Hiob | ایوب |
Das Buch Hiob spricht vom Leiden. Jeder steht in seinem Leben vor einer Situation, in der er sich fragt: „Warum sollte ein guter Mensch leiden?“ Das Buch Hiob zeigt nicht den Grund für die Existenz des Leidens auf, aber es sagt uns, was die richtige und falsche Sichtweise und das richtige Gefühl in Bezug auf das Thema Leiden und den Sinn des Lebens sind. Ayoub ist ein sehr weiser, reicher und tugendhafter Mann, der plötzlich in Schwierigkeiten gerät. Er verliert seine zehn Kinder in einem schrecklichen Sturm; Sein Vermögen wird völlig zerstört und er wird an einer tödlichen Krankheit leiden. Drei seiner Freunde kommen ihn besuchen und versuchen Ayub zu erklären, warum er solch ein Unglück erlitten hat. Sie sagen Hiob, dass er aufgrund seiner Sünden bis heute gefallen ist und dass Gott ihn tatsächlich auf diese Weise bestraft. Ayub beharrt darauf, dass dem nicht so sei, aber niemand glaubt ihm. Hiob wird sehr verletzt und wütend, aber er glaubt immer noch, dass Gott ihn nicht vergessen hat, auch wenn er den Grund für sein Leiden nicht verstehen kann. Schließlich spricht Gott aus einem Tornado heraus zu Hiob und erinnert ihn daran, dass der Mensch niemals in der Lage ist, die Größe Gottes zu verstehen. Nachdem Hiob Gottes Worte gehört hat, sagt er: „Vorher hatten meine Ohren Dinge über dich gehört, aber jetzt sehen dich meine Augen!“ Aus diesem Grund bereue ich aus Ekel vor mir selbst in Staub und Asche. Hiob erkennt, dass sein Vertrauen in Gott nicht von den Ereignissen abhängen sollte, die ihm widerfahren. Gott verdoppelt Hiobs Vermögen und schenkt ihm zehn weitere Kinder. Aus dem Buch Hiob können wir die Tatsache erkennen, dass das, was in unserem Leben geschieht, nicht außerhalb der Autorität Gottes liegt. Satans Macht und Autorität ist auf die Erlaubnis beschränkt, die Gott ihm gibt. Wenn Gott zulässt, dass jemand leidet und leidet, bietet er auch Möglichkeiten, diese Person am Ende erfolgreich zu machen. Es reicht aus, Gott zu vertrauen und ihn zu bitten, uns zu stärken und zu trösten. Schwierigkeiten im Leben helfen uns zu verstehen, wie gut und gütig Gott ist. | كتاب ايوب از رنج سخن میگويد. هر كس در زندگی خود با اوضاعی روبرو میشود كه از خود میپرسد: «چرا انسان خوب بايد رنج بكشد؟» كتاب ايوب دليل وجود رنج را نشان نمیدهد، اما به ما میگويد كه ديدگاه و احساس درست و نادرست در مورد مسئلهٔ رنج و مفهوم زندگی چيست. ايوب مردی است بسيار حكيم، ثروتمند و نيكوكار كه ناگهان مصيبت دامنگيرش میشود. ده فرزندش را در يک طوفان سهمگين از دست میدهد؛ ثروتش به کلی از بين میرود و خود به مرضی جانكاه مبتلا میگردد. سه نفر از دوستانش به عيادت او میآيند و میكوشند برای ايوب توضيح دهند كه چرا او به چنين مصيبتی دچار شده است. آنها به ايوب میگويند او به دليل گناهانش به اين روز افتاده است و در واقع خدا او را بدين وسيله مجازات میكند. ايوب اصرار میورزد كه چنين نيست، اما كسی سخن او را باور نمیكند. ايوب بسيار دلآزرده و خشمگين میشود، اما همچنان بر اين اعتقاد است كه خداوند او را فراموش نكرده، هر چند دليل رنج و مصيبت خود را نمیتواند درک كند. سرانجام، خداوند از داخل يک گردباد با ايوب سخن میگويد و به او يادآوری میكند كه انسان هرگز قادر به درک عظمت خداوند نيست. پس از شنيدن سخنان خداوند، ايوب میگويد: «پيش از اين گوش من دربارهٔ تو چيزهايی شنيده بود، ولی اكنون چشم من تو را میبيند! از اين جهت از خود بيزار شده در خاک و خاكستر توبه میكنم.» ايوب به اين حقيقت پی میبرد كه اعتمادی كه او به خداوند دارد نبايد وابسته به رويدادهايی باشد كه برای او رخ میدهد. خداوند ثروت ايوب را به دو برابر ثروت قبلیاش میرساند و به او ده فرزند ديگر میبخشد. از كتاب ايوب میتوان اين حقيقت را مشاهده كرد كه آنچه در زندگی ما اتفاق میافتد خارج از اقتدار خداوند نيست. قدرت و اختيارات شيطان محدود به اجازهای است كه خداوند به او میدهد. هنگامی كه خداوند اجازه میدهد رنج و مصيبت دامنگير كسی شود، او راههايی را نيز فراهم میسازد تا در آخر، آن شخص را كامياب سازد. كافی است به خداوند اعتماد كنيم و از او بخواهيم ما را تقويت كند و تسلی بخشد. سختيهای زندگی به ما كمک میكند بفهميم خداوند چقدر نيک و مهربان است. |
ايّوب: از انبياء مشهور، نام مباركش چهار بار در قرآن كريم آمده است. ابتدا بآنچه قرآن مجيد در باره وى گفته نظر ميكنيم سپس سراغ كلمات ديگر ميرويم «وَ أَيُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَكَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ آتَيْناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِكْرى لِلْعابِدِينَ» انبياء: 83- 84 يعنى: ايّوب وقتى پروردگارش را ندا كرد كه بمن نا گوارى رسيد و تو از همه رحيمان رحيم ترى، پس اجابتش كرديم و محنتى كه داشت بر طرف نموديم و كسان و نظير كسانش را با آنها بدو داديم، رحمتى بود از جانب ما و تذكّرى براى بندگان عابد. از اين دو آيه چند مطلب بدست ميايد، يكى اينكه حضرت ايوب گرفتارى و ناگوارى داشت «أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ» در مفردات گويد: ضرّ (بضمّ اول) بمعنى بد حالى و محنت است خواه در نفس باشد يا در بدن و يا در خارج مانند كمى مال و مقام. در قاموس گفته: ضرّ بفتح و ضمّ اوّل بمعنى ضرر است، يا بفتح اوّل (مصدر) بمعنى ضرر رساندن و بضمّ اوّل بمعنى ضرر است. بنا بر اين ضرّ بضمّ اوّل شامل محنت بدن و مال و غيره است. بعضى از بزرگان در تفسير آيهى فوق فرموده: ضرّ بضمّ اوّل مخصوص بضرر بدن است مثل مرض و لاغرى و نحوهما، و بفتح اوّل اعمّ است. و در ذيل آيهى 41 از سوره ص، ضرّ را شامل مصيبت بدن و كسان دانسته و گويد: اين همان است كه در سوره انبياء گذشت. نا گفته نماند: اين دو كلام با هم نمى سازند. ديگرى اينكه: ايّوب عليه السّلام هم از جهت بدن محنت داشت و هم از جهت كسان زيرا در بيان قبول دعايش فرموده: محنتى كه داشت بر طرف كرديم و كسانش را بدو داديم و آيات سوره ص در باره محنت بدنى اش روشنتر از اين آيه است سوّم اينكه مراد از «آتَيْناهُ أَهْلَهُ» چيست؟ ظاهر آيه آنست كه خداوند كسانش را بوى داده است، روايت شده كه خداوند كسان او را زنده كرد و گفته اند: كسان او متفرّق شده بودند بسوى وى باز گشتند و اللَّه العالم. ولى قرآن در زنده شدن آنها صريح نيست، در سوره ى «ص» تفصيل قضيّه چنين است «وَ اذْكُرْ عَبْدَنا أَيُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ. ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ. وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» ص: 41- 44 يعنى: ياد كن بنده ما ايّوب را چون پروردگارش را ندا كرد كه شيطان بمن رنج و اذيّت رسانيد، (گفتيم) قدم بزن با پايت و برو، اين شستشوگاه خنك و آشاميدنى است. كسانش و نظيرشان را بدو داديم، مرحمتى بود از جانب ما و تذكّرى خردمندان را، بدست خويش دسته تركه (يا علف خشك) بر گير و با آن بزن و نقض عهد مكن ما او را صبور يافتيم نيكو بنده اى بود و بسيار توبه گر. نظرى بآيات فوق «وَ اذْكُرْ عَبْدَنا أَيُّوبَ» اين جمله مقام شامخ او را بيان ميكند و خداوند سرگذشت و بردبارى وى را بعنوان موعظه و تسليت و تقويت روحى حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله نقل مينمايد. «أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ» نصب بمعنى رنج است، گويند مراد از اين جمله همان است كه در روايات آمده، شيطان از خدا اجازه خواست تا مال و اولاد او را از بين ببرد و بدنش را بيمار كند. ولى احتمال دارد كه مراد وسوسه ها و خيال هاى شيطانى باشد كه در ايّام محنت در سينه اش پيدا ميشده نظير آيه ى «إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا» اعراف: 201 در مناجات دوّم از مناجات خمسة- عشر هست: الهى اشكو اليك … شيطانا يغوينى قد ملاء بالوسواس صدرى» اين احتمال نزديك بيقين است. «ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ» گفته اند: يعنى پايت را بزمين بكوب و چنين كرد و چشمه اى از زير پايش جوشيد. ركض بمعنى تند رفتن و فرار است مثل «فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها يَرْكُضُونَ» انبياء: 12 يعنى چون عذاب ما را احساس كردند آنگاه از شهر فرار ميكردند. از آيه ى «ارْكُضْ بِرِجْلِكَ» بدست ميايد كه ايّوب قدرت پا شدن و قدم زدن و رفتن نداشته، خدا اراده فرموده كه صحّت بيابد لذا فرموده: تند برو و يا محكم قدم بزن بنا بر آنكه ركض بمعنى محكم قدم زدن هم باشد. «هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ» از اين جمله فهميده ميشود كه در آنجا آبى بود كه از آن خورده و شستشو كرده است. «خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ» ضغث بمعنى يكدسته تركه يا علف خشك يا يكدسته تركه نرم است در روايات آمده كه در ايّام محنت زنش بى صبرى و ناراحتى كرد ايّوب قسم خورد كه بعد از شفا يافتن او را در مقابل بى صبريش تأديب نمايد خدا در مقام وفا بسوگند فرمود با يكدسته تركه ى نرم يكبار بزن و نقض قسم مكن. در پايان اين بحث، نكات زير قابل دقّت است. 1- روايت شده: شيطان پس از اجازه ى خدا در بدن ايّوب دميد، بدنش يكپارچه زخم شد، در زخم ها كرمها بوجود آمد چون يكى از آنها بزمين ميافتاد آنرا بدرون زخم بر ميگردانيد، بدنش گنديده شد، مردم او را از شهر بيرون كرده و در مزبله اى انداختند. در سند اين روايت مردى واقع است بنام عبد اللَّه بن بحر، ارباب رجال در باره او گفته اند: ضعيف است، قولش اعتبارى ندارد، تقريبا ميشود گفت: محال است كه خداوند يك نفر هادى و پيامبر را كه بايد مردم پيش او بيايند و استفاده كنند باين وضع بياندازد تا ميزان صبر او را معلوم كند، در تورات فعلى كتاب ايّوب باب دوم آمده پس شيطان از حضور خداوند بيرون رفته، ايّوب را از كف پا تا كلّه اش به دمل هاى سخت مبتلا ساخت و او سفالى گرفت تا خود را بخراشد و در ميان خاكستر نشسته بود. 2- در كتاب قصص قرآن تأليف آقاى صدر بلاغى و در كتاب قصص قرآن تأليف محمّد احمد جاد المولى ترجمه آقاى سيد محمد باقر موسوى در حالات ايّوب عليه السّلام داستان شيرينى نقل شده كه در آن، شيطان چندين بار به پيشگاه خدا ميرود و در هر نوبت رخصت گرفته مال و اولاد و سلامت بدن حضرت ايّوب را از بين ميبرد و او را بروز سياه مى نشاند. اين همان قضيّه است كه در بعضى از روايات واقع شده و نيز در تورات كتاب ايّوب باب اوّل و دوّم منقول است آقاى موسوى در پاورقى ترجمه خود متذكر شده كه اين داستان از قرآن نيست و از كتب تفاسير است كه خيلى شباهت بنقل تورات دارد، ولى آقاى صدر بلاغى اين اشاره را هم ندارد. نا گفته نماند: نقل اينگونه حكايات در كتابيكه نام آنرا قصص قرآن گذاشته ايم مناسب نيست زيرا اينها قصص قرآن نيستند و اثبات آنها خيلى مشكل است. 3- در خصال صدوق از امام باقر عليه السّلام نقل است كه: … ايّوب با همه ى محنت هايش، بوى او بد نشد، صورتش ناپسند نگرديد، چرك و خونى از بدنش بيرون نيامد، كسى بهنگام ديدن او از وى متنفّر نگرديد و وحشت ننمود، و در هيچ جاى بدنش كرم توليد نگرديد الخ (بحار ج 12 ص 348 طبع جديد) مجلسى عليه الرحمه بعد از نقل اين حديث فرموده: اين خبر بمذهب اهل كلام از اماميّه اوفق است كه گفته اند پيامبران از تنفّر آور بودن منزّه اند. آنگاه از سيّد مرتضى علم الهدى نقل ميكند كه گفته: مرض هائيكه انسان از ديدن آنها تنفّر ميكند هيچ يك در انبياء نبايد باشد. 4- ايّوب بطور حتم از فرزندان حضرت ابراهيم عليه السّلام است زيرا در قرآن ميخوانيم «وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ» انعام: 84 و از اينكه در رديف انبياء بنى اسرائيل آمده ميتوان گفت كه از بنى اسرائيل است ولى يقين نيست، احتمال دارد كه از فرزندان اسمعيل پسر ابراهيم باشد. 5- اين پيامبر عظيم در پيشگاه خدا داراى مقام والائى است، خداوند در سوره انعام او را از جمله انبياء از فرزندان ابراهيم شمرده و فرموده از نيكو كاران و صلحاء است انعام: 84- 85 و در سوره ص صبر او را پسنديده و او را بنده نيكو خوانده است «إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» ص:44. 6- آنچه قرآن در باره اين پيامبر بزرگوار گفته كاملا طبيعى و دلچسب است و از كلمات ضدّ و نقيض و مضطرب و گيج كننده مبرّا ميباشد و الحمد للَّه. |
النساء : 163 إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عيسى وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً |
الأنعام : 84 وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنا وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ |
الأنبياء : 83 وَ أَيُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ |
و ايّوب هنگامى كه خواند پروردگار خويش را كه مرا رسيد رنج و تويى مهربانترين مهربانان | وَ أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ | 21:83 |
و ایوب را نیز فرمان و دانشی داده بودیم، وقتی پروردگار خود را آواز داد که آن بیماری سخت مرا گرفته و تو که از هر ترحم کننده ای، برتری، چرا آنرا برطرف نمی کنی (۸۳) | ||
پس پذيرفتيم از او و بگشوديم آنچه بدو بود از رنج و داديم بدو خاندانش را و مانند آنان با آنان رحمتى از نزد ما و يادآوريى براى پرستشگران | فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَ آتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَ ذِكْرَى لِلْعَابِدِينَ | 21:84 |
ما خواهش او را انجام دادیم و بیماریش را کاملا از او برداشتیم و کسان او را به او برگرداندیم و به مانند آنان اضافه هم به او دادیم تا رحمتی از جانب ما باشد و تذکری برای بندگی کنندگانِ ما ( داستان مفصل ایوب در کتاب ایوب است که از کتابهای قدیمی یهود میباشد و از 4۲ باب تشکیل یافته و در قرآن از داستان حقیقی ایوب در این سوره و مقداری هم در سوره صاد میباشد ، او در زمین غوص زندگی میکرد که در قسمت شرقی بحر الميت بود او یکی از انبیاء بنی اسرائیل است که گویا در زمان دانیال نبی بوده و کتاب ایوب را معلوم نیست که چه کسی بعد از ایوب تدوین کرده است چون شاعرانه نوشته شده به تمام مطالبش نمی توان اعتماد کرد آنچه به کمک مطالب قرآن بدست می آید این است که او مردی ثروتمند و نیکوکار بود و فرزندانی از او کشته شدند صبر کرد و مالش را غارت نمودند صبر نمود و بالاخره به بیماری سختی چرکین و متعفن دچار شد بطوریکه زن و کسائش از او متنفر شدند او سخت ناراحت شده بود و زبان گله اش بر الله باز گردید که چرا او را چنین بدبخت کرده عاقبت یکی از شاگردانش به او گفت از الله مایوس نباش و بدان که این آزمایشی است برای تعیین اندازه تحمل تو در مقابل حوادث و بلاها و بهتر است بجای گله گزاری از الله بخواهی بیماریت را شفا دهد ایوب که خود همیشه به دیگران درس تحمل میداد متوجه شد که کار خوبی نکرده و بهتر است توبه کند و با تضرع شفای خود را از الله بخواهد و چون چنین کرد از الله به او وحی شد که پایت را بر زمین بزن تا چشمه آبی خنک و گوارا بیرون آید و بدن و زخمهایت را بشوئی و از آن بیاشامی و علف های مخصوصی را دستور داد که از بیابان بکند و در آن آب خیس کند و آنرا به زخمهای خود بزند و مخالفت چنین دستوری را ننماید تا بیماریش بهبودی یابد و اجرای این دستورات باعث بهبودی او شد و کسانش بسوی او باز گشتند و بعلاوه صاحب فرزندانی بیش از آنچه قبلا داشت شد) (۸4) |
ص : 41 وَ اذْكُرْ عَبْدَنا أَيُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ |
و ياد كن بنده ما ايّوب را گاهى كه خواند پروردگار خويش را كه همانا رسانيد مرا شيطان رنج و شكنجه اى | وَ اذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَ عَذَابٍ | 38:41 |
و ای پیغمبر، بنده ما ایوب را هم بیاد آور، وقتی را بیاد آور، که ایوب پروردگار خود را صدا کرد و گفت آن شیطان ناراحتی و عذابی بمن رسانده (با مراجعه به داستان ایوب در کتبِ مقدس یهود، که جملات کوتاه قرآن در این سوره خلاصه ای است، فشرده از آن داستان مفصل و با در نظر گرفتنِ استعمال معانی مختلف در قرآن برای اسم شیطان متوجه میشویم، که هر چیزی موذی شیطان است، چه مانند آیه بالا بیماری و میکربِ بیماری زا باشد و چه اشخاص موذی و شیطنت کار و چه هوسهای فریبنده و حتی توجهاتِ باطل، که باعث فراموشی انسان در کار خیر میشود) (41) | ||
فرو بر پاى خويش را اين است شستشوگاهى خنك و نوشابه | ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَ شَرَابٌ | 38:42 |
به او گفتیم، پای خود را به زمین بزن، چشمه ای پدید آید، که بدن را میشوئی و هم خنک کننده و آشامیدنی است (4۲) | ||
و داديمش خاندانش را و مانند آنان را با آنان رحمتى از ما و يادآوردنى براى دارندگان خردها | وَ وَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنَّا وَ ذِكْرَى لِأُوْلِي الْأَلْبَابِ | 38:43 |
آری، هم کسانی که داشت، به او بخشیدیم و هم با ایشان عده ای، مانند ایشان را، و این رحمتی از جانب ما بود و توجهی برای خردمندان (در داستانِ ایوب در کتب یهود نوشته شده، ایوب که دارای هفت پسر و سه دختر و یک زن بود و نوکران و چارپایان بسیار داشت، مردی خدا ترس بود، که مردم را به خداترسی میخواند و تبلیغ میکرد که در بلاها صبور باشند و بر الله توکل کنند، خالقِ عالم او را آزمود و بدیها را «شیطانها را » متوجه او کرد، تا معلوم شود، آیا چون همه چیز دارد، طرفدار دین و خدا ترس است، یا اگر در دنیا ناکامیها بیند نیز در خدا ترسی پایدار است، ناگهان روزی خبر آوردند، دزدان نوکرانت را کشتند و مال و چارپایانت را همه بردند، او شكر الله را کرد، که مالی را که خودش به او داده بود از او گرفت، چند روزی دیگر اطلاع یافت که آتشی آسمانی، گله اش را با چوپانانش سوزاند، الله را شکر نمود، که آنچه را میخواست درباره او انجام داد، چندی نگذشت که خبر سرقت شتران و کشته شدنِ نگهداران آنها به گوشش رسید، از این خبر نیز ناراحت نشد، و الله را سپاس بجا آورد، پس از چند روز دیگر معلومش شد، که پسران و دخترانش در ضیافتی در بیابان، دچار بادی مهیب شدند و مردند، باز او سجده شکر بجا آورد، آنچه را الله به او داده بود از او گرفت، چیزی نگذشت که از سر تا پا، دچار دملهائی رنج آور و متعفن گردید، بطوریکه او را زنش، دور از خود در خاکستر نهاد و خارش و درد بسیار او را زحمت میداد و زن او پی در پی به او میگفت، ببین چگونه تمام مردم دنیا خواه در خوشی بسر میبردند، و تو که خدا ترس میباشی، چگونه گرفتار عذاب شده ای. پس از چندی که ایوب در این بیماری بود، سه نفری از شاگردانش به دیدن او آمدند، چون آنان نیز خدا ترس بودند، ایوب از زیادی ناراحتی، با آنها زبان به گلایه از الله گشود، که کاش بدنیا نیامده بودم و یا زود میمردم و گرفتار این بدبختی میان مرگ و زندگی نمی شدم، و شاگردانش او را نصیحت کردند، که چرا حال که تا این حد صبر کردی، اظهار ناشکری میکنی و چرا مصلحت الله را در نظر نمی گیری و برای رفعِ بدبختی خود از الله کمک نمی خواهی، او از سخن آنان متوجه شد که بهتر است بجای گلایه که دردی را دوا نمی کند، از قدرت الله استمداد جوید و بسوی او برگردد و چون از الله نجات خود را خواست، به او وحی رسید که پایش را به زمین بزند تا چشمه ای پدید آید و از آن آب و از علف مخصوص از بیابان بیماریش بهبود یابد) (43) | ||
و بگير با دست خويش دسته اى پس بزن بدان و سوگند نشكن همانا يافتيمش شكيبايى چه خوب بنده اى است او همانا او است بسيار بازگشت كننده | وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِب بِّهِ وَ لَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ | 38:44 |
همچنین به ایوب گفتیم، با دست خود مخلوطی از علف های خشک و تر بوته حشیش بگیر، و آنرا به زخم های خود گذار و به باطل رو میاور (این جمله میرساند که ایوب با کمال خدا ترسیش، در گرفتاری خود اندکی دچار تردید از کارهای آزمایشی الله شده بود، همانطور که پیغمبر اسلام نیز با الله در ناکامیهای خود در مقابل دشمنان بر طبق آیاتی از قرآن دچار اندک تردیدهائی میشد) ما ایوب را صبور یافتیم، چه بنده خوبی بود و او در همه چیز بسوی ما بر میگشت (44) |