ریشه ثلاثی «ن ف س» ۲۹۸ بار در قرآن آمده است، در چهار شکل مشتق: یک بار به صورت فعل ثلاثی مزید باب تَفَعُّل «تَنَفَّسَ» (نفس کشید) یک بار به صورت فعل ثلاثی مزید باب تَفَاعُل «يَتَنَافَسِ» (رقابت میکند) ۲۹۵ بار به صورت اسم «نَفْس» (نفس/جان) یک بار به صورت اسم فاعل ثلاثی مزید باب تَفَاعُل «مُتَنَافِسُون» (رقابتکنندگان) |
واژه „نفس“ در زبان عربی کاربردهای متعددی دارد:
| ||
سه نوع نفس که در قرآن کریم ذکر شده:
|
نفس: تنفّس عبارت است از گسترش و توسعه يافتن وَ اللَّيْلِ إِذا عَسْعَسَ. وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ تكوير: 17 و 18. قسم بشب كه در آيد و قسم بصبح كه گسترش يابد نفس بدين معنى بر وزن فرس است كه در قاموس آنرا وسعت و گسترش گفته است. تنافس: بمعنى مسابقه دو نفس در رسيدن بچيز مطلوب است بقول راغب آن مجاهده نفس است در رسيدن و شبيه شدن بفضلاء بىآنكه ضررى بديگرى برساند وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ مطففين: 26. و در رسيدن بآن نعمت بهشتى مسابقه و رغبت كنند مسابقه كنندگان. نَفْس نفس (بر وزن فلس) در اصل بمعنى ذات است. طبرسى ذيل وَ ما يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ بقره: 9. فرموده: نفس سه معنى دارد يكى بمعنى روح ديگرى بمعنى تأكيد مثل «جائنى زيد نفسه» سوم بمعنى ذات و اصل همان است. در صحاح گفته: نفس بمعنى روح است. «خرجت نفسه» يعنى روحش خارج شد ايضا نفس بمعنى خون است «ما ليس له نفس سائلة لا ينجس الماء اذا مات فيه» آنكه خون جهنده ندارد اگر در آبى بميرد آب نجس نميشود تا ميگويد نفس بمعنى عين و ذات شىء است. ظاهرا خون را از آن نفس گفتهاند كه روح با آن از بدنش خارج ميشود. نفس در قرآن مجيد نفس در قرآن مجيد در چند معنى بكار رفته كه نقل ميشود: 1- روح. مثل اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى زمر: 42. چون براى روح مرگى نيست لذا بايد در «مَوْتِها» مضاف مقدر كرد و يا قائل بمجاز عقلى شد يعنى «حين موت أبدانها» ايضا در وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ بايد گفت: «وَ الَّتى لَمْ تَمُتْ بَدَنُها» يعنى: خدا ارواح را در حين موت از ابدان ميگيرد و روحى را كه بدنش نمرده در وقت خواب قبض ميكند، آنگاه روحى را كه در خواب گرفته نگاه ميدارد اگر مرگ را بر صاحب آن نوشته باشد و ديگرى را تا وقتى معين ببدن ميفرستد. در باره روح مجرّد از نظر قرآن در «روح» شرحى نوشتهايم. 2- ذات و شخص. مثل وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً بقره:48. بترسيد از روزيكه كسى از كسى كفايت نميكند. 3- در آياتى نظير وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّي يوسف: 53. وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها. فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها شمس: 7 و 8. ميشود منظور تمايلات نفسانى و خواهشهاى وجود انسان و غرائز او باشد كه با اختيارى كه داده شده ميتواند آنها را در مسير حق يا باطل قرار دهد لذا فرموده: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها. وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها شمس: 9 و 10. ايضا در وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ قيامه: 2. كه ظاهرا وجدان و درك آدمى مراد است و نيز در آياتى نظير وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى نازعات:40. همين معنى بنظر ميايد ايضا فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ مائده: 30. 4- قلوب و باطن. در آياتى نظير وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً اعراف: 205. وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ احزاب: 37. فَأَسَرَّها يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ يوسف:77. فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسى طه: 67. رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما فِي نُفُوسِكُمْ اسراء: 25. مراد از نفس و نفوس در اين آيات بايد قلوب و باطن انسانها باشد يعنى اين چيز در درون آدمى است در «قلب» آياتى در اين زمينه نقل كردهايم كه در بعضى از آيات بجاى نفوس قلوب ذكر شده نظير: رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما فِي نُفُوسِكُمْ اسراء:25. و وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي قُلُوبِكُمْ احزاب: 51. 5- يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً سوره نساء: 1. نظير اين آيه است: آيه 98: انعام- 189: اعراف و 6: زمر كه فرموده: خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها بنظر ميايد مراد از نفس در اين آيات بشر اوّلى است. |