71 كهف

پناه میبرم به الله از شرِّ شیطانِ مَطرودأَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
سوره کهف (کهف یعنی غار) که در قرآنهای معمولی سوره 18 میباشد از 110 آیه محکم تشکیل یافته و خلاصه آن این است که خالق عالم میگوید، قرآن بواسطه اینکه مطالبش در عین حال که در سطح یک فلسفه عالی است، محکم و ثابت و بی کجی است. و دلیل بر آن است که از الله بوده و اعلام خطرِ آن به فسادکار ان و کج عقیدہ گان درست است و تو نباید از اینکه ثروتمندان و با نفوذان ایمان نمی آورند، تاسف خوری، زیرا زینت های زمین، آزمایشی است موقتی برای تعیینِ درجاتِ نیکو کاریِ مردم و ما مبلغینِ حقیقیِ دینِ خود را برای آنکه پیغام ما را به مردم برسانند، عجیبانه نگهداری از هر خطری میکنیم، همانطور که آن چند یارِ هم عقیده (اصحاب کهف) را بوسیله خواب کردنِ ایشان، در غار از خطر حفظ کردیم، تا عقیده ایشان در مردمی که سزاوار بودند رواج یافت، پس تو نیز صبور باش و توجّهت تنها به هم عقیده های خودت، که فقط رضای الله را میخواهند، باشد و توجهی به دنیادارانِ مخالفِ پیغام را نداشته باش و بگو مختارند، که ایمان آورند، یا کفران کنند. و هر ستمکاری دچار عذابهای دوزخ خواهد شد و مؤمنان حقیقی به خوشی های بهشت میرسند، حتی در دنیا کسانی که فقط الله را ولی و همه کاره خود بدانند و راهِ بی طمعی را بپیمایند، عاقبتِ کارشان به خوشی و خرّمی میرسد و کسانی که بخود میبالند، دچار بدبختی هایی خواهند شد که پیش بینی نکرده بودند، چنانکه صاحب آن باغ و کشتزار معروف، روی غرور دچار آن شد و رفیق بی طمع و متکی به خالقش به خوشی روحی خود ادامه داد، آری ثروت و نفوذ و فرزند و خوشی ها آرایشهای دنیا هستند که چون آرایشِ بهاری گیاه و گلها میباشند که بسیار موقت و عاقبت به زردی و خشکی پائیز و زمستان میرسد و خوشبخت کسی که فریب آن را نخورد و چون آنانکه به تخم و میوه بیشتر از زیبائی گیاه و گل اهمیت میدهند، از طریق ایمان و اطاعت پیغام الله، میوه و توشه آخرت را از اعمال خود بخواهد و بداند که زمین با تمام زیبائیهایش متلاشی خواهد شد و از پس آن تمام مرده گان بصورت دیگری زنده میشوند و در زمين آخرت در صفوفی بر پروردگارشان عرضه میشوند و پرونده اعمال هر کس در جلوی او خودنمائی میکنند و گناهگاران سخت از نتیجه اعمالِ بدِ خود ناراحت میگردند و از پروردگارِ خود جز عدالت نخواهند دید و می فهمند که صاحب اختیارانِ خیالی ایشان شفاعتِ ایشان را نخواهند کرد و تو ای پیغمبر هر چه مردمِ فسادکار و مسخره کننده به پیغامت را بسوی هدایت بخوانی بی فایده است و بگذار آنان در مختصر مهلتی که دارند، هر چه می خواهند، بکنند، تا به سر نوشت اقوامِ قبلِ خود که هلاک شدند، دچار شوند و مانند موسی در رسیدن به پیروزی عجول و بی صبر نباش، زیر ا عجله و بی صبری، کارِ پیروزی آینده ات را به عقب خواهد انداخت و باعث ناراحتی هائی می شود، همانطور که 30 روز وعده موسی را تبدیل به 40 روز کرد و در این 40 روز هم موسی، آنطور که باید تعلیم روحی بگیرد، تعلیم نگرفت و هم قوم او دچارِ بلای گوساله پرستی شدند و پیروزیِ بنی اسرائیل چهل سال به عقب افتاد. و اینکه از تو درباره ذوالقرنین میپرسند، بگو او قدرتمندی بود، با ما مربوط، که تصمیم گرفت به مغربِ مملکتِ خود برود به جائی که در غروب آفتاب میدید که خورشید در وسعتی از آبِ لجنی که چون چشمه می جوشد، فرو میرود و جلوی آن قومی شرور بودند که مجبور به تسلیم به او شدند، از آنجا به مشرق مملکتش رسید که مردمش از گرمای آفتاب برهنه زندگی میکردند، از آنجا به شمال مملکت خود رفت، در آنجا از او خواستند، حال که صاحب دو سدّ قدیمی شده ای (ذو القرنین یعنی صاحبِ دو حصار که هر یک برای کشوری کوچک بود و او که اولین امپراطور چین بود، آن دو را با چند کشور دیگر بصورت یک کشور وسیع چین در آورده بود) میان این دو حصار را نیز، بوسیله حصاری بهم بچسبان تا ما مردم میانی، از هجومِ دو قومِ یاجوج و ماجوج (مغول و مانچو) در امان باشیم و او آن را ساخت و گفت، این کار ها روی لطف الله بر من است و این سدّ تا نزدیکِ رسیدن به آخرِ زمان، از هجوم این دو قوم محفوظ خواهد ماند و ای محمد بدان که وقتی این پیشگوئی عملی شود، مردم آنجا در هم موج خواهند زد (اشاره به کثرتِ مردم چین است که امروزه همه اطلاع دارند) و پس از این زمان که آخر زمان است، زمین متلاشی میشود و مردگان را در زمین آخرت جمع آوری میکنیم و به کفران کنندگانِ این پیغام ها که نمی خواهند، این سخنان را بشنوند، دوزخ عرضه میشود و کسانی که به اینها ایمان آوردند و کارهای شایسته را کردند، در بهشت میهمان نوازی خواهند شد، در یک زندگی جاوید، و بگو من انسانی مانند شما انسانها هستم که به من وحی میشود، تا بگویم صاحب اختیار شما، فقط پروردگار شماست، که هر کس بخواهد در آخرت مقرّب درگاه او باشد، باید نیکو کاری کند و کسی دیگر را در اطاعتِ بنده وار، شریک او قرار ندهد و اینک به ترجمه و تفسیر متن آیات این سوره توجه نمائید:
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
آن مدح و ثنا مخصوص الله است که بر بنده خودش محمد آن کتاب را فرو فرستاد (کتاب یعنی مطالب عالی و لازم و صد در صد درست و محکم و برای چنین کتابی کوچکترین کجی نگذاشت (قرآن و هر کتاب آسمانی را باید از عدم کجی و نداشتن مطالب باطل شناخت نه آن که مانند اغنام الله معتقد بود هرچه بنام الله گفته شود بی چون و چرا باید پذیرفت اگر چه در آن موهوماتی بدیهی البطلان چون طلا شدن مس پس از ماندن هفتاد سال باشد ) (1)الحَمدُ لِلَّهِ الَّذي أَنزَلَ عَلىٰ عَبدِهِ الكِتابَ وَلَم يَجعَل لَهُ عِوَجًا ۜ18:1
و آن مطالبيست مستقیما از الله تا بتواند از طرف الله خطر عذاب شدیدی را که در آخرت خواهد بود اعلام کند و ایمان آورندگانی را که کارهای شایسته انجام میدهند مژده دهد به این که مزد نیکویی برای ایشان است (2)قَيِّمًا لِيُنذِرَ بَأسًا شَديدًا مِن لَدُنهُ وَيُبَشِّرَ المُؤمِنينَ الَّذينَ يَعمَلونَ الصّالِحاتِ أَنَّ لَهُم أَجرًا حَسَنًا18:2
که بطور جاوید در آن زندگی خواهند کرد (با این که قرآن همه جا تذکر میدهد که آن مدح و ثناهای مخصوص، مخصوص الله است سوءاستفاده چیان مذهبی خود را مداح پیشوایان مذهبی میدانند و بجای حقیقت گوئی، صفات مخصوص به الله را برای پیغمبران و امامان و سایر مقدسان میشمارند ) (3)ماكِثينَ فيهِ أَبَدًا18:3
آری قرآن کسانی را اعلام خطر میکند که گفتند الله برای خود کسی را به فرزندی گرفته (مسیحیان می گویند عیسی پسر الله است و خدای به معنای صاحب اختیار است و گروههائی از مسلمانان نیز که شیخ صدوق ایشان را مفوضه معرفی کرده و لعنشان نموده است امامان را صاحب اختیار خود و همه کاره در خلقت میدانند ) (4)وَيُنذِرَ الَّذينَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا18:4
اینان و پدران هم عقیده ایشان، الله را نمیشناسند و نمی دانند چه سخن عجیبی از دهانشان بیرون می آید و جز دروغ نمیگویند (5)ما لَهُم بِهِ مِن عِلمٍ وَلا لِآبائِهِم ۚ كَبُرَت كَلِمَةً تَخرُجُ مِن أَفواهِهِم ۚ إِن يَقولونَ إِلّا كَذِبًا18:5
و تو از این که اینان نفوذ و قدرت و فهمی دارند و به این مطالب ایمان نیاورده اند، خود را نزدیک است به رنج اندازی و تاسف میخوری (6)فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفسَكَ عَلىٰ آثارِهِم إِن لَم يُؤمِنوا بِهٰذَا الحَديثِ أَسَفًا18:6
بدان که هر چه از این امتیازات است آرایشی است که ما بر زمین نهاده ایم تا انسانها را بیازمائیم کدامشان نیکوکارترند (7)إِنّا جَعَلنا ما عَلَى الأَرضِ زينَةً لَها لِنَبلُوَهُم أَيُّهُم أَحسَنُ عَمَلًا18:7
و ما به يقين هر چه را به زمین است، تپه خاکی بی گیاه خواهیم کرد (یعنی آخرهای عمر زمین در اثر زلزله ها و سایر حوادث زمینی و آسمانی زمین از سکونت بشر زنده و حیوان و گیاه و میوه و کوه خالی میشود تا بعداً متلاشی گردد و ارواح مرده گان گذشته و حال و آینده این حوادث را در عالم برزخ که در اطراف زمین است می بینند و می فهمند که بزودی باید پس از یک بیهوشی پر عذاب در زمین آخرت زنده شوند ) (8)وَإِنّا لَجاعِلونَ ما عَلَيها صَعيدًا جُرُزًا18:8
آیا گمان کرده ای که داستان یاران آن غار معروف و آن نوشته ای که درباره آنهاست از نشانه های عجیب ماست؟ (این داستان مربوط به مسیحیت و تبلیغات مسیحیت حقیقی بود و آن غار، غار اصحاب کهف است و آن نوشته داستانی از اصحاب کهف بوده که می گویند کشیش معروفی بنام يعقوب سروجی که نزدیک رود فرات میزیسته و در تاریخ 521 میلادی فوت کرده آن را به شعر آورده که در آنزمان منتشر شده بوده و از این آیات پیداست که پیغمبر اسلام راستی آنرا که مشهور بود شک داشت و الله آن را با تصحیحی تایید میکند و آنرا به محمد گوشزد میکند تا رنجهای اصحاب کهف را به یاد آورد و در رسیدن به پیروزی مسلمین عجله ننماید ) (9)أَم حَسِبتَ أَنَّ أَصحابَ الكَهفِ وَالرَّقيمِ كانوا مِن آياتِنا عَجَبًا18:9
وقتی آن جوانان به آن غار پناه بردند گفتند پروردگارا از نزد خودت رحمتی به ما بخش و برای ما از کاری که کرده ایم یک راه نجات خوبی فراهم ساز (بر طبق تذکر قرآن عدد آن جوانان هفت نفر بود و با سگشان هشت نفر و به نظر می آید در حدود 150 سال بعد از حضرت عیسی این هفت نفر که از جوانان سرشناس شهر خود بودند بر عليه عقاید بت پرستانه مسیحیان زمان خود و به نفع عقاید صحيح مسیحیت قیام کردند و چون مورد تهدید قرار گرفتند تصمیم گرفتند از شهر فرار کنند و به غاری پناه ببرند ) (10)إِذ أَوَى الفِتيَةُ إِلَى الكَهفِ فَقالوا رَبَّنا آتِنا مِن لَدُنكَ رَحمَةً وَهَيِّئ لَنا مِن أَمرِنا رَشَدًا18:10
پس ما در آن غار، گوشهای ایشان را چندین سال از شنیدن بازداشتیم (11)فَضَرَبنا عَلىٰ آذانِهِم فِي الكَهفِ سِنينَ عَدَدًا18:11
سپس بیدارشان کردیم تا بدانیم کدامیک از آن دو دسته مدت درنگ ایشان را درست میشمرند (اشاره به آنست که هر حادثه ای که رخ میدهد بخصوص حوادث مذهبی که با معجزاتی توام است پس از مدتی مورد اختلاف واقع میشود تا معلوم شود چه کسانی سوءاستفاده چی مذهبی هستند و چه کسانی در پی حفظ حقایق مذهبی میباشند) (12)ثُمَّ بَعَثناهُم لِنَعلَمَ أَيُّ الحِزبَينِ أَحصىٰ لِما لَبِثوا أَمَدًا18:12
داستان صحیح ایشان را ما بر تو داستان میکنیم، آری آنان جوانانی بودند که به پروردگار خود ایمان آوردند و ما نیز بر ایشان راهنمائی را افزودیم ( هر کس از روی کنجکاوی و ایمان کامل توام با عمل بسوی پیغام الله رود خالق عالم افکار و پیش آمدهائی برایش میآورد که بیشتر به حقیقت پی ببرد و سوءاستفاده چیان مذهبی هرچه هم عالم باشند کشف حقیقت نخواهند کرد و لذا می بینیم که حقایق دینی در نزد اینگونه علمای دنیا خواه بسیار تاریک و در اختلاف است) (13)نَحنُ نَقُصُّ عَلَيكَ نَبَأَهُم بِالحَقِّ ۚ إِنَّهُم فِتيَةٌ آمَنوا بِرَبِّهِم وَزِدناهُم هُدًى18:13
و وقتی ایشان برای حق قيام کردند ما کاری کردیم که دلهای ایشان بهم مربوط شود (شرط اول قيام صحيح مربوط شدن دل همفکران با هم است) پس آنان با یکدیگر گفتند پروردگار و همه کاره آسمانها و زمین همه کاره ماست و ما هرگز غیر او را خدا نمی خوانیم (خدا یعنی صاحب اختیار ) زیرا در آن صورت سخن به ناحق گفته ایم (14)وَرَبَطنا عَلىٰ قُلوبِهِم إِذ قاموا فَقالوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَالأَرضِ لَن نَدعُوَ مِن دونِهِ إِلٰهًا ۖ لَقَد قُلنا إِذًا شَطَطًا18:14
و این مردم ما برای خود جز الله خدایانی گرفته اند و آنان را چه شده که بر صاحب اختیاری آنان دلیل روشنی نمی آورند و از کسی که بر الله دروغی را افترا میزند چه کسی ستمکار تر است؟ (آیا کسانی که بوسیله روایاتی دروغ عقایدی دروغ را میان مردم رواج میدهند و به دروغ میگویند مقدسین مرده باب الحوائج و شفیع و کار راه انداز مردم اند تا خودشان بنام نماینده و نایب آنها مردم را بدوشند از هر ستمکاری ستمكارتر نیستند ؟) (15)هٰؤُلاءِ قَومُنَا اتَّخَذوا مِن دونِهِ آلِهَةً ۖ لَولا يَأتونَ عَلَيهِم بِسُلطانٍ بَيِّنٍ ۖ فَمَن أَظلَمُ مِمَّنِ افتَرىٰ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا18:15
و هر زمان مجبور شدید بر عليه عقاید موهوم مردم از این مردم و چیزهایی که آنان از آنها جز الله در دین رسم بندگی نشان میدهند کناره گیرید به آن غار پناه ببرید تا پروردگار شما برای شما از رحمت خودش گسترشی پیش آورد و از کار شما به نفع شما تکیه گاهی فراهم سازد (کسانی که برای دین الله بر عليه عقاید مردم برمیخیزند باید از اذیت مردم نترسند و وقتی جلوی فعالیتشان گرفته شد از پروردگار عالم راه نجاتی بخواهند ) (16)وَإِذِ اعتَزَلتُموهُم وَما يَعبُدونَ إِلَّا اللَّهَ فَأووا إِلَى الكَهفِ يَنشُر لَكُم رَبُّكُم مِن رَحمَتِهِ وَيُهَيِّئ لَكُم مِن أَمرِكُم مِرفَقًا18:16
و پس از اینکه آنان به آن غار رفتند و خوابشان برد اگر تو جلوی غار برای مشاهده آنان می بودی، نور خورشید را می دیدی در موقع طلوع آفتاب از طرف راست غار منحرف میشد و موقع غروب آفتاب طرف چپ غار در ردیف و محاذی غار قرار میگرفت و از آن میپرید (یعنی دهانه غار در شمال بود و جز در طلوع و غروب خورشید بر در غار آفتابی نمی رسید ) و آنان در محوطه ای از درون غار خواب بودند و ماندن ایشان در چنین وضعی از غار، از نشانه های قدرت الله بود (وضع هوای آنجا و نتابیدن آفتاب بر روی ایشان باعث میشد که اذیتی به ایشان نرسد) هر کس را الله راهنمائی کند راه صحیح را او یافته و هر که را سرگردان سازد، هرگز تو برای او دوست مورد اعتمادی برای راهنمائی نخواهی یافت (17)وَتَرَى الشَّمسَ إِذا طَلَعَت تَزاوَرُ عَن كَهفِهِم ذاتَ اليَمينِ وَإِذا غَرَبَت تَقرِضُهُم ذاتَ الشِّمالِ وَهُم في فَجوَةٍ مِنهُ ۚ ذٰلِكَ مِن آياتِ اللَّهِ ۗ مَن يَهدِ اللَّهُ فَهُوَ المُهتَدِ ۖ وَمَن يُضلِل فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرشِدًا18:17
از دیدن ایشان گمان میکردی بیدارند با اینکه خواب بودند و ما ایشان را راست و به چپ می غلطاندیم و سگ ایشان دو بازوی خود را به طرف آستانه غار باز کرده بود بطوری که اگر میخواستی بر آنان مطلع شوی از ایشان فرار میکردی و از ایشان میترسیدی (بنابراین کسی جرئت نمی کرد برود و تحقیق در وضع ایشان نماید ) (18)وَتَحسَبُهُم أَيقاظًا وَهُم رُقودٌ ۚ وَنُقَلِّبُهُم ذاتَ اليَمينِ وَذاتَ الشِّمالِ ۖ وَكَلبُهُم باسِطٌ ذِراعَيهِ بِالوَصيدِ ۚ لَوِ اطَّلَعتَ عَلَيهِم لَوَلَّيتَ مِنهُم فِرارًا وَلَمُلِئتَ مِنهُم رُعبًا18:18
و در چنان وضعی مدتی بودند که آنان را بیدار کردیم تا از حال یکدیگر جویا شدند، یکی از ایشان گفت: چند زمان در این غار مانده اید، دیگران گفتند یک روز یا مقداری از روز (زیرا چون آفتاب نبود نمی دانستند چند ساعت خفته اند ربع روز یا نصف روز یا صبح تا نزدیک غروب ) همه گفتند: پروردگار شما بهتر میداند، یکی را بفرستید تا این پولهای نقره ای را ببرد بشهر و مقداری از بهترین خوراک را برای خوردن نزد شما بیاورد و باید با زبان خوش با مردم سخن گوید تا کسی شما را نشناسد (19)وَكَذٰلِكَ بَعَثناهُم لِيَتَساءَلوا بَينَهُم ۚ قالَ قائِلٌ مِنهُم كَم لَبِثتُم ۖ قالوا لَبِثنا يَومًا أَو بَعضَ يَومٍ ۚ قالوا رَبُّكُم أَعلَمُ بِما لَبِثتُم فَابعَثوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُم هٰذِهِ إِلَى المَدينَةِ فَليَنظُر أَيُّها أَزكىٰ طَعامًا فَليَأتِكُم بِرِزقٍ مِنهُ وَليَتَلَطَّف وَلا يُشعِرَنَّ بِكُم أَحَدًا18:19
زیرا اگر آنان به شما اطلاع پیدا کنند شما را سنگسار میکنند و یا مجبور میکنند به عقاید ایشان برگردید و دیگر رستگار نخواهید شد (20)إِنَّهُم إِن يَظهَروا عَلَيكُم يَرجُموكُم أَو يُعيدوكُم في مِلَّتِهِم وَلَن تُفلِحوا إِذًا أَبَدًا18:20
و چنان وضعی در ایشان باعث شد که ما مردم را بر ایشان آگاه ساختیم تا بدانند وعده الله برای زنده شدن مردگان حق است و در آن زمان رستاخیز معروف شکی نمی باشد (از مطالب بعد پیداست که آنان سیصد سال در آن غار به آن حالت بودند تا از خواب بیدار شدند و چون نماینده آنها برای خرید جنس به شهر سابق خود آمد از پول آنها که مال سیصد سال پیش بود تعجب کردند و با نماینده ایشان که سخنان عجیبی میگفت به غار آمدند و دیدند که معلوم است که او راست میگوید ولی یارانش و آن سگ در همانجا دوباره خفته و مردند و داستان مفصل آنها را از آن جوان که زنده بود شنیدند و عده ای به عقاید او ایمان آوردند و چند زمانی نگذشت که او را هم مرده یافتند) درباره اینکه این مردگان مقدس را چه کنند مردم آن شهر عقاید مختلفی اظهار کردند، گروهی گفتند که برای ایشان ساختمانی مجلل بسازیم (یعنی بر روی قبر ایشان گنبد و بارگاهی بسازیم) و چون پروردگار ایشان به ایشان داناتر بود (یعنی نمی خواست بنام ایشان قبر پرستی رواج یابد و بر روی ایشان بتی ساخته شود ) کاری کرد که برد با گروهی شد که گفتند بر روی ایشان مسجدی برای خود میسازیم (اینان طرفداران عقیده صحیح ایشان بودند که مسجدی ساختند تا قبر ایشان پشت سر نماز گذاران قرار گیرد و گویا روی همین قانون بود که بدن پیغمبر اسلام در کنار مسجد النبي دفن گردیده) (21)وَكَذٰلِكَ أَعثَرنا عَلَيهِم لِيَعلَموا أَنَّ وَعدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السّاعَةَ لا رَيبَ فيها إِذ يَتَنازَعونَ بَينَهُم أَمرَهُم ۖ فَقالُوا ابنوا عَلَيهِم بُنيانًا ۖ رَبُّهُم أَعلَمُ بِهِم ۚ قالَ الَّذينَ غَلَبوا عَلىٰ أَمرِهِم لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيهِم مَسجِدًا18:21
و در آینده میگویند آن جوانان سه نفر بودند چهارمی ایشان سگشان بود حال نیز میگویند پنج نفر بودند و ششمی سگشان بود و اینان تير به تاریکی میزنند و گروهی نیز میگویند هفت نفر بودند و سگ ایشان هشتمی بود بگو پروردگار من عدد ایشان را بهتر میداند و جز قلیلی عدد ایشان را درست نمی دانند پس تو درباره عدد ایشان به جز سطحی گفتگو مکن و صریحا حق را به هیچ دسته ایشان مده (چون تعيين عدد ایشان سودی برای کسی ندارد با اینکه از متن آیات فوق تقریبا پیداست که عدد ایشان با سگشان هشت نفر بوده. خالق عالم به پیغمبرش دستور داده در اینگونه امور در اختلافات شرکت نکند و اظهار نظر ننماید و متاسفانه برخلاف این تعلیم عالی قرآنی که بارها برای مسلمانان تکرار شده مسلمانان امروز از مدتها پیش گرفتار بحثهای بیفایده ای از این قبیل شده اند و تقریبا دو ثلث اختلافات ایشان از این قبیل مسائل است که همه باید دور ریخته شود و اگر از یک عالم مسلمان چنین مسائلی را بپرسند باید بگوید چون دانستنش دردی را دوا نمی کند نه میدانم و نه لازم میدانم که بدانم و نه از خیال خود حاضرم نظر بدهم) (22)سَيَقولونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُم كَلبُهُم وَيَقولونَ خَمسَةٌ سادِسُهُم كَلبُهُم رَجمًا بِالغَيبِ ۖ وَيَقولونَ سَبعَةٌ وَثامِنُهُم كَلبُهُم ۚ قُل رَبّي أَعلَمُ بِعِدَّتِهِم ما يَعلَمُهُم إِلّا قَليلٌ ۗ فَلا تُمارِ فيهِم إِلّا مِراءً ظاهِرًا وَلا تَستَفتِ فيهِم مِنهُم أَحَدًا18:22
و حتی در آنچه یقین داری فردا میکنی، نگو که حتماً فردا چنان خواهم کرد (23)وَلا تَقولَنَّ لِشَيءٍ إِنّي فاعِلٌ ذٰلِكَ غَدًا18:23
مگر آن که بگوئی به شرطی که الله بخواهد و اگر فراموش کردی که گفتن کار خود را محول به چنین شرطی بکنی هر چه زودتر پروردگار خودت را بیاد آور (یعنی به خودت بگو که چرا فراموش کردم و تصمیم بگیر دیگر فراموش نکنی) و بگو امید است پروردگار من مرا به راهی بهتر از آنچه تصمیم گرفتم راهنمایی کند (این آیات به ما تعلیم میدهند در عین حال که در کارها با دقت و احتیاط تصمیم میگیریم همیشه از الله بخواهیم راه بهتری پیش پای ما گذارد یعنی جویای تحقیق و مشورت بیشتر باشیم و بجای سرگرم کردن خود به چیزهای غیر مفید گذشته بیشتر به دقت در امور لازم و کمک گرفتن از اهل فن بپردازیم) (24)إِلّا أَن يَشاءَ اللَّهُ ۚ وَاذكُر رَبَّكَ إِذا نَسيتَ وَقُل عَسىٰ أَن يَهدِيَنِ رَبّي لِأَقرَبَ مِن هٰذا رَشَدًا18:24
و آن جوانان در غارشان سیصد سال خفته بودند و مردم نه سال افزودند (25)وَلَبِثوا في كَهفِهِم ثَلاثَ مِائَةٍ سِنينَ وَازدادوا تِسعًا18:25
تبصره 2: تصور میرود قریه (رقيم) فعلی که نزدیک غار اصحاب کهف است محل شهر اصحاب کهف باشد که بعدها به این نام موسوم شده چون لفظ الرقيم که در متن قرآن است به معنای آن نوشته معروفیست که درباره داستان اصحاب کهف بوسیله یعقوب سروجی به زبان سریانی نوشته شده بوده که در آن بر طبق تذکر قرآن هم در عدد اصحاب کهف اشتباه شده و هم 9 سال به سیصد سال زمان خواب آنان افزوده شده بوده (من متن مطالب آن رقيمه را نیافته ام و در مجله الدراسات الادبيه چاپ بیروت داستان آنرا دیده ام) با در نظر گرفتن اینکه میگویند يعقوب سروجی خود مخالف تثليث موهوم مسيحيان کاتولیک بوده و با در نظر گرفتن اینکه او طرفدار اصلاحاتی بوده که پاپ ها در مجمع های هفتگانه معروف مسیحیت با آن اصلاحات مخالفت کرده اند و با در نظر گرفتن اینکه یعقوب سروجی در بین زمان در مجمع اصلاحی (ضد اصلاح حقیقی) چهارم و پنجم میزیسته که در تاریخ 551 و 553 میلادی بوده بنظر می آید که بیدار شدن اصحاب کهف و تبلیغات توحیدی آنان سرچشمه اصلاحاتی بوده که مجمع چهارم مسیحیت بر علیه آن اصلاحات فتوا داده است و گویند بیدار شدن اصحاب کهف در زمان قیصری تئودوسيوس دوم پسر ارکادیوس بوده که خود او تحت تاثیر معجزه بیدار شدن اصحاب کهف قرار گرفته و از دو کشیش قسطنطنیه و اسکندریه که طرفدار عقاید توحیدی اصحاب کهف بودند حمایت کرده و همین حمایت باعث شد مسیحیان موهوم پرست بر علیه او قیام کنند و پس از مرگ او خواهر و شوهر خواهرش جانشین او شدند و به طرفداری از مردم موهوم پرست مجمع پنجم را بر علیه اصلاح طلبان مذهبی فوق بوجود آوردند. (26)قُلِ اللَّهُ أَعلَمُ بِما لَبِثوا ۖ لَهُ غَيبُ السَّماواتِ وَالأَرضِ ۖ أَبصِر بِهِ وَأَسمِع ۚ ما لَهُم مِن دونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلا يُشرِكُ في حُكمِهِ أَحَدًا18:26
و آنچه را که از کتاب پروردگارت بسوی تو وحی میشود برای مردم بخوان و بدان که برای سخنان او تبدیل و تغییری نیست زیرا همه روی حقیقت میباشند و تو غیر از او پناهگاهی نخواهی یافت (27)وَاتلُ ما أوحِيَ إِلَيكَ مِن كِتابِ رَبِّكَ ۖ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دونِهِ مُلتَحَدًا18:27
و توجه خودت را با شکیبائی با کسانی دار که صبح و شام پروردگار خود را میخوانند و توجه او را میخواهند و تو دو چشمت را روی ترجیح دادن زینتهای زندگی دنیا از ایشان بر نگردان و از کسی که ما توجه روحی او را (قلب روحی او را ) از یاد آوریهای خودمان برکنار کرده ایم و به دنبال هوس خود رفته و کارش به زیاده روی کشیده اطاعت نکن (هرگاه قوانین هوس و دنیا خواهی که از الله است کسی را دچار خود کند گوئی خالق عالم او را دچار هوس کرده و از توجه به حقایق دینی باز داشته) (28)وَاصبِر نَفسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدعونَ رَبَّهُم بِالغَداةِ وَالعَشِيِّ يُريدونَ وَجهَهُ ۖ وَلا تَعدُ عَيناكَ عَنهُم تُريدُ زينَةَ الحَياةِ الدُّنيا ۖ وَلا تُطِع مَن أَغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِكرِنا وَاتَّبَعَ هَواهُ وَكانَ أَمرُهُ فُرُطًا18:28
و به مردم بگو آن چیز سزاوار از پروردگار شماست پس هر کس خواست ایمان آورد و هر که کفران را خواست بگذار کفران کند زیرا ما برای این ستمکاران آتشی آماده کرده ایم که سرا پرده ای از آن ایشان را در خود خواهد گرفت و اگر تقاضای کمک کنند به ایشان آبی چون فلز مذاب کمک میدهیم که صورتها را کباب میکند چه نوشیدنی بدی است و چه کمک پر رنجی میباشد (29)وَقُلِ الحَقُّ مِن رَبِّكُم ۖ فَمَن شاءَ فَليُؤمِن وَمَن شاءَ فَليَكفُر ۚ إِنّا أَعتَدنا لِلظّالِمينَ نارًا أَحاطَ بِهِم سُرادِقُها ۚ وَإِن يَستَغيثوا يُغاثوا بِماءٍ كَالمُهلِ يَشوِي الوُجوهَ ۚ بِئسَ الشَّرابُ وَساءَت مُرتَفَقًا18:29
به يقين کسانی که به این پیغام های سزاوار ایمان آوردند و کارهای شایسته مورد توصیه آن را عمل کردند ما هرگز مزد نیکوکاران را ضایع نمی کنیم (30)إِنَّ الَّذينَ آمَنوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ إِنّا لا نُضيعُ أَجرَ مَن أَحسَنَ عَمَلًا18:30
برای اینگونه اشخاص باغهائی است برای سکونت دائم که از پای آنها جویبارها روان است و آنان در آنجا از دستبند هائی از طلای مخصوص آرایش یافته اند و بر ایشان لباسهائی سبز که زیرین آن حریر نازک و زبرین آن حریر زربفت و عالی باشد میپوشاند و در آنجا بر تخت های سلطنت تکیه میزنند چه پاداش خوبی و چه کمک های عالی ای میباشد (31)أُولٰئِكَ لَهُم جَنّاتُ عَدنٍ تَجري مِن تَحتِهِمُ الأَنهارُ يُحَلَّونَ فيها مِن أَساوِرَ مِن ذَهَبٍ وَيَلبَسونَ ثِيابًا خُضرًا مِن سُندُسٍ وَإِستَبرَقٍ مُتَّكِئينَ فيها عَلَى الأَرائِكِ ۚ نِعمَ الثَّوابُ وَحَسُنَت مُرتَفَقًا18:31
و برای مردم وضع مسلمانان حقیقی را که فقط به الله توکل دارند و وضع کسی را که به زندگی دنیا متکی است مثل بزن، مثل این دو گروه چون آن دو مردی است که دوست هم بودند، ما روی قوانینی از خود برای یکی از آن دو، دو باغ از انگورهائی عالی قرار دادیم که اطراف هریک را از درختانی از خرما پوشانده بودیم و در فاصله وسیع این دو باغ کشتزاری از لطف ما داشت (32)وَاضرِب لَهُم مَثَلًا رَجُلَينِ جَعَلنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَينِ مِن أَعنابٍ وَحَفَفناهُما بِنَخلٍ وَجَعَلنا بَينَهُما زَرعًا18:32
این دو باغ، میوه خود را مرتب میدادند و چیزی کم نمی آوردند و نهر آبی در میان آن دو به جریان آورده بودیم (33)كِلتَا الجَنَّتَينِ آتَت أُكُلَها وَلَم تَظلِم مِنهُ شَيئًا ۚ وَفَجَّرنا خِلالَهُما نَهَرًا18:33
و برای صاحب آن محصول فراوانی بود، او روی غرور به رفیق خود گاه به گاه میگفت که من از تو هم مالم بیشتر است و هم نفراتم نیرومندترند (34)وَكانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَهُوَ يُحاوِرُهُ أَنا أَكثَرُ مِنكَ مالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا18:34
و او در حالی که با افکار غرور آمیز خود به خود ستم میکرد وقتی به باغ خود با رفیقش داخل شد و به او گفت چنین باغی که مراست هرگز تصور نمی کنم نابود شود (35)وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظالِمٌ لِنَفسِهِ قالَ ما أَظُنُّ أَن تَبيدَ هٰذِهِ أَبَدًا18:35
و یقین ندارم قیامتی را که امثال تو میگویند، برپا گردد، و چون از دنیای من پیداست که پروردگار من مرا دوست دارد که این همه را به من داده اگر هم قيامتی بود و من بسوی پروردگارم باز گشتم مرا بجائی خواهد برد که از دنیای من بهتر باشد (36)وَما أَظُنُّ السّاعَةَ قائِمَةً وَلَئِن رُدِدتُ إِلىٰ رَبّي لَأَجِدَنَّ خَيرًا مِنها مُنقَلَبًا18:36
رفیق او در گفتگوی با او به او میگفت، آیا به کسی که تو را از خاکی آفریده و سپس از قطره آبی و پس از مدتی تو را مردی ساخته کفران میورزی (کفران ثروتمندان هم غرور ایشان است که از نزدیک بینی و خودخواهی سرچشمه میگیرد و هم توجه نداشتن به فلسفه خلقت که پایه تربیت پیغمبران الله است و در نتیجه با خیال خام خود چه آینده خوبی برای خود تصور میکنند و حال آنکه مؤمنین حقیقی به پیغام پیغمبران چه فلسفه هایی عالی بدست آورده اند و به چه آرامش روحی رسیده اند و در این جملات می بینید که سه مرحله تکامل خلقت گوشزد شده یکی پیدایش موجود زنده از خاک دوم تکامل موجود زنده از یک سلولی و چند سلولی تا زمانی که توالد و تناسل ایشان بوسیله قطره آبی مخصوص میگردد مانند حیوانات پستاندار و سوم مرحله کمالی که از حیوانات به پیدایش انسان میرسد ) (37)قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَهُوَ يُحاوِرُهُ أَكَفَرتَ بِالَّذي خَلَقَكَ مِن تُرابٍ ثُمَّ مِن نُطفَةٍ ثُمَّ سَوّاكَ رَجُلًا18:37
ولی من همه کاره خود را فقط الله می دانم و در صاحب اختیاری او کسی را شریک نمی دانم (رفیق ثروتمند او خودش و کارگران خودش و قوانین طبیعت را همه کاره و مربی در زندگیش میدانست و قدرت خالق عالم را فقط در قدرت قوانین او میشمرد و به اراده های استثنائی و معجزه آسای او عقیده ای نداشت مانند مادیون امروز و کسانی که ایمان درستی ندارند و فقط تظاهر به دینداری میکنند ) (38)لٰكِنّا هُوَ اللَّهُ رَبّي وَلا أُشرِكُ بِرَبّي أَحَدًا18:38
و تو چرا وقتی داخل باغت شدی نگفتی آنچه الله بخواهد میشود و نگفتی هرنیروئی از الله است؟ و تو درباره من نیز اشاره میکنی زیرا اگر مرا از خودت در مال و فرزند کمتر می بینی (39)وَلَولا إِذ دَخَلتَ جَنَّتَكَ قُلتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ ۚ إِن تَرَنِ أَنا أَقَلَّ مِنكَ مالًا وَوَلَدًا18:39
بدان که من به پروردگارم امید دارم که در آینده از باغ تو بهترش را بمن دهد و امکان دارد بر باغ تو آفتی از آسمان رسد و باغت بصورت برجسته زمینی متروک در آید (40)فَعَسىٰ رَبّي أَن يُؤتِيَنِ خَيرًا مِن جَنَّتِكَ وَيُرسِلَ عَلَيها حُسبانًا مِنَ السَّماءِ فَتُصبِحَ صَعيدًا زَلَقًا18:40
یا چشمه آب باغت چنان فرو رود که هرچه بکوشی نتوانی آب آن را بدست آوری (41)أَو يُصبِحَ ماؤُها غَورًا فَلَن تَستَطيعَ لَهُ طَلَبًا18:41
باری شبی تمام محصول او دچار عذابی شد بطوریکه در بامداد در حالی که میدید تمام درختان انگورش با چوب بست های آن فرو ریخته دو کف دست خود را بر میگرداند و میگفت چه خرجها در این باغ کرده ام و ای کاش برای پروردگار خود کسی را شریک قرار نمی دادم (42)وَأُحيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيهِ عَلىٰ ما أَنفَقَ فيها وَهِيَ خاوِيَةٌ عَلىٰ عُروشِها وَيَقولُ يا لَيتَني لَم أُشرِك بِرَبّي أَحَدًا18:42
و در آنزمان برای او جز الله گروهی نبودند که او را یاری کنند و خود او نیز دفاعی نمی توانست بکند (43)وَلَم تَكُن لَهُ فِئَةٌ يَنصُرونَهُ مِن دونِ اللَّهِ وَما كانَ مُنتَصِرًا18:43
ولایت حقی که مخصوص الله است در چنین جاهائی معلوم میشود (ولایت یعنی سپردن کار بدست صاحب اختیار و ولی) و او هم پاداش بهتری میدهد و هم مجازات بدتری میکند (در اینگونه موارد است که معلوم میشود هم قوانین طبیعت از اراده الله است و هم گاه گاه اراده الله قوانین علت و معلول طبیعت را تغییر مسیر میدهد ) (44)هُنالِكَ الوَلايَةُ لِلَّهِ الحَقِّ ۚ هُوَ خَيرٌ ثَوابًا وَخَيرٌ عُقبًا18:44
برای مردم، زندگی دنیا را تشبیه کن، مَثَل زندگی دنیا چون آبی است که ما از آسمان باراندیم پس نباتات آن زمین از آن آب آبدار شدند و چیزی نگذشت که خشک و خورد شدند و باد آنرا پراکنده نمود و الله به همینگونه بر هر چیزی توانا است (45)وَاضرِب لَهُم مَثَلَ الحَياةِ الدُّنيا كَماءٍ أَنزَلناهُ مِنَ السَّماءِ فَاختَلَطَ بِهِ نَباتُ الأَرضِ فَأَصبَحَ هَشيمًا تَذروهُ الرِّياحُ ۗ وَكانَ اللَّهُ عَلىٰ كُلِّ شَيءٍ مُقتَدِرًا18:45
آری مال و فرزند نیز همچون گل و گیاهی که روی قوانین الله چند صباحی خود نمائی میکند ، آرایشی موقت برای زندگی دنیا می باشند و نزد پروردگارت نتیجه های کارهای خوبی که در پیغام الله توصیه شده هم پاداشش بهتر است و هم امیدواری های آن (46)المالُ وَالبَنونَ زينَةُ الحَياةِ الدُّنيا ۖ وَالباقِياتُ الصّالِحاتُ خَيرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوابًا وَخَيرٌ أَمَلًا18:46
آن در زمانی است که ابتدا کوهها را به حرکت در آوریم بطوریکه فرو ریزند (این درباره مقدمه متلاشی شدن زمین است) و زمین آخرت را که پنهان بود ظاهر خواهی دید (پیغمبر اسلام بعد از فوتش به بهشت برده شده که قسمتی از زمین آخرت است و در آنزمان پیغمبر اسلام تغییراتی در زمین آخرت مشاهده میکند و میفهمد که زمان زنده شدن دوباره مردگان فرا رسیده) و در آنزمان تمام مردم را در آنجا جمع آوری خواهیم کرد و یکی از ایشان را رها نمی کنیم (47)وَيَومَ نُسَيِّرُ الجِبالَ وَتَرَى الأَرضَ بارِزَةً وَحَشَرناهُم فَلَم نُغادِر مِنهُم أَحَدًا18:47
و همه بر کسی که تو را برای پیغمبری پرورش داده در صفوف منظمی عرضه میشوند و ما به ایشان خواهیم گفت می بینید که همه به همان شکلی نزد ما آمده اید که در ابتدا شما را آفریدیم (این جمله معنای فشرده ای دارد که یاد آور زمان آدم و حوا در بهشت است و هم بمعنای آنست که تنها و بی کس می آیند و هم به معنای آنست که بدون جسم دنیائی و بصورتی می آیند که آدم و حوای اول در زمین آخرت خلق شده و هم اشاره به آنست که بصورتی می آیند که یقین میکنیم همان مردم دنیا هستند با اخلاقی که داشتند ) و در دنیا تصور می کردید که هرگز چنان وعده گاهی را که پیغمبران می گفتند ما قرار نداده ايم (48)وَعُرِضوا عَلىٰ رَبِّكَ صَفًّا لَقَد جِئتُمونا كَما خَلَقناكُم أَوَّلَ مَرَّةٍ ۚ بَل زَعَمتُم أَلَّن نَجعَلَ لَكُم مَوعِدًا18:48
و در آن زمان کتاب اعمال انسانها در میان نهاده میشود و گناهکاران را خواهی دید که از آنچه در آن نوشته شده در هراسند و میگویند وای بر ما این چه پرونده دقیقی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی برای من نبوده الا اینکه آنرا بدون هیچ فرو گذاری به حساب آورده و آنچه را کرده بودند در مقابل خود حاضر مییابند و پرورنده تو به کسی ستم نخواهد کرد (یعنی هر کس را طبق اعمالش جزا خواهد داد و از پارتی بازی و واسطه بازی خبری نخواهد بود ) (49)وَوُضِعَ الكِتابُ فَتَرَى المُجرِمينَ مُشفِقينَ مِمّا فيهِ وَيَقولونَ يا وَيلَتَنا مالِ هٰذَا الكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَلا كَبيرَةً إِلّا أَحصاها ۚ وَوَجَدوا ما عَمِلوا حاضِرًا ۗ وَلا يَظلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا18:49
و شما مردم باید همیشه زمانی را که به آن ملكها گفتیم به نفع آدم سر فرود آورید بیاد آورید همه سر به سجده فرود آوردند (گفتند اطاعت کامل میکنیم) مگر آن موجودی که نسبت به انسان کم فایده بود (ابلیس یعنی کم فایده) و در میان جمع ملكهای مذکور بود ( ملک یعنی مورد تملک و نوکر و مطیع) ولی جنس او از جنس جن بود (آن ملكها از جنس ماده و مجموع چیزهائی بودند که بشر باید از آنها استفاده نماید و مورد تملک انسان قرار گیرد یعنی جمادات و نباتات و حیوانات و خورشید و ماه که در زمان خلقت اولیه آدم زمینه وجودی و پایه مقدماتی خلقت ایشان بصورت ملکهائی معلوم بود و ابلیس بر خلاف مواد مذکور از جنس ضد ماده بود که جنسا تضادی با انسان داشت اگر چه تا قبل از دستور سجده الله به نفع بشر باطن او نمودار نشده بود و ملک شمرده میشد و از این عبارات قرآن میتوان فهمید که ملک و ملائکه که به فارسی آنها را فرشته میگویند جنس خاصی ندارند و در هنگام اطاعت ملک هستند و اگر اطاعت نکنند از حال ملک بودن خارج میشوند و ملاحظه میکنید که چگونه در قرآن مجيد اشياء عالم به طرزی خاص و روشن طبقه بندی شده است به مانند یک کتاب علمی فیزیک و شیمی و علوم طبیعی و یا علوم اجتماعی و در مقابل این راهنمائی های علمی چگونه اکثر علمای مذهبی این اصطلاحات را به موهوماتی تفسیر و تعبیر کرده اند ) پس این موجود جنی از فرمان پروردگارش سرپیچی نمود (ابلیس سرسلسله انسانهائی از جنس ضد ماده است به همانطور که آدم سرسلسله انسانهای مادی است و همانطور که آدم در درونش فهم و اختیار نهفته شده بود در درون ابلیس نیز فهم و اختیار نهفته بود و لذا هم ابلیس از میان جمع ملک ها بواسطه نشان دادن اختیار از خودش، خارج شد و هم آدم در وقتی که با خوردن میوه نهی شده در بهشت از بهشت رانده شد و آدم وضعی داشت که لازم بود پس از آمدن در زمین از کرده خودش پشیمان شود و توبه نماید و دوباره قابل بازگشت به بهشت شود ولی ابلیس به واسطه شدت غرور و برتری جوئی بجای توبه لج کرد و حتی به زمین نیز که با آدم آمد به لج بازی خود ادامه داد و لذا هم مغضوب شد و هم آزاد برای تحریک بیشتر انسانها و بدبختی ابلیس باعث شد که بعضی از نسلهای او که جنها باشند در روی زمین بخود آیند و از توبه کردن بشر درس گیرند و به اختیار خود نیکو کار شوند و لذا اکثر جنها مانند اکثر انسانها شیطنت کردند و خودخواه بار آمدند و تمام اینها برای این بود که زندگی در روی زمین به طرزی پیش رود که هدفی که خالق عالم خواسته بوجود آید هدفی که در زمین آخرت معلوم خواهد شد و دنیا مقدمه آن میباشد ) پس ای انسانها آیا شما چنین موجودی و نژاد او را غیر از من دوستان مورد اعتماد خود میگیرید با اینکه آنان دشمن شما هستند؟ و حقیقتا ستمکاران چه چیزهائی را بجای چه چیزهائی میگیرند (همانطور که از آدم اول آدمیت که انرژی مخصوصی است در تمام آدمها از طریق ژن و اصول نسلی نفوذ کرده شیطنت نیز از ابليس اول هم بوسیله نفوذ در آدم اول در نسلهای آدم آمده و هم در نسلهای جنها نفوذ کرده است اما تمام این نفوذها از طریق تربیت و عزم راسخ و اراده قوی قابل جلو گیریست تا مقدار کمتری از بشر و یا جن مؤمن حقیقی و نیکو کار و فهیم حقیقی بشوند و اکثر آنها روی شل دادن فهم و اختیار خود و علاقه به هوس برای کارهای پرزحمت و پر عذاب دوزخ آماده گردند زیرا نخواسته اند عقل خود را در جهت آینده بینی صحیح بکار اندازند و خلاصه عبارت فوق میرساند که شیطنت کاران انسانی نیز از نظر قبول روش شیطان اصلی نسلی از او محسوب میشوند علاوه بر آنکه نسل اصلی شیطان اول شيطانهای جنی هستند و انسانها از طریق شیطانهای جنی نیز اگر استعداد داشته باشند تحریک میشوند و ما باید هر شیطنت کاری را با دقت بشناسیم تا فریب شیطنت او که از شیطان اصلی رشته ای دارد، نخوریم و بدانیم پرقدرت ترین و مخفی ترین این شیطنت کاریها از طریق شیطان صفتان مذهبی در مردم اثر دارند چنانکه در جایی از قرآن خالق عالم فرموده که بعضی شیطنت کاران مذهبی معلم و پیشوای شیطان اصلی هستند) (50)وَإِذ قُلنا لِلمَلائِكَةِ اسجُدوا لِآدَمَ فَسَجَدوا إِلّا إِبليسَ كانَ مِنَ الجِنِّ فَفَسَقَ عَن أَمرِ رَبِّهِ ۗ أَفَتَتَّخِذونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَولِياءَ مِن دوني وَهُم لَكُم عَدُوٌّ ۚ بِئسَ لِلظّالِمينَ بَدَلًا18:50
و شما انسانهائی که شیطان جنی و نسل شیطنت کار او را دوست مورد اعتماد خود میگیرید بدانید من در هنگام آفریدن خلقتهای متنوعی که در آسمانها و زمین است آنها را شاهد نگرفتم و حتی آنان خلقت خودشان را هم نمی شناسند و من آن گمراه کنندگان را در هیچ زمانی به کمک خود نگرفته ام (این جملات و سایر اطلاعاتی که در آیات و سوره های قرآن درباره جن هست میرسانند که جنها و شيطانهای جنی که بسیاری از مردم روی تلقين جادوگران و کسانی که ادعای ارتباط با غیب را دارند تصور میکنند آنها هر نوع غیب و پنهانی را میدانند از بسیاری موضوعات بیخبرند و مخصوصا مانند انسانها هم از درون خودشان بی اطلاعند و هم از وضع خارج چون انسانها، و چون دیوارهای مادی مانع دیدن چشمان ضد مادی آنان نیست بعضی اطلاعات را از مکانهای نسبتا دور به انسانها میرسانند ) (51)ما أَشهَدتُهُم خَلقَ السَّماواتِ وَالأَرضِ وَلا خَلقَ أَنفُسِهِم وَما كُنتُ مُتَّخِذَ المُضِلّينَ عَضُدًا18:51
و زمانی که الله به مردم گوید شریکانی را که تصور میکردید شریک منند صدا زنید آنان هرچه با اسم و رسمی که تصور میکردند صدا زنند کسی به ایشان جواب نخواهد داد و میان آنان و شریکان خیالی ایشان فاصله ای خواهیم گذاشت (از این آیات پیداست که این شریکان صاحب اختیارانی خیالی هستند که مذهبی های گمراه تصور میکنند غیر از الله آنان نیز صاحب اختیار و باب الحوائج ایشانند و آنها را واسطه و پارتی خود تصور میکنند و می گویند آنان وزرا و نمایندگان الله در کارهای دنیائی ایشان میباشند ) (52)وَيَومَ يَقولُ نادوا شُرَكائِيَ الَّذينَ زَعَمتُم فَدَعَوهُم فَلَم يَستَجيبوا لَهُم وَجَعَلنا بَينَهُم مَوبِقًا18:52
و گناهکاران آن آتش سوزان را خواهند دید و یقین میکنند به آن خواهند رسید و از آن کنار نخواهند رفت (53)وَرَأَى المُجرِمونَ النّارَ فَظَنّوا أَنَّهُم مُواقِعوها وَلَم يَجِدوا عَنها مَصرِفًا18:53
و ما در این قرآن برای مردم مطالب لازم را با مثلهای گوناگون گفتیم ولی انسان در مقابل اینها بیش از هر چیز به جدل میپردازد (54)وَلَقَد صَرَّفنا في هٰذَا القُرآنِ لِلنّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٍ ۚ وَكانَ الإِنسانُ أَكثَرَ شَيءٍ جَدَلًا18:54
و وقتی آن راهنمائی عالی برای مردم آمد چیزی که بیش از همه به ظاهر مانع ایمان آوردن ایشان و آمرزش خواستن از پروردگارشان شد این بود که چرا همان روشهای پیغمبران گذشته برای ایشان نیامده یا در مقابل مخالفت ایشان با پیغمبر جدید فورأ عذاب برای ایشان نمی آید (مقصود از روشهای پیغمبران یکی این است که چرا همان قوانین پیغمبران گذشته تکرار نمی شود و تغییراتی در قوانین ما پیش می آید و دیگر اینکه چرا آنچه را پیشوایان مذهبی ما درباره پیغمبران گذشته برای ما از حيث معجزات مختلف میگویند در پیغمبر جدید مشاهده نمی کنیم و البته این معجزات بعضی راست هستند مثل عصای موسی و سایر معجزات نه گانه موسی و برخی روی خیال پیشوایان مذهبی ساخته شد ماند مثل جلو آمدن درخت و یا سخن گفتن سنگ ریزه و یا غیب گوئیهائی که به اختیار پیغمبران باشد و یا شفا دادن هر بیماری که حضرت عیسی بر روی او دست میکشید ) (55)وَما مَنَعَ النّاسَ أَن يُؤمِنوا إِذ جاءَهُمُ الهُدىٰ وَيَستَغفِروا رَبَّهُم إِلّا أَن تَأتِيَهُم سُنَّةُ الأَوَّلينَ أَو يَأتِيَهُمُ العَذابُ قُبُلًا18:55
جواب آنها اینست که ما پیغمبران را فقط برای مژده دادن به بهشت و اعلام خطرهای دوزخ میفرستیم و اینان که اصولا کفران کننده میباشند بوسیله این سخنان باطل مجادله میکنند تا بوسیله این جدلها آن حقیقت را از بین ببرند (این مطلب میرساند که حرف حساب دلیل پیغمبری است نه معجزه) و آنان نشانه های روشن من و خطری را که بدان اعلام خطر شده اند به مسخره گرفته اند (56)وَما نُرسِلُ المُرسَلينَ إِلّا مُبَشِّرينَ وَمُنذِرينَ ۚ وَيُجادِلُ الَّذينَ كَفَروا بِالباطِلِ لِيُدحِضوا بِهِ الحَقَّ ۖ وَاتَّخَذوا آياتي وَما أُنذِروا هُزُوًا18:56
و از کسی که بوسیله راهنمائیهای روشن پروردگارش راهنمائی شود و از آن سرپیچی کند و کارهائی که از پیش کرده فراموش نماید چه کسی ستمکارتر میباشد (این مطلب اشاره به اینست که گناهکاران چون نمیخواهند از کارهای بد گذشته خود دست بکشند ایمان به پیغام پیغمبران نمی آورند و این ایرادهائی که میگیرند برای اینست که عذری برای عدم ایمان خود بیاورند) ما بر دلهای ایشان پرده هائی نهاده ایم تا آن حقیقت لازم را نفهمند و در گوشهای ایشان سنگینی ای میباشد بطوریکه اگر ایشان را به آن راهنمائی عالی بخوانی هرگز راه نخواهند یافت (دلهای آنان مرکز توجه روحی ایشان است نه قلب گوشتی و پرده ها عبارتند از علاقه هائی که به هوسهای دنیا دارند که همه قوانینی از الله هستند که مانع توجه ایشان به حقایق دینی میشود ) (57)وَمَن أَظلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ فَأَعرَضَ عَنها وَنَسِيَ ما قَدَّمَت يَداهُ ۚ إِنّا جَعَلنا عَلىٰ قُلوبِهِم أَكِنَّةً أَن يَفقَهوهُ وَفي آذانِهِم وَقرًا ۖ وَإِن تَدعُهُم إِلَى الهُدىٰ فَلَن يَهتَدوا إِذًا أَبَدًا18:57
و کسی که تو را برای پیغمبری پرورده آن چشم پوش صاحب بخشش است (این مطلب جواب آنهائیست که میگویند چرا هر کس با پیغمبران مخالفت میکند فورأ عذاب نمیبیند) اگر مردم را فورا بواسطه اعمال بدشان مؤاخذه میکرد فورا ایشان را عذاب مینمود، ولی این صلاح نیست بلکه برای مردم وعده و مهلتی قرار داده چون آن مهلت به سر رسد جز الله پناهی نخواهند یافت (58)وَرَبُّكَ الغَفورُ ذُو الرَّحمَةِ ۖ لَو يُؤاخِذُهُم بِما كَسَبوا لَعَجَّلَ لَهُمُ العَذابَ ۚ بَل لَهُم مَوعِدٌ لَن يَجِدوا مِن دونِهِ مَوئِلًا18:58
و آن شهرهایی که مردمش را بواسطة ستمکاری هاشان هلاک کردیم هم مکان ایشان و هم تاریخ شان در دسترس است (مقصود شهر قوم لوط و قوم شعيب و قوم عاد و ثمود است که خرابه های ایشان در جاهائی معلوم دور یا نزدیک به مکه بوده و تاریخشان در میان مردم مکه معروف بود ) و برای زمان هلاکت ایشان وعده گاهی قرار دادیم (یعنی هیچکدام را فورا پس از مخالفت با پیغمبرشان هلاک نکردیم و مردم کافر پیشه مکه را هم پس از مدتی هلاک خواهیم کرد ) (59)وَتِلكَ القُرىٰ أَهلَكناهُم لَمّا ظَلَموا وَجَعَلنا لِمَهلِكِهِم مَوعِدًا18:59
و هنگامی موسی برای نوکر خود گفت عجله دارم تا برسم به محلِ بهم رسیدنِ آن دو دریا و ممکن است مدتی دراز کار مشکلی را ادامه دهم (بر طبق اشاره ای که در آیه 83 از سوره طه شده و آیاتی که در سوره های قرآن است و ملاحظه در تورات ، حضرت موسی سی روز با هفتاد نفر از مشایخ بنی اسرائیل به کوه سینا دعوت شد که ده فرمان تورات را از الله بگیرد ، موسی خود را با نوکرش يوشع از آنان جلو انداخت، یعنی بجای اینکه با ایشان آید، روی این که خود را برتر از آنان می پنداشت از ایشان فاصله گرفت و بطوری که ایشان موسی را نمیدیدند ، در این موقع الله به او وحی کرد که چرا از خود تکبر نشان دادی؟ برای اینکه بدانی چقدر کوچکی باید بدون آنکه به مشایخ خبر دهی با نوکرت از کوه بطرف محل تلاقی دریای عقبه و دریای سوئز که کوه سینا میان این دو خلیج بود سرازیر شوی و از کسی که در آنجا او را میبینی درسهائی فرا گیری تا بدانی پیغمبری فقط یک ماموریت از جانب الله است و ممکن است پیغمبر از جهاتی پست تر از غیر پیغمبر باشد و او نباید دیگران را که تابع او در پیغام الله شده اند از خود پست تر شمارد و چون موسی مجبور بود این کار را انجام دهد مشایخ او را گم کردند و بسوی بنی اسرائیل برگشتند و چون دیدند پس از سی روز نیز موسی نیامد در بنی اسرائیل وسوسه هائی پیش آمد که مبادا موسی نابود شده باشد و کسی که جادو گری میدانست و با جن مربوط شده بود از این موقعیت استفاده کرد و بنی اسرائیل را به گوساله پرستی تبلیغ کرد تا موسی پس از بازگشت از کوه سینا پس از 40 روز متوجه شود که اندک غفلت تكبّر آمیز و عجولانه او باعث عقب افتادن پیروزی نهائی او شده است ) (60)وَإِذ قالَ موسىٰ لِفَتاهُ لا أَبرَحُ حَتّىٰ أَبلُغَ مَجمَعَ البَحرَينِ أَو أَمضِيَ حُقُبًا18:60
پس چون موسی و نوکرش به محل تلاقی آن دو دریا رسیدند هر دو ماهی خود را که همراه داشتند و به دریا افتادن آن علامتی بود، فراموش کردند و ماهی قابل خوردن ایشان به دریا افتاد و راه خودش را گرفت و رفت (61)فَلَمّا بَلَغا مَجمَعَ بَينِهِما نَسِيا حوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبيلَهُ فِي البَحرِ سَرَبًا18:61
پس وقتی از آن مکان گذشتند، موسی به نوکرش گفت، ای وای در سفر خود خسته شده ایم، چاشت ما را بیاور تا بخوریم (62)فَلَمّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَد لَقينا مِن سَفَرِنا هٰذا نَصَبًا18:62
نوکرش گفت ای وای وقتی به آن سنگ بزرگ کنار دریا پناه بردیم من دیدم آن ماهی بطرز عجیبی مانند یک ماهی زنده در دریا افتاد و رفت و من فراموش کردم آنرا به تو بگویم و جز شیطان چیز دیگری نبود که باعث فراموشی من نسبت به آن شود و نگذارد آن را به تو بگویم (این شیطان یک شیطنت کار غیبی است که رشته ای از شیطان کلّ است) (63)قالَ أَرَأَيتَ إِذ أَوَينا إِلَى الصَّخرَةِ فَإِنّي نَسيتُ الحوتَ وَما أَنسانيهُ إِلَّا الشَّيطانُ أَن أَذكُرَهُ ۚ وَاتَّخَذَ سَبيلَهُ فِي البَحرِ عَجَبًا18:63
موسی گفت آنچه گفتی همان چیزیست که ما دنبال آن آمده بودیم پس براهی که آمده بودند جستجو کنان برگشتند (64)قالَ ذٰلِكَ ما كُنّا نَبغِ ۚ فَارتَدّا عَلىٰ آثارِهِما قَصَصًا18:64
و بنده ای از بندگانِ ما را که ما از نزدِ خودمان به او رحمتی کرده بودیم و از خودمان دانشِ مخصوصی به او داده بودیم پیدا کردند (از عبارت قرآن پیداست که شبیه چنین شخصی در مردم کم و بیش هست که دانشهای اسرار آمیزی دارند و امتیازِ ایشان یکی اینست که نوعی بندگی و یا قبول ماموریت دارند که آن ماموریت ممکن است خوب یا بد باشد و یکی هم دانشِ مخصوصی دارند و این دلیل نیست که در همه چیز از پیغمبران یا اشخاصِ دیگر برتر باشند همانطور که هر یک از پیغمبران و سایرِ مردم نیز علاوه بر بندگی و ماموریت امتیازی دارد و از امتیازهای دیگر محروم است و این تذکرات میرساند که هر کس را باید در حدود امتیازی که دارد بزرگش شمرد و هیچکس نیست که دارای تمام امتیازات باشد و لذا مثلا اگر کسی را دیدیم که به فرض بتواند مرده را زنده کند باید در حدود عملش او را بشناسیم و نگوئیم که این شخص حتما از همه بالاتر است یا پیغمبر الله میباشد یا ولی و همه کاره مردم است) (65)فَوَجَدا عَبدًا مِن عِبادِنا آتَيناهُ رَحمَةً مِن عِندِنا وَعَلَّمناهُ مِن لَدُنّا عِلمًا18:65
موسی به آن شخص گفت آیا اجازه میدهی من دنبال تو آیم تا مقداری از آنچه تو میدانی را به من بصورت راهنمائی بیاموزی؟ (66)قالَ لَهُ موسىٰ هَل أَتَّبِعُكَ عَلىٰ أَن تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمتَ رُشدًا18:66
آن شخص گفت: هرگز تو نمیتوانی در همراهی با من خوددار و صبور باشی (67)قالَ إِنَّكَ لَن تَستَطيعَ مَعِيَ صَبرًا18:67
و تو چگونه میتوانی در آنچه بدان همه جانبه آگاهی نداری و عجیب می بینی صبر کنی (68)وَكَيفَ تَصبِرُ عَلىٰ ما لَم تُحِط بِهِ خُبرًا18:68
موسی گفت: اگر الله بخواهد مرا صبور خواهی یافت و من کوچکترین مخالفتی نسبت به دستورات تو نخواهم کرد (69)قالَ سَتَجِدُني إِن شاءَ اللَّهُ صابِرًا وَلا أَعصي لَكَ أَمرًا18:69
آن شخص گفت: اگر میخواهی دنبال من آئی، باید تا من چیزی را برای تو، خودم نگویم، تو از من درباره آن سئوال نکنی (این یک درس بزرگی است برای جویندگان حق و تعلیم گیرندگان علوم که باید کاملا دقیق و گوش باشند و در میان سخن استاد سخن نگویند و تا اجازه نگرفته اند سئوالی نکنند و آنچه از کلمات استاد به فکرشان مبهم میرسد در خاطر بسپارند و یا یادداشت کنند و وقتی بپرسند که اجازه آن را گرفته باشند و البته این در موقعی است که به علم و بیغرضی استاد خود اطمینان دارند همانطور که موسی اطمینان داشت ولی نتوانست صبر کند ) (70)قالَ فَإِنِ اتَّبَعتَني فَلا تَسأَلني عَن شَيءٍ حَتّىٰ أُحدِثَ لَكَ مِنهُ ذِكرًا18:70
پس آن دو با هم به راه افتادند تا آنکه در کشتی سوار شدند، آن شخص کشتی را سوراخ کرد موسی به او گفت: آیا آنرا سوراخ کردی تا مردم آن را غرق کنی؟ کاری عجیب کرده ای (موسی با اینکه تعهد سپرده بود چیزی نگوید روی خیالِ خود بدونِ آنکه متوجه باشد فوری درباره عمل آن شخص قضاوت نمود و اکثر مردم نیز به تصورِ اینکه هرچه میفهمند عین حقیقت است، اینگونه می باشند و در تربیتِ اسلامی گفته شده که تا تحقیق کامل نکرده ایم نباید قضاوت نمائیم) (71)فَانطَلَقا حَتّىٰ إِذا رَكِبا فِي السَّفينَةِ خَرَقَها ۖ قالَ أَخَرَقتَها لِتُغرِقَ أَهلَها لَقَد جِئتَ شَيئًا إِمرًا18:71
آن شخص به موسی گفت: آیا نگفتم که تو هرگز نمی توانی در همراهی با من صبور باشی؟ (72)قالَ أَلَم أَقُل إِنَّكَ لَن تَستَطيعَ مَعِيَ صَبرًا18:72
موسی گفت: مرا به آنچه فراموش کردم مؤاخذه نکن و از کاری که کردم سخت نگیر (73)قالَ لا تُؤاخِذني بِما نَسيتُ وَلا تُرهِقني مِن أَمري عُسرًا18:73
پس باز با هم براه افتادند تا به جوانی نزدیک به رشد رسیدند، پس آن شخص آن جوان را کشت، موسی گفت آیا انسانی بی گناه را که کسی را نکشته کشتی؟ کار بدی کردی (74)فَانطَلَقا حَتّىٰ إِذا لَقِيا غُلامًا فَقَتَلَهُ قالَ أَقَتَلتَ نَفسًا زَكِيَّةً بِغَيرِ نَفسٍ لَقَد جِئتَ شَيئًا نُكرًا18:74
آن شخص گفت: آیا به تو نگفته بودم هرگز در همراهی با من نمیتوانی خوددار باشی؟ (75)قالَ أَلَم أَقُل لَكَ إِنَّكَ لَن تَستَطيعَ مَعِيَ صَبرًا18:75
موسی گفت: اگر بعد از آن از چیزی تو را پرسیدم با من همراه نباش زیرا در آن وقت از جانب من عذری نخواهی داشت (76)قالَ إِن سَأَلتُكَ عَن شَيءٍ بَعدَها فَلا تُصاحِبني ۖ قَد بَلَغتَ مِن لَدُنّي عُذرًا18:76
باز با هم براه افتادند تا اینکه به مردم شهری رسیدند، از هر کس خوراک خواستند، از میهمان کردنِ ایشان سرباز زدند، پس در آن شهر دیواری را دیدند که میخواهد فرو ریزد، آن شخص، آن دیوار را طوری کرد که برپا بماند، موسی گفت میخواستی برای ساختن دیوار مزدی بگیری (77)فَانطَلَقا حَتّىٰ إِذا أَتَيا أَهلَ قَريَةٍ استَطعَما أَهلَها فَأَبَوا أَن يُضَيِّفوهُما فَوَجَدا فيها جِدارًا يُريدُ أَن يَنقَضَّ فَأَقامَهُ ۖ قالَ لَو شِئتَ لَاتَّخَذتَ عَلَيهِ أَجرًا18:77
آن شخص گفت: همین سخنِ تو باعثِ جدائی میانِ من و تو میشود و گوش کن تا چگونگیِ آنچه را نتوانستی بر آن صبر کنی، برایت بگویم (78)قالَ هٰذا فِراقُ بَيني وَبَينِكَ ۚ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأويلِ ما لَم تَستَطِع عَلَيهِ صَبرًا18:78
آن کشتی مال بینوایانی بود که در آن دریا کار میکردند هر گاه آنان با کشتی خود برمیگشتند پادشاهی به زور هر کشتی ای را میگرفت من خواستم آن کشتی را عیب دار کنم تا آنرا نگیرد (79)أَمَّا السَّفينَةُ فَكانَت لِمَساكينَ يَعمَلونَ فِي البَحرِ فَأَرَدتُ أَن أَعيبَها وَكانَ وَراءَهُم مَلِكٌ يَأخُذُ كُلَّ سَفينَةٍ غَصبًا18:79
و آن نوجوان که کشته شد پدر و مادری مؤمن داشت و ما ترسیدیم او پدر و مادر خود را به سرکشی و کفر وادار کند (80)وَأَمَّا الغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤمِنَينِ فَخَشينا أَن يُرهِقَهُما طُغيانًا وَكُفرًا18:80
پس ما خواستیم (معلوم میشود که آن شخص مستقیما با الله مربوط نبود بلکه عاملین غیبی دیگری هم در کار او دخالت داشتند تا آنچه را پروردگار عالم میخواست بوسیله او انجام دهند) پروردگار آن دو، بهتر از او را، بجای او فرزند ایشان گرداند، فرزندی که هم پاکدامن تر باشد و هم دلسوزتر (معلوم میشود که آن نوجوان هم خود خواه و فساد کار بود و هم بیرحم) (81)فَأَرَدنا أَن يُبدِلَهُما رَبُّهُما خَيرًا مِنهُ زَكاةً وَأَقرَبَ رُحمًا18:81
و اما آن دیوار، متعلق به دو پسرک یتیم در آن شهر بود و زیر آن دیوار گنجی بود که پدرِ نیکوکارِ آن دو، آن را برای زمانِ به رشد رسیدنِ آن دو نهاده بود و پروردگار تو میخواست، وقتی آن دو به رشد رسیدند، آنرا بیرون آورند و این رحمتی از پروردگار نسبت به آنها بود و من آن کارهائی را که کردم روی دلخواهِ خودم نکردم و حقیقت آنچه تو نمیتوانستی بر آن صبر کنی آن بود که گفته شد (از اینکه آن شخص به مانند موسی خوراک از مردم آن شهر میخواست پیداست که او بشری مانند موسی بود و این شخص مانندِ آن مردی بود که در دستگاه سلطنت سلیمان توانست با علمی اسرار آمیز که داشت تختِ ملکه سبا را طبق خواسته سلیمان به سرعت از یمن به فلسطین آورد که در سوره نمل بدان اشاره شده است و از آیاتِ قرآنی پیداست که اینگونه اشخاص فقط در کار خود و علم و ماموریتی که دارند از دیگران برترند، چنانکه موسی در پیغمبری از آن مرد برتر بود و سلیمان نیز در سلطنت از آورنده تخت بلقیس برتر و اینگونه اشخاص هرگز حق ندارند دین و مذهبی برای مردم بوجود آورند و یا از کاری که به عهده ایشان گذاشته شده سوءاستفاده نمایند و بساطِ رهبری صوفيان و دراویش را پهن کنند و هرگز نباید اَقطاب صوفیه را که خود را در نزد عوام شبیه اینگونه اشخاص اسرار آمیز معرفی میکنند مانند اینها دانست و فریب آنان را خورد زیرا کاملا پیداست که اقطاب صوفيه و مشابهانِ آنها روی قدرتِ مانیتیسمی که دارند کارهای عجیب ایشان جز بازی و تفریح و جلب عوام فایده اجتماعی ندارد و معلوم است که اینان با شیاطین جنّی و جادو سر و کار دارند تا به نفع شيطانهای اِنسی که استعمارچیان می باشند بت پرستیها و مرید و مراد بازی و کور و کر کردنِ جامعه را ترویج نمایند و ملتی را به روز سیاه بکشانند و این که اکثرِ درویش مسلكان و فراماسيونرها و مذهبی های فریب خورده و سوءاستفاده چیانِ مذهبی، نامِ خضر و یا اویسِ قرن و یا الیاس را پیش میکشند و به حلاج و امثال آنها نسبتهای عجیب و غریب میدهند و بزرگان دین خود را صاحب کشف و کرامات و اینگونه کارهای عجیب میدانند و با مقام اینگونه اشخاص را برتر از نبوت معرفی میکنند همه و همه برای فریب جامعه ی جاهل است و الياس پیغمبری بوده برای بنی اسرائیل که در اینگونه عوالم نبوده و اگر بر طبق مطالب تورات به مانند حضرت عیسی غیب شده باشد چنانکه در قرآن درباره حضرت عیسی گفته شده این است که جسد مادی او به خواست الله از روحش جدا شده و در فضا چون غبار محو گردیده و به این طريق استثنائی مرده است و روحش مانند روح مردگان مقدس دیگر به بهشت برده شده نه آنکه در جهان بشری غایب باشد و گاه به گاه ظاهر شود و کارهای عجیب از خود نشان بدهد و اگر کسانی گاهی انسانهائی را می بینند که از غیب پیدا میشود آن چیز دیگریست یا جن است و یا روح که مجسم میشود و ماموریتی را انجام میدهد و گاه نیز ممکن است روی تمرکز خیالِ اشخاص چنین مشاهداتی دست دهد و اما خضر و اویس قرن و غوث اسمهائی هستند ساختگی و اصلی ندارند و بطور مسلم آن شخص همراه گیرنده موسی انسانی بوده بدون تظاهرات مذهبی و تا زمانی که زنده بوده به اینگونه ماموریتها ادامه میداده و امثال او نیز ممکن است در گوشه و کنار جهان بدون هیچگونه داعیه باشند تا رویهم رفته بشر متوجه شود که در خلقت غیر از قوانین مادی ظاهری قوانین اسرار آمیز دیگری نیز بوسیله خالق عالم نهاده شده است) (82)وَأَمَّا الجِدارُ فَكانَ لِغُلامَينِ يَتيمَينِ فِي المَدينَةِ وَكانَ تَحتَهُ كَنزٌ لَهُما وَكانَ أَبوهُما صالِحًا فَأَرادَ رَبُّكَ أَن يَبلُغا أَشُدَّهُما وَيَستَخرِجا كَنزَهُما رَحمَةً مِن رَبِّكَ ۚ وَما فَعَلتُهُ عَن أَمري ۚ ذٰلِكَ تَأويلُ ما لَم تَسطِع عَلَيهِ صَبرًا18:82
و از تو از ذوالقرنین می پرسند بگو اینک بر شما از او سخنانی خواهم گفت (از اینکه ذوالقرنین در آیات آینده صاحب دو حصار و سد قلعه مانند معرفی شده پیداست که قرن در اینجا به معنای قلعه و سد و حصار آن است بخصوص که کوه کوچک را هم قرن میگویند و سد و حصار مورد بحث در این آیات که قسمتی از دیوار چین است چون کوه کوچکی میباشد و باید دانست که سئوال کنندگان چند نفری از اعراب مکه بودند که از مسافرت تجارتی چین برگشته بودند و میخواستند با این سئوال خود از پیغمبر اسلام بفهمند آیا حقیقتا او پیغمبر الله است و میتواند حقیقت یک داستان قدیمی قسمت شمالی چین را که اعراب از آن خبری ندارند بگوید یا خیر و به نظر می آید که این سئوال را بعد از نزول این آیات از پیغمبر اسلام کرده باشند و خالق عالم قبل از اینکه بپرسند جواب آماده آنها را به محمد داده بوده) (83)وَيَسأَلونَكَ عَن ذِي القَرنَينِ ۖ قُل سَأَتلو عَلَيكُم مِنهُ ذِكرًا18:83
ما در زمین به او قدرت دادیم و وسیله ای برای هر چیز به او بخشیدیم (84)إِنّا مَكَّنّا لَهُ فِي الأَرضِ وَآتَيناهُ مِن كُلِّ شَيءٍ سَبَبًا18:84
پس او به دنبال راهی رفت (85)فَأَتبَعَ سَبَبًا18:85
تا وقتی به مغرب مورد تصرف خود رسید (در قدیم چنانکه در تاریخ مذهبی یهود نیز دهها بار تکرار شده جهت مغرب و مکان غربی هر کجا را مغرب شمس یعنی محل پنهان شدن خورشید میگفتند زیرا میدیدند قرص خورشید در هرجای قسمت غربی خودشان غایب میشود و مخصوصا مسافرین میدانستند که این اصطلاح نظری است نه اصطلاح حقیقی و چون کسروی به این موضوع توجه نکرده بود سخنان پوچی درباره این آیات قرآنی گفته است که از بی اطلاعی او از تاریخ یهود سرچشمه میگیرد ) او خورشید را یافت که در چشمه ای آلوده به گل سیاه غروب میکنند و نزد آن چشمه وسیع قومی را یافت (یعنی در مغرب مملکتش قومی بودند که در جلوی آن چشمه وسیع زندگی میکردند و آن چشمه وسیع آنقدر وسیع بود مانند یک دریاچه که از دور دیده میشد که خورشید در آن غروب میکند و آثار این صفات در ایالت سی چوان امروزه نیز مشاهده میشود زیرا در آن چشمه های زیادیست گل آلود که مواد معدنی و گازهای معدنی از آنها بیرون می آید و استخراج میشود ) به ذوالقرنین گفتیم میتوانی که این قوم شرور را عذاب کنی و یا نیکوئی نمائی (یعنی خالق عالم از طریق وحی به او این اختیار را داد) (86)حَتّىٰ إِذا بَلَغَ مَغرِبَ الشَّمسِ وَجَدَها تَغرُبُ في عَينٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَها قَومًا ۗ قُلنا يا ذَا القَرنَينِ إِمّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمّا أَن تَتَّخِذَ فيهِم حُسنًا18:86
او به آن قوم گفت هرکس ستم کند عذابش خواهیم نمود تا بمیرد و پس از مرگ نیز پروردگارش به عذاب بدی دچارش سازد (87)قالَ أَمّا مَن ظَلَمَ فَسَوفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلىٰ رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذابًا نُكرًا18:87
و هر آنکه به دستورات ما گردن نهد و نیکو کاری کند پاداشش آن زندگی خوبتر خواهد بود و دستور خواهیم داد کارش آسان شود (88)وَأَمّا مَن آمَنَ وَعَمِلَ صالِحًا فَلَهُ جَزاءً الحُسنىٰ ۖ وَسَنَقولُ لَهُ مِن أَمرِنا يُسرًا18:88
از آنجا راهی دیگر رفت (89)ثُمَّ أَتبَعَ سَبَبًا18:89
تا به شرق مملکت خود رسید آنجا خورشید را یافت که بر قومی طلوع میکند که جز آفتاب برای آنها پوشش ننهاده بودیم ( یعنی برهنه زندگی میکردند و این صفات در ایالت کانتون در چین مشاهده میشود ) (90)حَتّىٰ إِذا بَلَغَ مَطلِعَ الشَّمسِ وَجَدَها تَطلُعُ عَلىٰ قَومٍ لَم نَجعَل لَهُم مِن دونِها سِترًا18:90
و ما از هر کاری که میکرد خبر داشتیم (91)كَذٰلِكَ وَقَد أَحَطنا بِما لَدَيهِ خُبرًا18:91
از پس آن راهی را گرفت (92)ثُمَّ أَتبَعَ سَبَبًا18:92
تا رسید به میان آن دو سد و خارج آن دو سد قومی را یافت که سخن او را درست نمی فهمیدند (93)حَتّىٰ إِذا بَلَغَ بَينَ السَّدَّينِ وَجَدَ مِن دونِهِما قَومًا لا يَكادونَ يَفقَهونَ قَولًا18:93
به او گفتند ای صاحب این دو قلعه، یاجوج و ماجوج در زمین فساد کارند آیا ممکن است هزینه ساختن سدی را بدهیم که بین ما و آنان را بوسیله این سد جدا نمائی (94)قالوا يا ذَا القَرنَينِ إِنَّ يَأجوجَ وَمَأجوجَ مُفسِدونَ فِي الأَرضِ فَهَل نَجعَلُ لَكَ خَرجًا عَلىٰ أَن تَجعَلَ بَينَنا وَبَينَهُم سَدًّا18:94
او جواب داد قدرتی که پروردگار من به من داده بیشتر از اینهاست فقط شما در قوت کارگری بمن کمک کنید تا میان شما و آنها را هم مانعی قرار دهم (95)قالَ ما مَكَّنّي فيهِ رَبّي خَيرٌ فَأَعينوني بِقُوَّةٍ أَجعَل بَينَكُم وَبَينَهُم رَدمًا18:95
تکه هائی از آهن برای من آورید تا وقتی که میان آن دو سد کوه مانند را هم طراز گردانم و چون آوردند گفت: بدمید تا آن سد آهنی بدستور او چون آتش سرخ شد و گفت مس گداخته آورید تا آن را بر آن بریزم (96)آتوني زُبَرَ الحَديدِ ۖ حَتّىٰ إِذا ساوىٰ بَينَ الصَّدَفَينِ قالَ انفُخوا ۖ حَتّىٰ إِذا جَعَلَهُ نارًا قالَ آتوني أُفرِغ عَلَيهِ قِطرًا18:96
پس بوسیله چنین سدی، دیگر دو قوم وحشی یاجوج و ماجوج نتوانستند از آن بالا آیند و یا سوراخی در آن ایجاد کنند (97)فَمَا اسطاعوا أَن يَظهَروهُ وَمَا استَطاعوا لَهُ نَقبًا18:97
و ذوالقرنین گفت که این کارها رحمتی است از پروردگارم بمن و بدانید پروردگار من وعده ای قرار داده که هروقت آن وعده برسد این سد را او فرو کوبیده خواهد کرد و وعده پروردگار من راست و سزاوار خواهد بود (هر کس تاریخ چین را بخواند می بیند که این علامت با مملکت وسیع اولین امپراطور چین یعنی شیی شیه هوانگ و دیوار چین کاملا تطبیق میکند و با تاریخی که در آن گفته شده قبل از این امپراطور هریک از ایالتهای چین حکومتی جداگانه داشتند و دو ایالت شمالی چین هریک از ترس حمله دو قوم یاجوج و ماجوج که مغول و مانچو باشند برای مملکت کوچک خود سد و قلعهای کوه مانند ساخته بودند جور میآید ، بین این دو مملکت و دو قلعه زمینهائی بود که مردم آن نه جزو قلعه شرقی بودند نه جزو قلعه غربی و پناهی از خطر دو قوم وحشی نداشتند تا اینکه تمام چین بزرگ به تصرف امپراطور در آمد و اینان به او گفتند حال که تو صاحب هر دو قلعه شده ای زمین ما نیز در حکومت تو واقع است و میخواهیم ما را هم بوسیله سدی که به دو سد فوق بچسبد از آن دو قوم حفظ کنی و باید دانست که این امپراطور صاحب دو قلعه در تاریخ 246 قبل از میلاد به امپراطوری چین رسید و درباره او و طرز ساخته شدن دیوار چین تاریخ های مختلفی در چین انتشار دارد که یکی از تاریخها کاملا با متن قرآن موافقت دارد و منطقی تر از تاریخهای دیگر است و اینکه بعضیها ذوالقرنین را کورش کبیر و یا اسکندر و یا پادشاهی از حمیر دانسته اند برای این است که هم در تطبیق آیات قرآنی با نشانه های تاریخی و جغرافیائی آنها سهل انگاری کرده اند و هم توجه نداشته اند که یک معنای قرن در عربی سد و حصار کوه مانند است و افسوس که دانشمندان ممالک اسلامی چنان علاقه و استقلال و قدرتی ندارند که دنبال تحقيق دقیق اینگونه مطالب قرآن روند و حال که رابطه مملکت ما با چین برقرار شده امیدواریم این تحقیق به بهترین وجهی برای یکی از علاقمندان اسلامی میسر شود ) (98)قالَ هٰذا رَحمَةٌ مِن رَبّي ۖ فَإِذا جاءَ وَعدُ رَبّي جَعَلَهُ دَكّاءَ ۖ وَكانَ وَعدُ رَبّي حَقًّا18:98
در روزگاری که این سد آهنین فرو ریزد ما که خالق جهانیم آزاد میگذاریم تا یاجوج و ماجوج در مردم چین موج زنند (اشاره به هجوم مغولان منچوریان به چین است که اولی ها در 678 هجری به سرپرستی قبلای قاآن چین را تصرف کردند و حکومت 110 ساله مغولی را در چین بوجود آوردند و دومی ها در تاریخ 1054 هجری به چین سرازیر شدند که حدود 280 سال بر چین حکومت نمودند ) و از پس آن در آن اعلام خطر دمیده میشود و تمامی ارواح مردگان را برای زندگی آخرت جمع خواهیم کرد (از آیه 97 از سوره انبيا و آیاتی دیگر از سوره هایی از قرآن پیداست که این اعلام خطر که صدای انفجار کره زمین است پس از هزاره آخر دنیا خواهد بود و شروع هزاره آخر دنیا در حدود سال 1331 هجری قمری یا 1912 میلادی است که بر طبق نشانه های قرآن سال ختم حکومت مانچوها و شروع یک حکومت ملی در چین است) (99)وَتَرَكنا بَعضَهُم يَومَئِذٍ يَموجُ في بَعضٍ ۖ وَنُفِخَ فِي الصّورِ فَجَمَعناهُم جَمعًا18:99
در چنین زمانی دوزخ را برای کفران کنندگان به طرزی مخصوص عرضه میکنیم (100)وَعَرَضنا جَهَنَّمَ يَومَئِذٍ لِلكافِرينَ عَرضًا18:100
برای کافرانی که چشمان ایشان از دقت کردن در این پندهای من در پرده ای بود ( در پرده دنیابینی و عدم توجه به حقایق) و قدرت شنیدن این حقایق را نداشتند (101)الَّذينَ كانَت أَعيُنُهُم في غِطاءٍ عَن ذِكري وَكانوا لا يَستَطيعونَ سَمعًا18:101
پس آیا کسانیکه کفران کردند، تصور نموده اند سودی میبرند که علاوه بر من، بندگانی از من را، ولی های خود گرفته اند؟ ما برای اینگونه کفران کنندگان دوزخ را میهمان نواز ایشان کرده ایم (102)أَفَحَسِبَ الَّذينَ كَفَروا أَن يَتَّخِذوا عِبادي مِن دوني أَولِياءَ ۚ إِنّا أَعتَدنا جَهَنَّمَ لِلكافِرينَ نُزُلًا18:102
بگو آیا به شما خبر دهیم که چه کسانی اعمالشان به ایشان بیشتر ضرر میزند؟ (103)قُل هَل نُنَبِّئُكُم بِالأَخسَرينَ أَعمالًا18:103
کسانی که در زندگی دنیا گمان میکنند کارهای خوب میکنند و کوششهای ایشان هدر میرود (104)الَّذينَ ضَلَّ سَعيُهُم فِي الحَياةِ الدُّنيا وَهُم يَحسَبونَ أَنَّهُم يُحسِنونَ صُنعًا18:104
آنانند که مطالب روشن پروردگار خود و ملاقات او را نپذیرفتند پس اعمال خوب ایشان نیز پوچ شد پس ما در روز قیامت برای ایشان ارزشی قرار نخواهیم داد (105)أُولٰئِكَ الَّذينَ كَفَروا بِآياتِ رَبِّهِم وَلِقائِهِ فَحَبِطَت أَعمالُهُم فَلا نُقيمُ لَهُم يَومَ القِيامَةِ وَزنًا18:105
و بواسطة كفرانی که کردند و اینکه مطالب روشن من و پیغمبران مرا به مسخره گرفتند جهنم را پاداششان میدهیم (106)ذٰلِكَ جَزاؤُهُم جَهَنَّمُ بِما كَفَروا وَاتَّخَذوا آياتي وَرُسُلي هُزُوًا18:106
و برای کسانی که ایمان به پیغامهای من آوردند و آن کارهای شایسته را کردند باغهای بهشت مکان میهمان نوازی خواهد بود (107)إِنَّ الَّذينَ آمَنوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ كانَت لَهُم جَنّاتُ الفِردَوسِ نُزُلًا18:107
و همیشه در آن باشند و از آن تغيير مكان نمی خواهند (108)خالِدينَ فيها لا يَبغونَ عَنها حِوَلًا18:108
بگو اگر دریای زمین (یعنی مجموع اقیانوسهای زمین که به هم مربوطند ) برای نوشتن کارهای پروردگار من مرکب شوند قبل از اینکه کارهای پروردگار من تمام شود آب آن دریا تمام میگردد اگر چه اندازه آن دریا نیز بکمک آن دریا آوریم (109)قُل لَو كانَ البَحرُ مِدادًا لِكَلِماتِ رَبّي لَنَفِدَ البَحرُ قَبلَ أَن تَنفَدَ كَلِماتُ رَبّي وَلَو جِئنا بِمِثلِهِ مَدَدًا18:109
بگو من بشری مانند شما هستم و بمن وحی میشود تا به شما بگویم خدای شما فقط یک خداست (خدا یعنی صاحب اختیار نه خالق) پس هر کس امیدوار به ملاقات صاحب اختیار خود میباشد باید کارهای نیکو را انجام دهد و در اطاعت بنده وار از صاحب اختیار خود کسی را شریک نداند (وای بر آنها که در دین و مذهب مقلد پیشوایان مذهبی خود و بر خلاف متن پیغام الله هستند ) (110)قُل إِنَّما أَنا بَشَرٌ مِثلُكُم يوحىٰ إِلَيَّ أَنَّما إِلٰهُكُم إِلٰهٌ واحِدٌ ۖ فَمَن كانَ يَرجو لِقاءَ رَبِّهِ فَليَعمَل عَمَلًا صالِحًا وَلا يُشرِك بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا18:110
Nach oben scrollen