعٍ لِلخَيرِ مُعتَدٍ أَثيمٍ68:12
و بَس بی رحم و از پسِ این صفات، بسی بد جنس اند. (13)عُتُلٍّ بَعدَ ذٰلِكَ زَنيمٍ68:13
اگر چه مال و پسرانی دارند. (14)أَن كانَ ذا مالٍ وَبَنينَ68:14
بر اینگونه اشخاص، چون آیات ما خوانده میشود، گویند که افسانه های پیشین است. (15)إِذا تُتلىٰ عَلَيهِ آياتُنا قالَ أَساطيرُ الأَوَّلينَ68:15
به‌زودی داغی بر بینی اینان خواهیم زد. (یعنی به‌زودی در دنیا اینان به نام کافر و بد معرفی خواهند شد و با چنین نشانه‌هایی در آخرت نزد ما خواهند آمد) (16)سَنَسِمُهُ عَلَى الخُرطومِ68:16
ما آنان را مانندِ صاحبانِ آن باغِ معروف به آزمایشی خطرناک مبتلا کرده ایم، صاحبانِ آن باغ قسم خوردند، بامدادان، محصولِ آن را زود بچینند. (باغی در حومه شهر صنعا که داستانش معروفِ مردمِ مکه بود) (17)إِنّا بَلَوناهُم كَما بَلَونا أَصحابَ الجَنَّةِ إِذ أَقسَموا لَيَصرِمُنَّها مُصبِحينَ68:17
تا مجبور به جدا کردنِ سهمِ بیچارگان نشوند. (18)وَلا يَستَثنونَ68:18
لیکن در حالی که خواب بودند، بلائی از پروردگارت بر آن باغ رسید. (19)فَطافَ عَلَيها طائِفٌ مِن رَبِّكَ وَهُم نائِمونَ68:19
بطوریکه، چون باغی درو شده، شد. (20)فَأَصبَحَت كَالصَّريمِ68:20
صبحِ زود یکدیگر را صدا زدند. (21)فَتَنادَوا مُصبِحينَ68:21
که اگر دِرو کننده هستید، باید زود به کشتزارِ خود برسید. (22)أَنِ اغدوا عَلىٰ حَرثِكُم إِن كُنتُم صارِمينَ68:22
در راه، آهسته بهم می گفتند، زود برویم، (23)فَانطَلَقوا وَهُم يَتَخافَتونَ68:23
تا بینوایی بر شما داخل نشود. (24)أَن لا يَدخُلَنَّهَا اليَومَ عَلَيكُم مِسكينٌ68:24
و با تصوّرِ اینکه، محصولِ باغ را خواهند چید، به راهشان در صبحِ زود ادامه دادند. (25)وَغَدَوا عَلىٰ حَردٍ قادِرينَ68:25
چون آن را دیدند، گفتند، ما راه را گم کرده ایم. (26)فَلَمّا رَأَوها قالوا إِنّا لَضالّونَ68:26
نه، بلکه خودمان هم، از محصول، محروم شدیم. (بعد از شناختنِ باغ) (27)بَل نَحنُ مَحرومونَ68:27
بهترینِ ایشان گفت، آیا به شما نگفتم که چرا الله را به پاکی یاد نمی کنید. (28)قالَ أَوسَطُهُم أَلَم أَقُل لَكُم لَولا تُسَبِّحونَ68:28
آن زمان گفتند که پروردگار ما پاک و بزرگ است و ما ستمکار بودیم. (29)قالوا سُبحانَ رَبِّنا إِنّا كُنّا ظالِمينَ68:29
و شروع کردند، یکدیگر را ملامت کردن. (39)فَأَقبَلَ بَعضُهُم عَلىٰ بَعضٍ يَتَلاوَمونَ68:30
و گفتند، ای وای بر ما، همگی مان، طغیانگر بودیم. (31)قالوا يا وَيلَنا إِنّا كُنّا طاغينَ68:31
و گفتند که ما بسوی پروردگارِ خود باز گشتیم و امیدواریم در آینده، پروردگارِ مان، باغِ ما را از پیش بهتر کند. (32)عَسىٰ رَبُّنا أَن يُبدِلَنا خَيرًا مِنها إِنّا إِلىٰ رَبِّنا راغِبونَ68:32
آری این نصیحت کنندگانِ تو نیز، عاقبت در دنیا به چنین عذابهائی دچار خواهند شد و اگر بدانند، عذابِ آخرت بزرگتر خواهد بود. (33)كَذٰلِكَ العَذابُ ۖ وَلَعَذابُ الآخِرَةِ أَكبَرُ ۚ لَو كانوا يَعلَمونَ68:33
حتماً برای خدا ترسان، نزدِ پروردگارشان، باغهائی پر نعمت خواهد بود. (34)إِنَّ لِلمُتَّقينَ عِندَ رَبِّهِم جَنّاتِ النَّعيمِ68:34
پس آیا این‌گونه تسلیم‌شدگان را مانند آن گناهکاران محسوب می‌کنیم؟ (در این آیه است که برای اول بار، نامِ مُسلِم و مسلمان به معنای غیر گناهکار، تسلیم شده به فرمان دين الله، معرفی شده و جا دارد که محققین، در معنا و تفسیر مُسلِم از این آیه خارج نشوند) (35)أَفَنَجعَلُ المُسلِمينَ كَالمُجرِمينَ68:35
شما را چه شده که چنین قضاوت میکنید. (آنانکه تصور میکنند که میتوانند هم مسلمان باشند و هم گناه کنند و بوسیله توسّل به مقدسینِ مرده ی خود، به بهشت روند، باید از این آیه به بطلانِ خیالِ خود پی ببرند) (36)ما لَكُم كَيفَ تَحكُمونَ68:36
آیا کتابی دارید، ثابت و راست، که در آن یاد گرفته اید؟ (37)أَم لَكُم كِتابٌ فيهِ تَدرُسونَ68:37
که هرچه به نفعِ خود انتخاب نمائید، همان میشود. (38)إِنَّ لَكُم فيهِ لَما تَخَيَّرونَ68:38
آیا به نفع شما، مدرکی نزدِ شماست که ما قسم خورده باشیم تا روز قیامت، هر چه قضاوت کنید، به نفع شما بپذیریم؟ (39)أَم لَكُم أَيمانٌ عَلَينا بالِغَةٌ إِلىٰ يَومِ القِيامَةِ ۙ إِنَّ لَكُم لَما تَحكُمونَ68:39
آیا کسی از ایشان اینها را می پذیرد؟ (40)سَلهُم أَيُّهُم بِذٰلِكَ زَعيمٌ68:40
و آیا غیر از ایشان، کسی در آنچه گفتیم، شریک ایشان هست، اگر راست میگویند، آنکس را بیاورند. (41)أَم لَهُم شُرَكاءُ فَليَأتوا بِشُرَكائِهِم إِن كانوا صادِقينَ68:41
پس بدانند زمانی که نهفته های ایشان آشکار شود، آنان را به سجده و تسلیم خواهند خواند، امّا آنان نخواهند توانست. ( روز قیامت، همه مایلند، اظهارِ اطاعت و تسلیم نسبت به الله کنند ولی نمی توانند) (42)يَومَ يُكشَفُ عَن ساقٍ وَيُدعَونَ إِلَى السُّجودِ فَلا يَستَطيعونَ68:42
چشمانِ ایشان فرو افتاده خواهد بود، و ذلّت، ایشان را فرا گرفته، زیرا آن زمان که سالم بودند وقتی به تسليم دعوت می شدند، نمی پذیرفتند. (43)خاشِعَةً أَبصارُهُم تَرهَقُهُم ذِلَّةٌ ۖ وَقَد كانوا يُدعَونَ إِلَى السُّجودِ وَهُم سالِمونَ68:43
پس منکرینِ این مطالب را به من واگذار، که ایشان را از جائی که نمی دانند، پله پله روانشان میکنیم. (44)فَذَرني وَمَن يُكَذِّبُ بِهٰذَا الحَديثِ ۖ سَنَستَدرِجُهُم مِن حَيثُ لا يَعلَمونَ68:44
و مهلتی که حال به ایشان می دهم، حیله ای شایسته است، از من. (45)وَأُملي لَهُم ۚ إِنَّ كَيدي مَتينٌ68:45
آیا از ایشان مزدی می خواهی که پرداخت آن نتوانند؟ (46)أَم تَسأَلُهُم أَجرًا فَهُم مِن مَغرَمٍ مُثقَلونَ68:46
یا از پنهان چیزی دارند که روشن آنرا مینویسند؟ (47)أَم عِندَهُمُ الغَيبُ فَهُم يَكتُبونَ68:47
پس تو برای فرمان پروردگارت صبور باش، و مانند آن پیامبری که در شکم ماهی افتاد، مباش. چون خود را در شکم ماهی محبوس دید، فریاد به توبه برآورد. (یونس پیامبر از زیادی اذیتی که از مردم دید، از پیامبری فرار کرد، به امید اینکه در جایی دور زندگی راحتی بکند. لیکن به خواست خدا از کشتی به دریا افتاد.) (48)فَاصبِر لِحُكمِ رَبِّكَ وَلا تَكُن كَصاحِبِ الحوتِ إِذ نادىٰ وَهُوَ مَكظومٌ68:48
اگر نعمت پروردگارش او را با ماهی به ساحل، به طوری که از شکم ماهی بیرون آید، نیفکنده بود، او در شکم ماهی بی‌جان به صورت مرده به ساحل می‌افتاد و نزد مردمی که فرار کرده بود، بدنام می‌شد. (49)لَولا أَن تَدارَكَهُ نِعمَةٌ مِن رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالعَراءِ وَهُوَ مَذمومٌ68:49
ليكن پروردگارش او را دوباره به پیامبری فرستاد و از نیکو کارانش گردانید (59)فَاجتَباهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصّالِحينَ68:50
و اینکه پی در پی کافران میخواهند در هنگامِ شنیدنِ یاد آوریهای قرآن، تو را با چشمانِ غضب آلودِ خود از این راه بترسانند و منحرف کنند و یا تو را دیوانه میگویند، نترس. (51)وَإِن يَكادُ الَّذينَ كَفَروا لَيُزلِقونَكَ بِأَبصارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّكرَ وَيَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ68:51
و بدان که مطالبِ قرآن، فقط یک نوع یادآوری، برای عموم است (52)وَما هُوَ إِلّا ذِكرٌ لِلعالَمينَ68:52

نتیجه‌ای که این سوره برای پیامبر اسلام داشت، این بود که بداند پیامبران الله جز حقیقت در پیامشان ندارند و نباید در رساندن مأموریت خود از خود اختیار و سیاستی نشان دهند. آنها باید بدون توجه به عواقب وخیم مخالفت خود با توده مردم و نفوذان فریبکار، به طور جدی با خرافات و موهوماتی که به صورت سنت‌های مذهبی در جامعه رایج شده و مانع تربیت صحیح مردم می‌شود، مبارزه منطقی کنند تا فقط کسانی که فهیم و مستعد هدایت و رهبری صحیح هستند، دور او جمع شوند و یک اصلاح عمیق اجتماعی به کمک الله به وجود آورند.

پیامبر اسلام از این سوره دریافت که هرگز نباید با صاحبان نفوذ سازش کند که مانع از بیان حقایق دین او شوند، زیرا هدف او رسیدن به قدرت نیست که لازمه آن، سازش با عقاید و عادات مردم و فریب دادن آنها باشد. همچنین، با شنیدن داستان یونس پیامبر، که پیامبری از بنی‌اسرائیل بود و به مردم بین‌النهرین مأمور شده بود، و از فشاری که بر او وارد شد، شبانه از بین‌النهرین گریخت و به کنار دریای مدیترانه رفت تا سوار کشتی شود و به مکانی ناشناخته فرار کند، متوجه شد. در کشتی دچار طوفان شد و به دریا افتاد و به کام ماهی بزرگی گرفتار شد. از سوی الله تهدید شد که اگر از فشار و آزار مردم بترسد و بخواهد از مأموریت نبوت شانه خالی کند، به هلاکت سختی که با بدنامی تاریخی همراه است، دچار خواهد شد.

فشاری که خواب را از پیامبر اسلام گرفته بود

پیامبر اسلام پس از نزول آیات فوق متوجه شد که باید بیشتر در میان مردم برود و بدون ترس به رساندن پیام خداوند ادامه دهد. این رویکرد او باعث شد که مخالفان و عوام هر نوع اذیتی که می‌توانستند نسبت به او روا دارند. به هر کس که می‌رسید، با جدیت شروع به تبلیغ می‌کرد؛ عده‌ای از او فرار می‌کردند و گروهی او را به حرف‌های مختلف می‌کشاندند تا مسخره‌اش کنند. برخی او را نصیحت می‌کردند که کاری به کسی نداشته باشد و بعضی به او ناسزا می‌گفتند، سنگ می‌پرتاب کردند و گاه مشت و سیلی می‌زدند، خود را خشمگین نشان می‌دادند و به قتل تهدیدش می‌کردند. نتیجه این رفتارها این بود که محمد شب‌ها ناراحت به خانه می‌آمد و برخوردهایش با مردم، ذهن و توجه او را به آن حوادث مشغول می‌کرد و باعث می‌شد که در آینده نامعلوم خود فرو رود و به سختی خوابش ببرد. بنابراین، در یکی از شب‌هایی که می‌خواست بخوابد و افکار مختلف نمی‌گذاشتند به خواب رود، آیات زیر که به نام سوره مزمل شناخته می‌شود بر پیامبر اسلام نازل شد:

سوره: مزمل

ای جامه ی خواب به خود پیچیده. (1)يا أَيُّهَا المُزَّمِّلُ73:1
شب را بر خیز، جز اندکی. (2)قُمِ اللَّيلَ إِلّا قَليلًا73:2
نیمی از آن را، یا کمی از نیم، کمتر. (3)نِصفَهُ أَوِ انقُص مِنهُ قَليلًا73:3
و یا بیشتر، و با دقتی هر چه بیشتر قرآن را بخوان. (4)أَو زِد عَلَيهِ وَرَتِّلِ القُرآنَ تَرتيلًا73:4
به يقين در آینده سخنانی سنگین بر تو خواهیم گفت. (5)إِنّا سَنُلقي عَلَيكَ قَولًا ثَقيلًا73:5
همانا ابتدای شب، هم برای آمادگی بهتر است و هم استوارتر است، سخن گفتن. (6)إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيلِ هِيَ أَشَدُّ وَطئًا وَأَقوَمُ قيلًا73:6
زیرا در روز برای تو فعالیت و رفت و آمدِ بسیاری خواهد بود. (7)إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبحًا طَويلًا73:7
و نام پرورنده خویش را بیاد آور و به طرز شایسته ای هر چه بیشتر از دیگران بسوی او توجه نما. (8)وَاذكُرِ اسمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّل إِلَيهِ تَبتيلًا73:8
پرورنده تو، پروردگار مشرق و مغرب است. جز او خدایی نیست، پس فقط بر او توکل نما. (خدا ترجمه اله است و به معنای صاحب اختیار است، نه خالق عالم. اینکه در فارسی خالق عالم به نام خدا مشهور است، یک شهرت غلط است. مسلمانان ایران باید مانند تمام مسلمانان دنیا، اسم الله را برای خالق عالم استعمال کنند و یا حداقل اهورا مزدا را که نام فارسی الله در قدیم بوده، رسماً برای الله به کار ببرند. زیرا لفظ خدا معمولاً برای بت‌ها استعمال می‌شده و گفتن آن برای خالق عالم که واحد است، باعث گمراهی‌هایی در زمینه شناختن بت‌پرستی و توحید اسلام شده است.) (9)رَبُّ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ لا إِلٰهَ إِلّا هُوَ فَاتَّخِذهُ وَكيلًا73:9
و بر آنچه می گویند، صبور باش و به شایستگی از ایشان دوری کن. (10)وَاصبِر عَلىٰ ما يَقولونَ وَاهجُرهُم هَجرًا جَميلًا73:10
و این انکار کنندگانِ ثروتمند را به من واگذار و اندک زمانی مهلت شان بده. (11)وَذَرني وَالمُكَذِّبينَ أُولِي النَّعمَةِ وَمَهِّلهُم قَليلًا73:11
زیرا نزد ماست، بندهائی گران و آتشی سوزان. (12)إِنَّ لَدَينا أَنكالًا وَجَحيمًا73:12
و خوراکی گلو گیر و عذابی دردناک. (13)وَطَعامًا ذا غُصَّةٍ وَعَذابًا أَليمًا73:13
و آن از زمانی شروع می‌شود که زمین و کوه‌ها به لرزش‌هایی بلرزند و کوه‌ها تله‌ای ریگی خواهند شد، فرو ریزنده و هولناک. (این مطالب اشاره به آخر عمر زمین است که مقدمه‌ای برای رسیدنِ آخرت می‌باشد و آن زمانی است که زمین لرزه‌های شدیدی در تمام جاهای زمین پدید می‌آید، به‌طوری‌که تمامِ کوه‌ها فرو می‌ریزند و زمین و کوه‌ها متلاشی می‌گردند. در این زمان، ارواحِ مردگانِ بدکار و منکرِ دینِ حق که از زمانِ ابتدای انسان‌های روی زمین مرده بودند تا آخر دنیا، با چشم و درکِ مخصوصِ خود، این متلاشی‌شدن را که با عذابی بس شدید برای آن‌ها توأم است و باعثِ مرگِ دوم ایشان می‌شود، می‌بینند و خواهند فهمید که به‌زودی عذابِ سخت‌تری از آخرت، ایشان را در خود خواهد گرفت.) (14)يَومَ تَرجُفُ الأَرضُ وَالجِبالُ وَكانَتِ الجِبالُ كَثيبًا مَهيلًا73:14
ای مردمِ مکه، به سوی شما پیامبری فرستاده‌ایم تا بر شما شاهدی باشد، همان‌طور که به سوی فرعون پیامبری فرستاده بودیم. (شاهدی که ببیند چه کسی پیام الله را می‌شنود و چه کسی نمی‌شنود. فرعون زمان موسی، آخرین پادشاه سلسله خارجی مصریان، آپوفیس یا آآکنن رع نام داشت). (15)إِنّا أَرسَلنا إِلَيكُم رَسولًا شاهِدًا عَلَيكُم كَما أَرسَلنا إِلىٰ فِرعَونَ رَسولًا73:15
پس فرعون، آن پیامبر را نا فرمانی نمود، پس ما او را به طرزِ مخصوص و سختی بر گرفتیم. (معجزه آسا، در دریاچه تمساح غرق شد) (16)فَعَصىٰ فِرعَونُ الرَّسولَ فَأَخَذناهُ أَخذًا وَبيلًا73:16
پس شما اگر مانند او کفران کردید، چگونه از زمانی که سختیِ آن، کودکان را پیر می کند، بر کنار خواهید ماند. (این برای تجسم سختی است و الّا در آنزمان کودکی نیست) (17)فَكَيفَ تَتَّقونَ إِن كَفَرتُم يَومًا يَجعَلُ الوِلدانَ شيبًا73:17
آسمان، آن زمان، به آمدنِ الله شکافته می‌شود و این وعده‌ی او حتماً شدنی است. (به آیه 22 از سوره فجر رجوع شود) (18)السَّماءُ مُنفَطِرٌ بِهِ ۚ كانَ وَعدُهُ مَفعولًا73:18
بدانید که این یک یادآوری لازم برای به خاطر سپردن شماست. پس هر کس خواست، می‌تواند راهی را که به سوی پروردگارش منتهی می‌شود، انتخاب کند. (19)إِنَّ هٰذِهِ تَذكِرَةٌ ۖ فَمَن شاءَ اتَّخَذَ إِلىٰ رَبِّهِ سَبيلًا73:19
پروردگار تو می‌داند که تو کمتر از دو ثلث شب یا نصف و یا یک ثلث آن را برای دقت کردن در قرآن بیدار می‌مانی و گروهی از آنان که با تو هستند، نیز چنین می‌کنند. حال آنکه الله که شب و روز را در اندازه‌های مخصوصی می‌آورد، از پیش می‌دانست که شما هرگز نمی‌توانید آن را دقیقاً حساب کنید، پس از امر خود بر شما بازگشت. (چون در آن زمان ساعت اختراع نشده بود). پس فقط آنچه آسان باشد از قرآن بخوانید. او می‌دانست که برخی از شما بیمار خواهید شد و برخی دیگر برای به دست آوردن فضلی از الله به سفر می‌روید و گروهی در راه الله می‌جنگند. بر این اساس، فقط آنچه مقدور باشد از قرآن بخوانید و نماز مقرر را ادامه دهید و زکات مقرر را بدهید و به الله قرض نیکو بدهید. (اشاره به کمک‌های جنگی در جهاد است). و از آنچه از مال برای ترقی خودتان از پیش داده‌اید، آن را نزد الله خواهید یافت. این خوب پرارزش است و مزد بزرگتری دارد. و از الله آمرزش بخواهید. به یقین، الله آمرزنده‌ای مهربان است. (20)إِنَّ رَبَّكَ يَعلَمُ أَنَّكَ تَقومُ أَدنىٰ مِن ثُلُثَيِ اللَّيلِ وَنِصفَهُ وَثُلُثَهُ وَطائِفَةٌ مِنَ الَّذينَ مَعَكَ ۚ وَاللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيلَ وَالنَّهارَ ۚ عَلِمَ أَن لَن تُحصوهُ فَتابَ عَلَيكُم ۖ فَاقرَءوا ما تَيَسَّرَ مِنَ القُرآنِ ۚ عَلِمَ أَن سَيَكونُ مِنكُم مَرضىٰ ۙ وَآخَرونَ يَضرِبونَ فِي الأَرضِ يَبتَغونَ مِن فَضلِ اللَّهِ ۙ وَآخَرونَ يُقاتِلونَ في سَبيلِ اللَّهِ ۖ فَاقرَءوا ما تَيَسَّرَ مِنهُ ۚ وَأَقيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكاةَ وَأَقرِضُوا اللَّهَ قَرضًا حَسَنًا ۚ وَما تُقَدِّموا لِأَنفُسِكُم مِن خَيرٍ تَجِدوهُ عِندَ اللَّهِ هُوَ خَيرًا وَأَعظَمَ أَجرًا ۚ وَاستَغفِرُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ غَفورٌ رَحيمٌ73:20

ملاحظه می‌کنید که در این سوره، اولاً برای اینکه پیامبر اسلام، توجه و فکرش از ناراحتی‌های روز برطرف شود، دستور می‌گیرد که به معانی دقیق آیات نازل شده از جانب الله بپردازد تا هم خسته‌تر گردد و هم فکر و خیالی که مزاحم خواب او بود، از بین برود.

ثانیاً، در این سوره به حضرت محمّد تذکر داده شده که باید چنان آیات نازله را خوب بفهمد تا پی‌درپی، با نازل شدن آیات دیگر، بار تعلیم قرآن برای او سنگین نگردد و کاملاً به دقایق قرآن آشنا باشد. و روی همین دستور بود که تمام مسلمانان اولیه، با پیامبر اسلام شب‌ها جلساتی ترتیب می‌دادند و در آیات قرآنی تعمق می‌کردند و به بحث و انتقاد می‌پرداختند تا در آینده بتوانند از عهده رهبری صحیح اجتماع برآیند.

ثالثاً، در این سوره دستور است که پس از اتمام جلسه تحقیقی خود به نماز برخیزند و با خدای خود راز و نیاز کنند و از او کمک بخواهند.

رابعاً، در این سوره، مقداری درباره وضع آخر دنیا و مسیر زندگی بشر در روی زمین و عالم برزخ که پس از مرگ برای بشر پیش می‌آید و همچنین عذاب آخرت تذکر داده شده است.

خامساً، مقداری از تاریخ ادیان گذشته گوشزد می‌شود و در تمام اینها، درس شجاعت و از خودگذشتگی و کشیدن سختی برای اصلاح عمیق اجتماع بشری به پیامبر اسلام داده شده است.

طرز سوره بندی آیات قرآنی

 ما چون روی ترتیب نزول آیات، برای مجسم کردن حقیقت پیامبری اسلام، مطالب قرآن را ردیف کرده‌ایم، لازم است برای مطالعه‌کنندگان این کتاب متذکر شویم که آیه 29 سوره مزمل، که آیه آخر آن سوره می‌باشد، همراه با نوزده آیه دیگر در یک زمان نازل نشده است. زیرا این آیه از حیث سبک خطابه، طول آیه و تناسب مطلب، نسبت به زمان نزول و قافیه آیات به آیات گذشته نمی‌خورد. علت اینکه این آیه در انتهای آیات این سوره نهاده شده، این است که این آیه درباره مطلبی است که در ابتدای این سوره راجع به لزوم نخوابیدن پیامبر اسلام تا بیش از نصف شب آمده است. ولی زمان نزول این آیه چندین سال پس از نزول آیات بالا بوده و از اینکه در آن، سخن از قرض حسنه و جنگ به میان آمده، می‌توان آن را نازل شده بعد از هجرت پیامبر اسلام دانست.

 این مطلب ما را به یاد می‌آورد که در اینجا طرز سوره‌بندی آیات قرآنی را به وسیله پیامبر اسلام، که به دستور الله بود، روشن سازیم. دیدیم که اولین سوره کامل که بر پیامبر اسلام نازل شد، سوره حمد بود که قبل از نزول آن، پنج آیه از سوره علق به‌عنوان مقدمه نازل شده بود. علت اینکه پنج آیه اول سوره علق، با اینکه اولین آیات نازل شده بودند، بر سر بقیه سوره علق، که بعد از سوره حمد و پس از آیات اول سوره مدثر قرار داده شده، به وضع سوره حمد مربوط می‌شود.

 در سورۀ حمد که خلاصۀ مکتبِ اسلام و خلاصۀ قرآن است، دیده می‌شود که از سه موضوع جامع که اصول موضوعات اسلامی است، به‌طور فشرده سخن به میان آمده و آن، سه اصل دین اسلام است؛ یعنی ایمان به الله که خالق عالم است، ایمان به آخرت و نیکوکاری. به عبارت دیگر، این اصول شامل گذشته، آینده و حال می‌شود. لذا پیامبر اسلام تعلیم یافت که اگر آیاتی درباره یک یا دو موضوع فوق نازل شود، یک سوره کامل نمی‌تواند باشد. بر همین اساس، پنج آیه اول سورۀ علق درباره مبدأ و اجتماع و آیات دیگر سورۀ علق روی آخرت است. اجتماع این دو تکه از آیات قرآنی به دستور الله بر سر هم نهاده شده و یک سوره کامل را ساخته است. چون در این کارها ارادۀ الله و حکمت الله دخالت داشته، می‌بینیم با اینکه این دو تکه فاصله زمانی دارند، از حیث ادبی و ارتباط لفظی و همچنین ارتباط معنوی کاملاً به هم مربوط‌اند؛ اما از حیث قافیه آیات، دو نوع قافیه وجود دارد.

آنچه گفتیم، درباره تمام سوره‌های قرآن جاری است، مگر سوره‌هایی که جنبه اختصاصی دارند و تعداد این‌ها کم است، مانند سوره قیامت که تمام آن بر اساس اسمش، مخصوص قیامت می‌باشد یا سوره ابی لهب که مربوط به یک شخص معین است.

قضاوت ولید بن مُغیره

 پس از آنکه پیامبر اسلام مأمورِ رساندنِ پیامِ خالقِ عالم به مردمِ مکه گردید و پس از حوادثی که در قسمتِ پیش یادآوری نمودیم که برای پیامبر اسلام پیش آمد و بالاخره پس از دستوراتی که حضرت محمّد از الله به صورتِ 19 آیه از 29 آیه‌ی سوره‌ی مزمل دریافت داشت، و در آن معلوم شد که پیامبر اسلام در چه فشارها و مزاحمت‌هایی قرار گرفته و باید بیش از پیش پافشاری نماید و مانندِ یونسِ پیامبر نباشد که از شدتِ مزاحمتِ مردم از پیامبری فرار کند و دچارِ شکمِ ماهی گردد، معلوم نیست که پس از چند روز و یا ماه از ابتدای پیامبری، عده‌ای از مردمِ مکه، آیاتِ نازل شده بر پیامبرِ اسلام را که اصلِ آنها سوره‌ی الحمد بود و حفظ کرده بودند، برای قضاوت و اظهار نظر پیشِ بزرگترین شخصیتِ خود یعنی ولید بن مغیره بردند که از حیث ثروت و قدرت و فرزند، یگانه مردمِ مکه بود. چنان‌که مفسرین گفته‌اند، او را هفت پسر فعّال و زورمند بود که بعداً، سه پسر او مسلمان شدند که معروف‌ترین آنها خالد بن ولید می‌باشد که در بعضی از جنگ‌های اسلامی، سردار لشکرِ اسلام شد. چون ولید بن مغیره از شنیدنِ پیامبری محمّد ناراحت گردید و برای شوراندنِ مردم علیه او قضاوتی مغرضانه درباره آیاتِ نازل شده کرد، به مناسبت آن، ادامه‌ی سوره‌ی مدثر بر پیامبر اسلام نازل گردید:

ادامه ی سوره ی مدثر ، آیاتِ 11 تا 56

کسی را که یگانه مرد، آفریدمش، به من واگذار (11)ذَرني وَمَن خَلَقتُ وَحيدًا74:11
برای او مالی فراوان نهادم (12)وَجَعَلتُ لَهُ مالًا مَمدودًا74:12
و پسرانی که نزدش حاضرند، دادم (13)وَبَنينَ شُهودًا74:13
و گسترش های دیگری نیز برایش گستردم (14)وَمَهَّدتُ لَهُ تَمهيدًا74:14
باز طمع دارد که زیادتر بدهم (15)ثُمَّ يَطمَعُ أَن أَزيدَ74:15
هرگز، زیرا او نسبت به نشانه‌های ما دشمنی می‌کند (حقاً، اگر کسی حق‌جو و بی‌غرض باشد، از طرز پیامبر شدن محمّد بن عبد الله اُمّی و مطالبی که به‌طور فشرده در آیه‌های نازل شده در موضوعات اجتماعی و جهان‌شناسی وجود دارد، و از اینکه دیده می‌شود محمّد اختیاری در گفتن این مطالب نداشته است، با این نشانه‌ها که ما آنها را در صفحات گذشته ذکر کردیم، یقین می‌کند که محمّد پیامبرِ الله است و معجزه‌اش قرآن است). (16)كَلّا ۖ إِنَّهُ كانَ لِآياتِنا عَنيدًا74:16
بزودی به راهی پر فراز دچارش می کنم (یعنی از دنیا می رود و دچار عذابهای سختِ آخرت میشود و شاید هم در دنیا از این پس رو به بدبختی رفته باشد) (17)سَأُرهِقُهُ صَعودًا74:17
زیرا فکر کرد و سنجید (18)إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ74:18
و چگونگیِ سَنجِشَش، وسیله ی ملعونيش شد (19)فَقُتِلَ كَيفَ قَدَّرَ74:19
آری، این سنجشش، باعثِ راندَنَش بوسیله ی الله شد (20)ثُمَّ قُتِلَ كَيفَ قَدَّرَ74:20
پس از این فکر و سنجش، دقتی کرد (در دل به یاد آورد که اگر این رسالت عملی گردد و مردم پیامبری او را بپذیرند، پایه قدرت و نفوذ او و امثال او متزلزل می‌شود. و اگر او بخواهد این رسالت را از الله اعلام کند، خودش مجبور است به زیر دستی محمد تن در دهد.) (21)ثُمَّ نَظَرَ74:21
و از آن پس تُرش روی شد و به خشم آمد (22)ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ74:22
و سپس پشت نمود و تکبر نشان داد (23)ثُمَّ أَدبَرَ وَاستَكبَرَ74:23
و گفت: اینها دروغی است که از دیگران نقل شده است (یعنی محمّد چیزهایی از داستان پیامبران شنیده و خود آنها را برای پیامبری خود ساخته تا خود را مانند پیامبران گذشته جا بزند). (24)فَقالَ إِن هٰذا إِلّا سِحرٌ يُؤثَرُ74:24
و این، جز سخنِ بشر نمی باشد (25)إِن هٰذا إِلّا قَولُ البَشَرِ74:25
من او را به دوزخ، داخلش خواهم نمود (این سخن الله درباره ولید است) (26)سَأُصليهِ سَقَرَ74:26
و تو چه دانی دوزخ چیست (27)وَما أَدراكَ ما سَقَرُ74:27
نه کسی را جا میگذارد و نه کسی را رها میکند (28)لا تُبقي وَلا تَذَرُ74:28
پوستِ انسان ها را بر اثرِ سوزش به شدّت تغییر می دهد (29)لَوّاحَةٌ لِلبَشَرِ74:29
نوزده مامور بر آن گماشته شده (30)عَلَيها تِسعَةَ عَشَرَ74:30
و این مامورین آتش را جز مَلَک‌هایی نکرده‌ایم (مَلَک یعنی مورد تَمَلّک و هرچه که بدون کوچک‌ترین اختیاری در اختیار دیگری باشد. آن را در فارسی از آنرو فرشته گویند که فرستاده و مأمور و مورد تَمَلّکِ الله است. مَلَک جنس مخصوصی ندارد، بلکه تمام اشیاء تا آنجا که مورد اختیار الله باشند بر طبق لغت و آیات قرآنی، مَلَک و ملائک‌هایی برای الله هستند و قطعا در جهنم نیز، نوزده مأمور از جنسی که لازمه مأموریت در آنجاست، به کارهای بزرگ دوزخ مأمورند و هر یک ممکن است مأمورین دیگری در اختیار داشته باشند.)

و این عددی را که بر ایشان تعیین نمودیم، جز آزمایشی فتنه‌انگیز برای کفران‌کنندگان قرار ندادیم (یعنی مخصوصا این را گفته‌ایم تا عده‌ای از شنیدن آن بهانه پیدا کنند و ایرادهایی بگیرند و به واسطه کم‌ایمانی درونی خودشان، تصفیه شوند و خود را از مؤمنین کنار کشند و به این طریق، فقط مؤمنین حقیقی بی‌آلایش گرد محمّد جمع شوند)

تا فقط آنان که کتاب شناسند و آن را گرفته‌اند (کتاب، در اصطلاح قرآن و سایر کتاب‌های آسمانی، مطالب صددرصد درست و واجب و لازم و ثابت است و در زبان عرب، کتاب‌های معمولی را از آنرو کتاب می‌گویند که از حیث الفاظ ثابت می‌مانند و برای همین است که قرآن را الله فرموده به صورت کتاب نازل شده، با اینکه می‌دانیم پیامبر اسلام سواد نداشت و آیات قرآنی در نوشته‌ای نازل نشده است) به این مطلب یقین کنند (یعنی فقط کنجکاوان بی‌غرض که دنبال مطالب صددرصد درست می‌روند و جدل نمی‌کنند و منطقی فکر می‌کنند، یقین به نبوت پیامبر اسلام کنند)

و تا کسانی که ایمان آورده‌اند نیز بر ایمانشان افزون شود. (زیرا حس می‌کنند که بر اطلاعاتشان افزوده می‌گردد) و کسانی که حقایق کتاب‌های آسمانی را درک کرده‌اند (یعنی در مذهب حق، روایات موهوم مذهبی را از متن کلمات پیامبرشان فرق می‌گذارند و به عبارت دیگر، مطیع متن دست نخورده تورات و انجیل حقیقی هستند و آن را خوب می‌توانند در میان تورات و انجیل تحریف شده بشناسند) و هم ایمان‌آورندگان به آیات نازل شده قرآن، در راستی این قبیل کلمات وسوسه‌انگیز شک نمی‌کنند، (دسته اول ممکن است راستی قرآن را درک کرده باشند، ولی به عللی هنوز ایمان نیاورده باشند و جزء آنان که رسما خود را مؤمن اعلام نمی‌کنند، نباشند)

ولی این کلمات باعث می‌شود که کسانی که در دل‌های خود بیماری‌ای دارند (آنها که منفعت‌جو و فسادخواهند و وسوسه‌ای در آنهاست تا هر حقیقتی را به وسیله کم‌اطلاعی‌های خود عیب‌جویی نمایند و هو کنند) و هم کفران‌کنندگان بگویند، (یعنی آنهایی که می‌فهمند مطالب قرآن نمی‌تواند از شخص محمّد باشد، بلکه ممکن است از الله باشد ولی موقعیت اخلاقی و اجتماعی ایشان چنان است که نمی‌توانند تسلیم حق شوند و از فساد دست بکشند) الله از این کلمات (از گفتن اینکه مأمورین دوزخ نوزده مَلَک است) چه خواسته (یعنی به فرض که چنین باشد، عدد 19 یا 20 یا 100 آن چه سودی برای شنوندگان دارد پس به یقین محمّد اینها را روی حس شاعرانه خود می‌بافد)

به اینگونه است که الله هر کس را بخواهد گمراه می‌کند (یعنی قراردادهای قانونی الله در درون اشخاص، روی علت‌های مختلف اجتماعی باعث می‌شود که اینگونه تذکرات الله، آن را که سزاوار هدایت نیست از قرآن و مؤمنین دور کند) و یا هر کس را بخواهد هدایت می‌نماید (چون الله نمی‌خواهد کسی از روی تهدید یا تشویق به دین الله درآید، زیرا این یک تربیت عالی برای زندگی در حکومت آخرت است که باید به وسیله چنین امتحانات سختی، مردم آن نمره‌هایی را بگیرند که سزاوار آنند)

لشکریان پرورنده تو را از حیث عدد و صفت جز خودش نمی‌شناسد، و آنچه در این باره گفته شد، فقط یک آگاهی برای بشر است، اگرچه به پسند ایشان نیست (یعنی روی فکر بشری نیست که برای فریب بیشتر مردم سخنی گفته شود که بپسندند و زود زود ایمان آورند). (31)

وَما جَعَلنا أَصحابَ النّارِ إِلّا مَلائِكَةً ۙ

 

 

 

وَما جَعَلنا عِدَّتَهُم إِلّا فِتنَةً لِلَّذينَ كَفَروا

 

 

لِيَستَيقِنَ الَّذينَ أوتُوا الكِتابَ

 

 

 

وَيَزدادَ الَّذينَ آمَنوا إيمانًا ۙ وَلا يَرتابَ الَّذينَ أوتُوا الكِتابَ وَالمُؤمِنونَ ۙ

 

 

 

وَلِيَقولَ الَّذينَ في قُلوبِهِم مَرَضٌ وَالكافِرونَ ماذا أَرادَ اللَّهُ بِهٰذا مَثَلًا ۚ

 

 

 

كَذٰلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشاءُ وَيَهدي مَن يَشاءُ ۚ

 

 

وَما يَعلَمُ جُنودَ رَبِّكَ إِلّا هُوَ ۚ وَما هِيَ إِلّا ذِكرىٰ لِلبَشَرِ

74:31
به ماه قسم (32)كَلّا وَالقَمَرِ74:32
و به شب که میرود (33)وَاللَّيلِ إِذ أَدبَرَ74:33
و به صبح که روشن میگردد (هر زمینی که شب و صبح را در پیِ هم داشته باشد و دارایِ حرکتِ انتقالی نسبت به خورشید باشد، طبقِ تذکراتِ قرآن، هم ماه دارد و هم نفوسِ شبیهِ بشر، و آنها هم، پس از مرگ، باید برایِ حکومتِ آخرت، آماده شوند) (34)وَالصُّبحِ إِذا أَسفَرَ74:34
اطلاعات مربوط به جهنم یکی از موضوعات بسیار بزرگ بشری است. (قسم‌هایی که در قرآن آمده‌اند، همه شهادت، دلیل و گواه‌هایی هستند بر آنچه در قرآن برای آنها قسم خورده می‌شود. بنابراین، معنای فوق چنین می‌شود که وجود ماه و شب و روز که برای زمین از لوازم زندگی هستند، دلیلی بر این است که موجودات زنده، به‌ویژه انسان، بی‌جهت در زمین پدید نیامده‌اند. بلکه الله این وضع را مقدمه‌ای قرار داده برای آخرت که در آنجا، در یک حکومت وسیع، باید بشرهای روی چنین زمینی و همچنین حیوانات، روحشان دوباره در جسم مخصوصی که متناسب با زمین آخرت، که یکی از کرات آسمانی می‌باشد، خودنمایی کنند. هر کس به تناسب لیاقت و نمره‌ای که در کلاس درس دینی و اجتماعی زمین دنیا به‌دست آورده، در آن حکومت وسیع، زندگی و کار لازم را انجام خواهد داد و بیشتر کارها به‌دست جهنمیان انجام می‌شود. بهشتیان نیز به تناسب نمرات خود بر آنان، حکومت و ریاست خواهند کرد.) (35)إِنَّها لَإِحدَى الكُبَرِ74:35
و این موضوعِ مهم باید برای بشر به عنوانِ اعلامِ خطر گفته شود (36)نَذيرًا لِلبَشَرِ74:36
تا هر یک از شما انسان ها مختار باشد که در امتحان هایِ دنیایی، خود را جلوتر اندازد و يا عقب افتد (37)لِمَن شاءَ مِنكُم أَن يَتَقَدَّمَ أَو يَتَأَخَّرَ74:37
هر کس گرفتارِ کردارِ خویش شود (38)كُلُّ نَفسٍ بِما كَسَبَت رَهينَةٌ74:38
مگر روندگانِ راهِ راست (39)إِلّا أَصحابَ اليَمينِ74:39
که در باغهایی، می پرسند(40)في جَنّاتٍ يَتَساءَلونَ74:40
از گناهکاران (بهشتیان در همان محل زندگی خود که در جاهایی سبز و خرم است، می‌توانند دوزخیان را ببینند و با ایشان گفت‌وگو کنند. این موضوع، که در چهارده قرن پیش در مکه برای مردم قابل تصور هم نبود، امروزه با وسایل اختراعی که وجود دارد، حتی در دنیا برای بشر عملی است و می‌توان آن را برای چند سال دیگر در ممالک پیشرفته به طور عادی مشاهده کرد.) (41)عَنِ المُجرِمينَ74:41
چه چیز شما را به دوزخ آورد (42)ما سَلَكَكُم في سَقَرَ74:42
پاسخ دهند که ما از آن نمازخوان‌های حقیقی نبودیم (نماز اسلام و نماز تمام پیامبران، خلاصه‌ای بود از مکتب تربیتی پیامبران که در تمام آن مکتب‌ها یکی بوده و مانند نماز حقیقی اسلام است. این نماز به شرطی درست است که اولاً به وسیله سوءاستفاده‌چیان مذهبی تغییر صورت داده نشود و ثانیاً خواننده نماز خود را مجبور کند به معنای آن توجه کامل داشته باشد. توجه به معنای نماز است که خوانندگان آن را به مکتب اسلام تربیت می‌کند و تکرار آن در شب و روز است که این مکتب را نمی‌گذارد فراموش شود.) (43)قالوا لَم نَكُ مِنَ المُصَلّينَ74:43
و بی چیزان را نمی خوراندیم (44)وَلَم نَكُ نُطعِمُ المِسكينَ74:44
و با داخل شوندگانِ امورِ دنیائی، ما هم داخل میشدیم (45)وَكُنّا نَخوضُ مَعَ الخائِضينَ74:45
و روزِ جزا را انکار میکردیم (روز گارِ اعلامِ شده در تمامِ دینهای خدائی) (46)وَكُنّا نُكَذِّبُ بِيَومِ الدّينِ74:46
تا آنچه امروز به یقین می بینیم، به ما رسید (47)حَتّىٰ أَتانَا اليَقينُ74:47
آری، در چنان روزگاری، شفاعت آنچه را که آنان تصور می‌کنند، شفیع گناهانشان خواهد شد و کمترین سودی به آنها نخواهد داد. (مقدسین مرده همیشه در بین تمام منحرفین از دین الله، شفیع گناهان تصور می‌شدند.) (48)فَما تَنفَعُهُم شَفاعَةُ الشّافِعينَ74:48
پس ایشان را چه می‌شود که از این تعلیمات، که باید حتما به خاطر داشته باشند، دوری می‌کنند؟ (عجیب است که حتی مسلمانان ظاهراً دیندار و مطلع به این آیات قرآنی، به شفیعانی دل‌خوش‌اند و از این تذکرات روگردانده‌اند و لذا گرفتار بزرگ‌ترین بدبختی‌های اجتماعی هستند.) (49)فَما لَهُم عَنِ التَّذكِرَةِ مُعرِضينَ74:49
گوئی خَرانی چَموشند (50)كَأَنَّهُم حُمُرٌ مُستَنفِرَةٌ74:50
که از شیری فرار کرده‌اند (آیا خَرانِ چموش از دستِ شیر می‌توانند فرار کنند؟ بشرِ فاسد و گناهکار نیز با تمام نافرمانی‌های خود از مسیری که به سوی جهنم کشیده می‌شود، ذره‌ای منحرف نمی‌تواند بشود) (51)فَرَّت مِن قَسوَرَةٍ74:51
آری، هر فردی از ایشان توقع دارد، از خالقِ خود نامه ای سر گشاده، در این مورد دریافت دارد (52)بَل يُريدُ كُلُّ امرِئٍ مِنهُم أَن يُؤتىٰ صُحُفًا مُنَشَّرَةً74:52
و این توقع نیز تظاهری است و حقیقت این است که نمی‌خواهند از آخرت بترسند (یعنی چون به صرفه‌ی زندگی دنیایی ایشان نیست، اگر کاغذ „فدایت شوم“ هم از الله به ایشان برسد و آنها را از آخرت بترساند، گوش نخواهند داد). (53)كَلّا ۖ بَل لا يَخافونَ الآخِرَةَ74:53
بدلخواهِ ایشان نیست و این مطالب، یاد آوریِ لازمی می باشد (54)كَلّا إِنَّهُ تَذكِرَةٌ74:54
پس هر کس اختیار دارد که آنرا در یاد گیرد (55)فَمَن شاءَ ذَكَرَهُ74:55
و فقط کسانی که الله می‌خواهد، سزاوار یاد گرفتن هستند، زیرا الله کسی را می‌خواهد که سزاوار آن پرهیزکاری و سزاوار آن بخشش گناه از جانب الله باشد.(56)وَما يَذكُرونَ إِلّا أَن يَشاءَ اللَّهُ ۚ هُوَ أَهلُ التَّقوىٰ وَأَهلُ المَغفِرَةِ74:56
 باید دانست که این آیات ذکر شده، به دستور الله با گذاشتن ده آیه از آیاتی که قبلاً نازل شده بود، سوره مدثر را تشکیل دادند. این ده آیه که در قرآن‌های معمولی، ده آیه اول سوره را تشکیل می‌دهد، همان ده آیه‌ای است که صبح روز اول بعثت پیامبر اسلام بر حضرت محمّد به عنوان ابلاغیه رسالت او نازل شد و قبلاً آنها را شرح دادیم. همچنین، چون بر سر اولین سوره کامل قرآن، یعنی سوره فاتحه الکتاب، بسم الله الرحمن الرحيم نازل شده، الله به حضرت محمّد دستور داد که بسم الله الرحمن الرحيم را بر سر هر سوره بگذارد.

اولین نفراتی که از مردمِ مکه به پیامبرِ اسلام ایمان آوردند

 در سوره‌ی مدثر که شرح آن گذشت، دیدیم که برای اولین بار سخن از کسانی به میان آمده که به پیامبری پیامبر اسلام ایمان آوردند و این نشان می‌دهد که هنگام نزول این سوره، عده‌ای رسماً دین جدید را پذیرفته‌اند. این عده در تاریخ اسلام بسیار معروفند، زیرا چنان لیاقتی از خود نشان دادند که یا خلیفه، یعنی عالی‌ترین رهبر مسلمین شدند و یا از وزرای مشاور حکومت اسلام بودند.

ابوبکر اولین کسی بود که پس از شنیدن دعوت پیامبر اسلام، حس کرد که حضرت محمد، پیامبر الله است. او به دلیل خداترسی و فکری روشن، رسماً اعلام کرد که مسلمان شده است. او مردی تقریباً هم‌سن پیامبر، ثروتمند و در مکه به عنوان یک عالم مؤرخ شناخته می‌شد، زیرا انساب قبایل عرب را به خوبی می‌دانست. او بسیار مهمان‌نواز و دارای رفقایی روشنفکر بود که اکثر اوقات در خانه‌اش جمع می‌شدند. بنابراین، او مردی سرشناس بود و خیلی بعید به نظر می‌رسید که چنین کسی به یک مصلح دینی که مدعی نبوت است و بر خلاف فسادهای اجتماعی و نفوذ فسادکاران قیام کرده، ایمان بیاورد و زندگی خود را به مهلکه اندازد. آن هم به کسی ایمان آورد که مردم او را دیوانه می‌خواندند و مسخره‌اش می‌کردند و هر کجا می‌رفت و با هر کس صحبت می‌کرد، از خود می‌راندند. با تمام این احوال، ابوبکر بسیار از خودگذشتگی نشان داد و در ایمان از تمام مردم پیشقدم گردید و خود سخت به تبلیغ دین جدید در میان مردم پرداخت.

 او یاران و هم‌صحبتانی مانند خود، خدا ترس و روشنفکر داشت و چند روزی نگذشت که آنان را یکی پس از دیگری به اسلام آورد. آنان، ابو عبیده جراح، عثمان، زبیر، عبدالرحمن بن عوف، سعد وقاص و طلحه بودند که قدرت اولیه اسلام را تشکیل دادند. این‌ها با علی بن ابی طالب و زید بن حارثه که قبلاً شرح ایمان آوردن ایشان داده شد، همان مؤمنین اولیه‌ای هستند که در سوره مدثر به ایشان اشاره شده است. همه در زمانی که پیامبر اسلام در مدینه قدرت حکومتی به دست آورد، با عده‌ای دیگر که بعداً ایمان آوردند و لیاقت داشتند، رهبران درجه یک و رؤسای حکومت اسلام بودند که لازم بود بعد از پیامبر اسلام از میان ایشان یکی به خلافت برسد، و رسید.

 چون اساس برتری در اسلام برای ریاست، اول تقوی یعنی خدا ترسی، دوم از خود گذشتگی برای پیشرفت مکتب اسلام و سوم دانش و تخصص در رهبری بود، این افراد بر اساس این سه اصل، همه حاضر بودند که هر کس را به طور نسبی بر دیگران برتر باشد، بر خود امیر و رئیس و حاکم گردانند و این کار در صدر اسلام به بهترین وجه انجام شد.

متأسفانه، آنان که خواستند اسلام را تضعیف کنند، روایاتی بر خلاف آنچه گفتیم، به نام پیامبر اسلام و اصحابش جعل کردند و در کتب مسلمین منتشر نمودند که نشان می‌دهد میان اصحاب پیامبر اسلام بر سر مال دنیا و ریاست اختلاف وجود داشت و آنان ایمان درستی نداشتند. نتیجتاً، این امر موجب شد که مسلمانان به جان یکدیگر بیفتند و به جای آنکه از متن قرآن پیروی کنند و متحد شوند، به بدعت‌ها و نزاع‌های داخلی به نفع بیگانگان دچار گردند.

Nach oben scrollen