و الله کلاغی را برانگیخت تا در مقابل او زمین را برای مخفی کردن جسد کلاغی دیگر بکند، تا پسر آدم ببیند چگونه باید جسد برادر خود را بپوشاند، چون پسر آدم چنین دید گفت وای بر من آیا من آن اندازه عاجز بودم که نتوانستم مانند این کلاغ جسد برادرم را در زمین بپوشانم و در آن زمان از کار بد خود پشیمان شد (این داستان علاوه بر اینکه میرساند انسانهای اولیه کم کم از حیوانات و حوادث چیزهائی یاد گرفتند، میرساند انسان اولیه پس از نفوذ روح قابل فهم انسانی در دو انسان نمای وحشی زمینی که از تکامل حیوانات پدید آمدند، انسان اولیه شدند و نباید انسان نماهای وحشی را که فهم ندارند، جزو انسانها آورد و علاوه بر این از این داستان معلوم میشود، انسان هر اندازه در فهم موضوعات عاجز باشد، بیشتر به قدرت بازوی خود مینازد و بیشتر به کارهای خشونت آمیز و هوسرانیها و جنایت و قتل میپردازد) (۳۱) |
005-031-114-مائدة
« Back to Glossary Index