Salomo in der Bibel | Salomo | سلیمان | Saba in der Bibel |
ملكه سبا، اسب، تختِ شش پلّه |
سليمان: از انبياء معروف بنى اسرائيل، نام مباركش هفده بار در قرآن ذكر شده و پسر داود نبى است حالات و قصه هايش در كلام اللّه مجيد بسيار و بتصريح آيه ذيل پيامبر صاحب وحى است «وَ أَوْحَيْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِيسى وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً» نساء:163. ما ابتدا ثناء خداوند را نسبت باو و ايضا قصص او را در قرآن بررسى كرده سپس بافسانه هائيكه درباره آنحضرت آمده اشاره خواهيم كرد. 1- او پيامبرى است صاحب وحى و در رديف سائر پيامبران چنانكه از آيه سابق روشن شد، گرچه شريعت مستقل نداشته و مروّج احكام تورات بود. وى هدايت يافته خدا بود «وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ …» انعام: 84. خداوند بوى علم و حكمت آموخته بود «فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ وَ كُلًّا آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً …» انبياء: 79. او زبان پرندگان را ميدانست و از قضيه وادى نمل كه از سخن گفتن مورچه خبر داد بدست ميايد كه زبان حشرات را نيز ميدانسته «وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ وَ قالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ …»نمل: 16. درباره اوست «وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ» ص: 40. وى بخداوند بنده نيكوئى بود و پيوسته با ذكر و استغفار و دعا بخدا رجوع ميكرد «وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» ص: 30. خداوند او و پدرش را بر بسيارى از بندگان مؤمن برترى داده بود. «وَ قالا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنا عَلى كَثِيرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنِينَ» نمل: 15. در سوره انبياء پس از ذكر احوال عدّهاى از پيامبران از جمله سليمان ميفرمايد: «إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كانُوا لَنا خاشِعِينَ» انبياء: 90. قصص سليمان بايد دانست سليمان با آنكه پيامبر خدا بود سلطنت وسيعى داشت و خود بخدا عرض كرد: «خدايا بمن سلطنتى ده كه بكسى بعد از من ميّسر نباشد» ص: 35. آيات بعدى ميگويد كه باد و شياطين را باو مسخر كرديم … و قطع نظر از اينها او را نزد ما تقرّبى است و باز گشت خوب. وسعت ملك او بواسطه تسخير باد و شياطين و دانستن زبان پرندگان و … بوده است و اين منافى مقام پيامبر نيست كه از خدا چنان ملكى بخواهد كه بتواند هر چه بيشتر در هدايت و سعادت بندگان بكوشد. و شايد خدا خواسته بفهماند كه نبوّت با جهاندارى منافات ندارد. قصه وادى نمل «وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ. حَتَّى إِذا أَتَوْا عَلى وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ. فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبادِكَ الصَّالِحِينَ» نمل: 17- 19. آيات بعدى صريح است در اينكه رسيدن سليمان بوادى نمل در لشكر كشى به سباء بود كه هدهد وضع آنها را بوى گزارش كرد. درباره وادى نمل گفته اند: محلى است در شام و بقولى در طائف و بعضى گفته در اواخر يمن است. ولى طائف درست نيست كه محل سليمان فلسطين بود و قوم سباء در يمن سكونت داشت على هذا آن در شام يا در يمن است. آقاى صدر بلاغى از ياقوت و ابن بطوطه نقل ميكند كه آن: سرزمين عسقلان است. در اقرب الموارد گويد: عسقلان محلى است در شام. واقعه ايكه آنجا اتفاق افتاد سخن مورچه بود كه بمورچگان گفت: به لانه هاى خود داخل شويد تا سليمان و سپاهيانش بدون توجه شما را پايمال نسازند. اين سخن ميرساند كه مورچگان سخن گفتن دارند. و مخابرات دارند كه در اندك زمانى فرمان حكمران به همه ميرسد و شگفت تر از همه آنكه مورچگان مردم را با اسم و رسم مى شناسند كه گفت: تا سليمان و لشكريانش شما را پايمال نكنند. سليمان از سخن مورچه تبسّم و تعجّب كرد و گفت: خدايا نصيبم كن شكر اين نعمت را كه بمن و پدر و مادرم داده اى بجا آورم و كاريكه مورد رضاى تو است انجام دهم و مرا در زمره بندگان نيكوكار خود در آور. نميدانيم سليمان سخن مورچه را چطور فهميد ولى آيه صريح است در اينكه متوجه فرمان او شد. جمله «وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ» درباره لشكريان صحيح است ولى درباره سليمان صحيح نيست زيرا كه سليمان مورچگان را دانسته پايمال نميكرد ممكن است آن از باب تغليب باشد و يا مورچه آن مقام را در سليمان نميدانسته است. معنى آيات چنين است: براى سليمان لشكريانش از جن و انس و پرندگان جمع شدند و آنها از پراكندگى منع ميگرديدند. تا بر وادى نمل آمدند مورچه اى گفت: اى مورچگان به لانه هاى خود داخل شويد … قصه هدهد و سباء اين قصه دنباله جريان وادى نمل است كه در سوره نمل از آيه 20 تا 43 بيان شده است «سليمان جوياى مرغان شد و گفت: چرا شانه بسر را نمى بينم مگر او غائب است. وى را عذاب ميكنم عذابى سخت، يا سرش را مى برم مگر آنكه دليل روشنى درباره غيبت خود بياورد. كمى بعد هدهد بيامد و گفت: چيزى ديده ام كه نديده اى و از قوم سباء برايت خبر درست آورده ام. زنى بديدم كه بر آنها سلطنت ميكند. و همه چيز دارد و از جمله او را تخت بزرگى هست. او و قومش را ديدم كه سواى خدا بآفتاب سجده ميكردند، و شيطان اعمالشان را بر آنها آراسته و از راه حق منحرفشان كرده و هدايت نيافته اند. بهمين جهت بخدائيكه در آسمانها و زمين، نهان را آشكار ميكند و آنچه پنهان ميكنيد و آشكار مى نمائيد ميداند، سجده نميكنند. خدائيكه جز او معبودى نيست و پروردگار عرش عظيم است (اندازه فهم و شعور پرنده را به بينيد). سليمان فرمود: خواهيم ديد كه راست ميگوئى يا از دروغگويانى. اين نامه مرا ببر و نزد ايشان بيفكن سپس دور شو ببين چه ميگويند. زن چون نامه سليمان را خواند گفت: اى بزرگان نامه گراميى بنزد من افكنده شده، آن از سليمان است بدين مضمون: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ كه بر من تفوق مجوئيد و تسليمانه پيش من آئيد. و اضافه كرد: اى بزرگان مرا در كارم نظر دهيد كه من در كارى بى حضور شما تصميم نگرفته ام. در جواب گفتند: ما نيرومند و جنگاوران سرسخت ايم و كار باراده توست ببين چه فرمان ميدهى. زن گفت: پادشاهان وقتى به شهرى در آيند آنرا فاسد و تباه ميكنند و عزيزانش را ذليل گردانند و كارشان چنين است. من هديّه اى سوى سليمان و لشگريانش ميفرستم تا به بينم فرستادگان چه خبر مياورند. چون فرستاده ملكه نزد سليمان آمد. سليمان بتندى گفت: مرا با مال مدد ميدهيد آنچه خدا بمن داده بهتر از آنست كه بشما داده؟ نه بلكه شما به هديه خويش خوشدل ميشويد. نزد ايشان باز گرد حتما سپاهيانى بسوى آنها آريم كه طاقت مقابله با آنها را نداشته باشند و از شهر، ذليل و حقير بيرونشان ميكنيم. (فرستاده بطرف سباء براه افتاد). سليمان به حاضران گفت: كدامتان تخت ملكه را پيش از آنكه مطيعانه پيش من آيند، برايم مياوريد؟ عفريتى از جنيان گفت: من پيش از اينكه از مجلس خويش بر خيزى تخت را سوى تو مياورم كه در مورد آن توانا و امينم. مرديكه دانشى از كتاب نزد وى بود. گفت: من آنرا پيش از آنكه چشم بهم بزنى نزد تو مياورم. بدنبال اين سخن سليمان ديد تخت ملكه در پيش او حاضر است. گفت: اين از احسان پروردگار من است. ميخواهد امتحانم كند آيا شكرگزارم يا كفران ميكنم … گفت تخت را بر ملكه پس از آمدن ناشناس كنيد و نگوئيد: اين تخت توست به بينيم آيا بشناختن آن راه مى برد يا از آنان ميشود كه راه نمى برند. چون ملكه بيامد گفتند: آيا تخت تو چنين است؟ گفت: گوئى همين است. ما پيش از اين بقدرت سليمان واقف بوده و تسليم بوده ايم و همان تسليم بخدا او را از آنچه جز خداى مى پرستيد باز داشت كه وى از زمره قوم كافر بود و از آنها تبعيت ميكرد. بدو گفته شد: بقصر سليمان داخل شو چون آنرا ديد پنداشت آب عميقى است. ساقهاى خويش را عريان كرد. سليمان گفت: اين قصرى است صاف از شيشه. زن چون اين قدرت و عظمت و آن قصه هدهد و آمدن تخت را بديد دانست كه او پيامبر و مؤيد من عند اللّه است لذا گفت: پروردگارا من بر خويش ستم كردم و اينك با سليمان تسليم و مطيع پروردگار جهانيان ميشوم». در اين قصه بايد بچند مطلب توجه كرد: 1- مرغان نيز از جمله لشكريان سليمان بودند. سليمان زبان هدهد را ميدانست و بوى مأموريت ميداد و با آن گفتگو ميكرد و او بود كه خبر قوم سباء را به سليمان گزارش كرد و نامه او را پيش آنان انداخت. از اين جريان روشن ميشود كه پرندگان و يا قسمتى از آنها اگر در فهم درك بالاتر از انسان نباشند كمتر نيستند كه هدهد حكومت آنها و اينكه آفتاب پرستند و ملكه آنها را دانست بالاتر از همه گفت: «أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ …» كه در «خبء» گذشت. 2- جريان آمدن تخت ملكه سباء از فاصله دور پيش سليمان. در «روح» زير عنوان «باد در طاعت سليمان بود» توضيحى درباره آن داده شد. آن علم نكره و مرموز كه آصف وزير سليمان دارا بود دانسته نيست. ولى ميتوان گفت كه خدا باو چنان اراده قوى داده بود كه توانست با اراده خود كار خدائى كند البته با اراده و اذن خدا و در همان جا قضيه حضرت جواد عليه السّلام را نقل كرديم كه نظير كار آصف بن برخيا بود. و شايد در آينده بشر بنيروى علم، پرده از اسرار آن بر دارد. در اصول كافى كتاب الحجة باب آنچه بائمه از اسم اعظم داده شده سه روايت نقل شده از جمله جابر از امام باقر عليه السّلام نقل ميكند: اسم اعظم خداوند بر هفتاد و سه حرف است. در نزد آصف فقط يك حرف بود آنرا بر زبان آورد، زمين ما بين او و تخت بلقيس فرو رفت تا تخت را با دستش گرفت سپس زمين در كمتر از يك چشم بهم زدن بحالت اول بر گشت. و ما امامان هفتاد دو حرف از آن نزد ماست و يك حرف ديگر (كه كسى بآن راه ندارد) در نزد خداست و آن مخصوص خداوند است در علم غيب كه پيش اوست و لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم. از بعضى آيات و روايات روشن ميشود كه در روز قيامت قسمتى يا همه افعال اهل بهشت با اراده خواهد بود نه با ابزار، شايد انشاء اللّه اين مطلب را در «قيامة» توضيح بدهيم. 3- سليمان كاخ آئينه بند داشته استالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ» و اگر جمله «وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ كُنَّا مُسْلِمِينَ» كلام ملكه باشد بنظر ميدهد كه او پيش از آن قضيه بقدرت و پيامبرى سليمان دانا بوده و اسلام آورده بود ولى در عبادت آفتاب از از قوم خود كنار نميشد، لشكر كشى سليمان براى وى توفيق جبرى شد و شايد مرادش ازَلَمْتُ نَفْسِي» همان باشد كه دانسته از قوم خويش تبعيّت ميكرد. قصه اسبان «وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ. إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِناتُ الْجِيادُ. فَقالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ. رُدُّوها عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ» ص: 30- 33. صافنه اسبى است كه بر سه پاى ايستد و گوشه پاى چهارم را بزمين گذارد جمع آن صافنات است. جياد جمع جيّد يا جواد است يعنى اسب اصيل و تند رو. در مجمع «أَحْبَبْتُ» را اختيار كردن گفته است على هذا «حُبَّ الْخَيْرِ» مفعول آنست يعنى دوست داشتن اسبان را اختيار كردم. بقولى «عن» بمعنى «على» است يعنى محبّت اسبان را بر ذكر پروردگارم بر گزيدم. ولى بنظر من «عن» براى تعليل است. ابن هشام در معنى براى «عن» ده معنى ذكر كرده از جمله تعليل است و گويد: آن در آيه «وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ» و نيز در آيه «وَ ما نَحْنُ بِتارِكِي آلِهَتِنا عَنْ قَوْلِكَ» براى تعليل است. قاموس و اقرب تعليل را يكى از معانى «عن» شمرده و آيه «إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ» را شاهد آورده اند در اين صورت هيچ مانعى ندارد كه «عن» در آيه «عَنْ ذِكْرِ رَبِّي» براى تعليل باشد يعنى: من محبت اسبان را براى ذكر پروردگارم كه آنها را براى جهاد در راه او آماده كرده ام بر گزيده ام و شايد سان ديدن از اسبان براى آمادگى به جنگ بود كه آنرا ياد خدا خواند «تَوارَتْ بِالْحِجابِ» بقرينه «العشىّ» غروب شمس است كه عشىّ طرف آخر عصر ميباشد يعنى آفتاب بپرده نهان شد. ضمير «رُدُّوها» راجع به «صافنات» است يعنى آنها را نزد من بر گردانيد. على هذا معنى آيات چنين است: بداود سليمان را بخشيديم او بنده خوب و رجوع كننده بحق است. آنگاه كه در آخر روز اسبان اصيل و تيز رو باو نشان داده شدند. گفت: من اسبان را دوست ميدارم و آن براى ياد پروردگار است. (پيوسته بآنها تماشا ميكرد) تا آفتاب غروب كرد. گفت اسبان را پيش من بر گردانيد و چون بر گرداندند شروع كرد بساق و گردنهاى آنها دست ميكشيد. اينكه گفته شد كاملا طبيعى و قابل قبول است بقولى مراد از «عن» «على» و ذكر بمعنى نماز است يعنى: من دوست داشتن اسبان را بر نماز ترجيح دادم. و بقولى مراد از «رُدُّوها» بر گرداندن آفتاب است يعنى بملائكه دستور داد كه آفتاب را بر گردانند تا نماز قضا شده را در وقت آن بخواند بروايتى در «فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ» سليمان و اصحابش بساقها و گردنهاى خود دست كشيدند و آن وضوى آنها بود تا نماز بخوانند و بقولى شروع كرد گردنها و ساقهاى اسبان را با شمشير ميزد كه مانع نماز او شده بودند معلوم نيست آن زبان بسته ها چه تقصيرى داشته اند؟!! بعضى از بزرگان فرموده تماشاى اسبان و نماز هر دو عبادت بود و عبادتى او را از عبادت ديگر باز داشت ولى او نماز را ترجيج ميداد. احتمالات غير از اينها نيز گفته اند ولى تنها آنچه گفته شد قابل قبول است. قصه جسد «وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمانَ وَ أَلْقَيْنا عَلى كُرْسِيِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ. قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ» ص:34 و 35. در همين سوره آيه 24 درباره امتحان داود است «… وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ». معنى آيه فوق چنين است: سليمان را امتحان كرديم و پيكر بيجانى بتخت وى افكنديم سپس توبه آورد و گفت پروردگارا مرا بيامرز و مرا سلطنتى ده كه به هيچ كس از پس من ميسّر نباشد كه تو بسيار بخشنده اى. ظاهر آيه نشان ميدهد كه جسدى بتخت سليمان انداخته شده و سليمان از آن احساس امتحان كرده و بخدا انابه نموده است. در الميزان فرموده: بقولى مراد از جسد خود سليمان بود خدا او را با مرضى امتحان كرد و تقدير كلام آنست: او را بر تخت خودش كه از شدّت مرض مانند جسد بى روح بود افكنديم. ولى حذف ضمير از «القيناه» و ايراد كلام بصورتيكه در آيه است مخلّ معنى مقصود ميباشد و كلام افصح الهى بدان حمل نميشود. مفسّران ديگر را درباره مراد از آيه به پيروى از روايات مختلف، اقوال مختلفى است آنچه ميشود اجمالا از ميان آنها انتخاب كرد اين است كه: آن جسد طفلى بود كه خدا او را كشت و بر تخت سليمان افكند و «ثُمَّ أَنابَ وَ قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي» اشعار يا دلالت ميكند كه سليمان عليه السّلام را درباره آن طفل اميد و آرزوئى بود. خدا او را گرفت و جسدش را بتخت سليمان افكند و فهماند كه كار خود را بر خدا تفويض كند. به روايت ابو هريره: سليمان روزى در مجلس خود گفت: امشب با هفتاد نفر زن خود هم بستر خواهم شد از هر يك پسريكه در راه خدا شمشير زند متولّد ميشود ولى انشاء اللّه نگفت در نتيجه فقط يكى از زنانش حامله شد آنهم فرزندى آورد كه فقط نصف بدن داشت و آن همان است كه بر روى تخت سليمان افكنده شد (مجمع) اين روايت فقط از ابو هريره برازنده است، احتمال دارد كه از كعب الاحبار رفيق دروغ پردازش گرفته، معركه گيرى ابو هريره روشن است. به روايتى: براى سليمان فرزندى متولد شد، جنّ و شياطين گفتند: اگر اين فرزند باقى ماند در دست او مانند پدرش گرفتار خواهيم بود. سليمان از آنها ترسيد فرزند خود را ميان ابر دستور شير دادن داد. اتفاقا روزى جسد فرزند روى تختش افكنده شد يعنى حذر از قدر فائده ندارد، چون از جنّ ترسيد خدا عتابش كرد. در مجمع گويد: اين قول شعبى است. اين سخن را در برهان نيز از مجمع نقل كرده و ظاهرا روايت را نيافته است و گرنه بنقل مجمع اكتفا نميكرد در صافى نيز گفته: از امام صادق عليه السّلام چنين نقل شده. بنظر ميايد كه اين نسبت بامام صادق عليه السّلام صحّت نداشته باشد چون بجعل بيشتر شباهت دارد تا بروايت. و در روايات اهل سنّت هست كه حكومت سليمان بسته بانگشترش بود يكى از شياطين آنرا ربود و بر حكومت سليمان مسلّط شد سپس خداوند انگشترش را بوى باز گردانيد. حكومتش را باز يافت و مراد از جسد افكنده شده بتخت، همان جنّ است. در الميزان فرموده: عدّهاى از اين روايات بابن عباس ميرسد و او در بعضى صريحا گفته كه از كعب الاحبار اخذ كرده است. سپس فرموده اينها را اعتنا نيست و دست حديث سازان در آن كار كرده. در مجمع پس از نقل صورتهائى از افسانه انگشتر، فرموده: بر اين چيزها اعتمادى نيست. تسخير شياطين قرآن مجيد صريح است در اينكه شياطين بحضرت سليمان مسخر بودند و براى او كار ميكردند و عده اى در حبس او بودند اين مطلب مجملا در «جنّ» گذشت. آيات آنرا در اينجا نقل ميكنيم: 1- «وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِيرِ. يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِياتٍ …» سباء:12- 13. معلوم ميشود كه جنّ در صورت عدم اطاعت مورد عذاب واقع ميشدند «نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِيرِ» و شايد «مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ» كه خواهد آمد همان ها باشند. و نيز آيه صريح است در اينكه براى سليمان كاخها، مجسمه ها، كاسه هائى ببزرگى حوض و ديگهاى ثابت مى ساختند. از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه: بخدا قسم مجسمه زنان و مردان نبود بلكه مجسمه درخت و نظير آن بود. 2- «وَ الشَّياطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ. وَ آخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ» ص:37- 38. براى سليمان غوّاصى هم كرده و از درياى چيزهائى مياوردند و ديگران هم بزنجيرها بسته بودند گفتيم: شايد نافرمانان چنان بوده اند. و از آيه «وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ» نمل: 17. روشن ميشود كه جنّ جزء لشكريان سليمان هم بوده اند و جريان عفريت در لشكر كشى سباء گذشت. در «جنّ» در قسمت 7 و 12 مجسّم شدن شياطين توضيح داده شد بنظر ميايد كه آنها در ملك سليمان مجسّم شده و بصورت كارگر كار ميكرده اند آيه زير نيز در مضمون آيات سابق است «وَ مِنَ الشَّياطِينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ وَ يَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذلِكَ وَ كُنَّا لَهُمْ حافِظِينَ» انبياء: 82. تسخير باد كيفيّت تسخير باد را نسبت بسليمان و نيز آيات آنرا در «روح» آورده ايم. حاجتى بتكرار آن نيست و نيز قضاوت وى درباره گوسفندان در «داود» گذشت. مرگ سليمان «فَلَمَّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ما لَبِثُوا فِي الْعَذابِ الْمُهِينِ» سباء: 14. مراد از دابة الارض موريانه و منسأة بمعنى عصاست. يعنى: چون حكم مرگ وى را كرديم، مردم را بمرگ وى آگاه نكرد مگر موريانه كه عصاى او را ميخورد. چون سليمان بزمين افتاد. جنّيان دانستند كه اگر داناى غيب بودند در عذاب خوار كننده نمى ماندند. از اين آيه روشن ميشود كه سليمان در حال سر پا ايستاده فوت كرده و مدتى در همان حال مانده و كسى جرئت نكرده كه نزد او برود بالاخره موريانه (حشره چوب خوار) عصاى وى را خورده در اثر شكستن عصا سليمان بزمين افتاده و مردم پى برده اند كه او از چندى پيش مرده است. در تفسير برهان از امام باقر عليه السّلام نقل شده: سليمان بجنّ دستور داد براى او قبّه اى از شيشه ساختند. او در قبّه بعصا تكيه كرد بكار جنّ تماشا ميكرد و جنّيان نيز باو مينگريستند. ناگاه ديد كسى با او در قبّه است! گفت: تو كيستى؟! گفت: آنكسم كه رشوه قبول نكنم و از پادشاهان نترسم، من ملك موتم: آنگاه جان سليمان را ايستاده گرفت مردم باو نگاه ميكردند. يكسال تمام به فرمان او كار ميكردند تا خداوند موريانه را مأمور خوردن عصاى او كرد «فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ …» اين حديث در الميزان از علل الشرايع نقل شده برهان نيز از صدوق نقل كرده است. يكسال ايستاده ماندن پس از مرگ در تفسير ابن كثير و كشّاف و غيره نيز نقل شده و بقولى موريانه را در چوبى قرار دادند و يك روز آنرا خورد آنرا با عصاى سليمان مقياس كرده دانستند كه يكسال تمام از مرگ سليمان ميگذرد. چون در تمام اين مدّت جنيان مشغول كار بودند بگمان آنكه سليمان زنده است و بآنها نگاه ميكند، روشن گرديد ادعاى جنّ درباره استراق سمع و دانستن غيب بى جاست و گرنه در طول آنمدّت از مرگ سليمان بى خبر نمى ماندند ظاهرا اشخاصى كه با جنّ سر و كار داشتند و خود جنّ با راههائى بمردم وا نمود ميكردند كه غيب را ميدانند. اين مطلب كه سليمان يكسال همانطور بماند و كسى وارد آنجا نشود و بدنش متغير نشود بعيد بنظر ميرسد و اللّه العالم ولى قرآن صريح است كه عصاى او را موريانه خورد و شايد خانواده او از مردنش با خبر شده ولى براى اينكه امر حكومت پاشيده نشود او را همچنان نگاه داشته بودند تا پوسيدن عصا مطلب را فاش ساخت و شايد مطالب ديگرى در بين بوده كه بر ما پوشيده است تعيين يكسال فقط در روايات فريقين است و قرآن مدت مكث را معين نكرده است. مخفى نماند در نظر بود مقدارى از افسانه ها كه درباره اين پيامبر عظيم- الشأن گفته اند نقل شود ولى مقام را نقل آنها مقتضى نشد و نبايد آنها را باور كرد در عين حال ببعضى اشاره گرديد. ارباب تحقيق خود ميتوانند در كتب مفصل آنها را ديده و ردّ كنند و السلام على من اتبع الهدى. |
البقرة : 102 وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطينُ عَلى مُلْكِ سُلَيْمانَ وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ وَ لكِنَّ الشَّياطينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ و آنان بجای تبعیت از پیغامهای الله از چیزی تبعیت کردند که آن شيطنت کاران بر حکومت سلیمان خواندند و سلیمان کفران نکرد بلکه آن شیطنت کاران کفران کردند و نیز آنان از چیزهائی تبعیت کردند که در بابل بر دو ملک نازل شد، یکی بنام هاروت و دیگر بنام ماروت (ملک یا فرشته یعنی شخص یا چیزی بی اختیار که مورد تملک الله باشد چه آن مادی باشد و چه روحی و باید دانست که شیطنت کارانی از جنس ضد ماده یعنی جن بودند که خالق عالم آنها را اسير اختيار سلیمان کرده بود بطوری که سلیمان از وجود آنها به نفع ساختمان بیت المقدس استفاده میکرد و او از وجود آنها سوءاستفاده نکرد ولی آنان روی استعدادی که در بعضی یهودیان دیدند با آنان ارتباط حاصل کرده و راه جادو را به ایشان تعلیم دادند، راهی که بتوان مانند بعضی جن گیران و دعانویسان از آن سوءاستفاده ها کرد. چنانکه اکثر رؤسای صوفیه و مرتاضان هند نیز میکنند و ریشه جادوگری یهودیان یکی از شیطانهای جنی زمان سلیمان است و یکی دیگر از راهی است که ابتدا در بابل پیدا شده و دو ملک مامورِ تعلیم آن به بشر شده بودند نه برای سوءاستفاده، ولی سوءاستفاده چیان بابلی از آن برای کارهای بد استفاده کردند و یهودیان نیز در اسیری بابل از آنان تعلیماتی گرفتند، از تذکری که در باب ۱۸ از سفر تثنیه تورات هست پیداست که جادوگری قبل از موسی نیز در مصر و جاهای دیگر بوده و در یهودیت حقیقی حرام بود و سامری گوساله اش را روی قانون جادو بوجود آورد و آن در یهودیان بطور نادر پیدا میشد تا زمان سلیمان و بعد آن که بسیار در یهودیان رواج یافت) و این دو ملک به هر کس تعليم جادو میدادند میگفتند ما برای آزمایشی این تعلیمات را میدهیم شما مبادا راه کفران آنرا بگیرید ولی این دنبال کنندگانِ جادوگری از تعلیمات آن دو، چیزی یاد گرفته اند که باعث جدائی زن و شوهر میشود، بوسیله جادو به هیچ کس ضرری نمیرسانند مگر به اجازه الله و این جادوگرانِ یهودی چیزهائی را یاد میگیرند که به مردم و در نتیجه به خودشان ضرر میرسانند و به ایشان نفع نمی دهد و آنان از متن تورات خود دانسته اند که هر کس خریدار آن باشد در آخرت نصیبی ندارد (اینکه در این آیات گفته شده هر نفع و ضرری از این راه برسد به اجازه الله است معنایش این است که جزو قوانين الله است و لذا این اجازه دلیل بر عدم مسئولیت جادوگران و یا خریداران جادو نیست، تمام کارهای خوب و بد دنیا از قوانین نهاده شده از الله است اگر چه عمل کنندگان مستقیم آن مسئول نتایج خوب و بد آن میباشند و این تذکر اساس حل کلیه آیات مربوط به جبر و اختیار در کتابهای آسمانی مخصوصا قرآن است) و اگر این جادوگران و خریداران جادو دانش خود را بکار میانداختند میدانستند که خود را به بد چیزی فروختند (۱۰۲) |
النساء : 163 إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عيسى وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً |
الأنعام : 84 وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنا وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ |
21 الأنبياء | ||
78. وَدَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ و داوود و سلیمان وقتی، هر دو درباره آن مزرعه قضاوت کردند، مزرعه ایکه گوسفندانِ آن مردم، شبانه بی چوپان در آن به چرا پرداختند، ما شاهد قضاوت هر دو بودیم (۷۸) | ||
79. فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ ۚ وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا ۚ وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ ۚ وَكُنَّا فَاعِلِينَ پس قضاوتِ صحیح را ما به سليمان فهماندیم و به هردو هم فرمانی دادیم و هم دانشی، آری آن کوهها و آن پرندگان را وادار کردیم که با داوود، زبان به پاک و بزرگ شمردنِ ما باز کنند و کننده آن کار ما بودیم (یعنی قانون ما باعث شد که وقتی داوود در زمان پناه بردن خود به کوه زیتون با آواز خوش و وسائل موسیقی به درگاه ما بوسیله اشعارش توبه کند هم انعکاس صدای او از کوه دوباره شنیده میشد و هم پرندگان خوش آواز، گرداگرد آواز او بودند و با آواز او چهچه میزدند و گونی صدای او را تکرار میکردند و در مورد قضاوت، گویا سلیمان گفته بود خسارت کشت را صاحبان گوسفند از منافع گوسفندان بدهند ولی داوود گفته بود هر اندازه صاحب مزرعه خسارت دیده باید بطور نقد از گوسفندان صاحب گوسفند بگیرد و این مطالب قرآن میرساند که امکان دارد حتی پیغمبران در جاهائی که وحی به ایشان کمک نکند اشتباه کنند و یا بعضی پیغمبران از برخی فهیم تر باشند و یا پاره ای پیغمبر کوچکی باشند که پیغامِ پیغمبرِ بزرگتر را تبلیغ نمایند و بعضی چون سلیمان و داوود پیغام رسان به مردم نباشند بلکه فقط پیغام و توصيه هائی از الله برای راهنمائی های خصوصی خودشان به ایشان رسیده باشد و ضمنا باید دانست که داوود برطبق مطالب سوره صاد و تاریخ یهود، ابتدا پادشاه بنی اسرائیل بود پادشاهی دیندار و نیکوکار ولی چون به اوج قدرت خود رسید گناهی بزرگ نسبت به زن سرداری از خود بنام اوریای حتی مرتکب شد و با یک کلاه شرعی آن سردار را به کشتن داد تا آن زن را تصاحب کرد و لذا از جانب الله سرزنش گردید و چون اظهار پشیمانی و توبه نمود مقرر شد که مجازات ببیند تا توبه اش پذیرفته شود و مجازات او این بود که بوسیله شورش یکی از پسرانش از سلطنت رانده شد و به کوه زیتون فرار کرد و پسر او همان کار زشت را با زنان داوود کرد لیکن چون داوود خود را سزاوار این بدبختیها دانست در کوه زیتون سخت به توبه و تضرع پرداخت و آوازهائی سوزناک به درگاه الله میخواند و بدیهای خود و توبه خود را نزد اطرافیان بازگو میکرد و تقاضا مینمود که دوباره به سلطنت بر گردد و این کار او باعث شد که الله با او رابطه وحی و نبوت برقرار نمود و به او ضمن نصایحی گفت که بزودی به سلطنت قویتری باز میگردد و لذا وقتی پسرش ابشالوم تصمیم گرفت که پدرش را از کوه زیتون نیز براند از لشکریانِ کوچک داوود شکست خورد و داوود دوباره به سلطنت رسید ) (۷۹) |
80. وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّكُمْ لِتُحْصِنَكُم مِّن بَأْسِكُمْ ۖ فَهَلْ أَنتُمْ شَاكِرُونَ و ما به داوود طرز زره ساختن را تعلیم دادیم تا از آن پس شما انسانها را زره از ضربات جنگ در امان دارد آیا شما شكرِ امثال این نعمتها را میگذارید؟ (برطبق تذکرات قرآن داوود از جانب الله راهنمائی شد که برای افزون کردن قدرت حکومتی خود سنگ آهن را ذوب کند و وسائل جنگی بسازد و از جمله مفتولهائی از آهن نرم درست کند و با آن زره بسازد و داوود طبق تعلیماتی که در این باره گرفت دستور داد متخصصینی در این کارها تربیت شوند و این کارها را انجام دهند و به نظر می آید که قبل از داوود چنین کارهائی سابقه نداشته باشد ) (۸۰) |
81. وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا ۚ وَكُنَّا بِكُلِّ شَيْءٍ عَالِمِينَ و ما برای سلیمان مقرر کردیم که آن باد تندرو به فرمان سليمان بسوی آن زمینی که در آن برکت ها نهادیم روان گردد و ما به هر چیزی دانا بودیم (این آیه اشاره به این است که چون بدستور الله سليمان تصمیم گرفت خانه بزرگی برای الله بسازد بیت المقدس را با تشریفات خاصی که شرح آن در باب ششم از کتاب اول پادشاهان یهود است در عرض هفت سال ساخت و مجبور بود برای آوردن چوبهای جنگلی از لبنان و جواهرات از ممالک همجوار دیگر در دریای مدیترانه از کشتی استفاده کند و خالق عالم کاری کرد که بوسیله سلیمان بر طبق آنچه در سوره سباء یاد آوری شده فاصله یکماه راه را در یک نصف روز میرفتند چه در رفتن و چه در باز گشتن کشتی) (۸۱) | ||
82. وَمِنَ الشَّيَاطِينِ مَن يَغُوصُونَ لَهُ وَيَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذَٰلِكَ ۖ وَكُنَّا لَهُمْ حَافِظِينَ و کسانی از شیطنت کاران برای سلیمان غواصی دریا میکردند و غیر از این کارهای دیگری نیز انجام میدادند و ما نگهبان آنان بودیم (برطبق آنچه در سوره سباء یاد آوری شده این شیطنت کاران علاوه بر اسیران جنگی از جنس بشر نفراتی از جنهای شیطنت کار بودند که روی قوانینی از الله که بتوان جنها را به کار واداشت به فرمان الله مجبور بودند برای سلیمان کارهائی که از دست بشر آن روز ساخته نبود انجام دهند مانند دیگهای مس بسیار بزرگ و سنگین و حوضهای سنگی بزرگ و مجسمه ها برای ساختمان آن معبد بزرگ و اینکه باستان شناسان آثاری از این قبیل در اهرام مصر و يا فلسطين و محل قدیمی بیت المقدس دیده اند بطور مسلم کار جنهاست که نمونه ای از آن در این آیات گوشزد شده است) (۸۲) |
27 النمل | ||
15. وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا ۖ وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَىٰ كَثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ و به داوود و سلیمان نیز بصورت دیگری دانش مخصوص دادیم (اینها سخن الله به پیغمبر خود، محمد است) و آن دو گفتند، آن مدح ها مخصوص خدائی است که ما را بر بسیاری از بندگان مؤمن خودش برتری داد (دانش مخصوصی که به داوود داده شده بود بر طبق آیه ۱۰ از سوره سبا، آوازی بسیار خوب و علوم موسیقی و راه استخراج و ذوب آهن و طريقه مفتول سازی و ساختن زره از مفتولهای آهن بر طبق قواعد جنگ بود و دانش مخصوصی که بوسیله الله به سليمان داده شد هم در سوره سبا یاد آوری شده و هم در دنباله این آیات) (۱۵) | ||
16. وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ ۖ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِن كُلِّ شَيْءٍ ۖ إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ و سلیمان در سلطنت، جانشین داوود شد و او به مردم اعلام نمود که از نزد پروردگار به ما فهمیدن سخن آن پرنده یاد داده شده و از هر چه لازم داشته باشیم به ما داده شده و این یک برتری آشکاری است مخصوص به من (۱6) | ||
17. وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ و برای سلیمان که لشگرش دسته دسته شدند سه نوع لشگرش در صفوفی منظم جمع آوری شدند یک نوع از جن ها بود و نوع دیگر از انسانها و سوم از پرندگان (۱۷) | ||
18. حَتَّىٰ إِذَا أَتَوْا عَلَىٰ وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ تا اینکه این لشگریان بر گذرگاه مورچگان رسیدند ماده مورچه ای که رئیس آنان بود به مورچگان گفت همه داخل منزلهای خود شوید مبادا سليمان و لشگریانش ندانسته شما را پایمال کنند (۱۸) | ||
19. فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ سخن آن ماده مورچه بگوش سلیمان رسید و از سخن او لبخندی نشان داد و پروردگار خود را گفت: پروردگارا مرا با الهام خود وادار نما تا این نعمتهائی که بر من و بر پدر و مادرم روا داشته ای سپاس گزارم (این عبارت میرساند که سلیمان خصوصیاتی که داشت مقداری از نتیجه تاثیر روح و جسم اختصاصی پدر و مادرش در روح و جسم او بود) و پروردگارا موَفّقَم دار تا کارهائی شایسته کنم که تو از آن خشنود شوی و بواسطه رحمت خودت مرا داخل بند گان نیکو کارت (در آخرت) قرار ده (۱۹) | ||
20. وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ روزی در میان پرندگانی که داشت به جستجوی آن پرنده مخصوص شد و گفت: چرا آن هدهد را نمی بینم شاید ناپیدا شده (۲۰) | ||
21. لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ اگر پیدا شود او را عذابی سخت خواهم داد یا خواهمش کشت مگر آنکه دليل واضحی بر غیبت خودش آورد (باید دانست که سليمان سخن گفتن هر حیوانی را نمی فهمید بلکه بوسیله ارتباط روح او با عامل وحی که واسطه مترجم سخن مخصوص مورچه در نزد سلیمان بود آنچه را عامل وحی به دستور الله لازم میدانست به سليمان القای روحی میکرد) (۲۱) | ||
22. فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ پس از مدتی که زیاد طولانی نبود هدهد پیدا شد و به سلیمان گفت که من به چیزی اطلاع یافتم که تو بدان دست نیافته ای و از شهر سبا خبری راست برایت آورده ام (سليمان مانند سایر فرمانروایان قدیم از پرندگان خبر آورنده و شکاری و با هوش و تربیت شده مثل کبوتر و طوطی و غیره بسیار داشت و ضمن آنها یک پرنده مخصوص داشت از جنس شانه بسر که به عللی که بر ما مكتوم است و شاید در او آنطور که متخصصین احضار روح در کتب تحقیقی خود درباره پاره ای حیوانات با هوشتر از جنس خودشان نوشته اند روح انسانی یا روحی دیگر به امر الله در آن حلول کرده بود که میتوانست زبان انسانها را بشنود و بفهمد و با سلیمان به طرز مخصوص سخن گوید و کاملا معلوم است که در دل هدهد به خواست الله افتاده بوده که بی اجازه سلیمان برود به مملکت سبا و آنچه را دید خبر دهد و سلیمان تصور کرده بود بیخودی رفته است) (۲۲) | ||
23. إِنِّي وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ من در آن مملکت زنی را دیدم که پادشاه آن مردم بود و از هر چه لازم بود الله به او داده بود و تخت بزرگی داشت (۲۳) | ||
24. وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ و دیدم او و قومش غیر از الله برای خورشید سجده میکردند و شیطان کارهای بد ایشان را برای ایشان آرایش داده بود (روح شیطانی شیطانها برای فساد کاری آنان را بت پرست کرده بود) و از راه ایشان را به در برده بود بطوریکه راه یافته نمی باشند (۲4) | ||
25. أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ و عجیب است که آنان برای الله که آن پنهان را در آسمانها و در زمین بیرون می آورد و پنهانها و آشکارهای شما بشرها را نیز میداند سجده نمی کنند (یکی از ده ها پنهان که در آسمانهاست و ظاهر میشود بخار آب است که روی قوانین الله بصورت باران بیرون میریزد همچنانکه انواع غذاها در خاک زمین پنهان است و به قانون های زندگی از زمین بوسیله نباتات بیرون می آید) (۲۵) | ||
26. اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ آرى الله کسی است که خدائی غیر از او نیست (خدا یعنی صاحب اختیار نه خالق) و او پروردگار آن تخت بس بزرگ است (یعنی سازنده بزرگترین کهکشان مرکزی خلقت است که از آن تمام کهکشانها و خورشیدها و منظومه های موجود در جهان ساخته شده و آنجا مرکز فرمانروائى الله میباشد و از آنجا دستهای او در تمام ذرات جهان گسترده شده) (۲6) | ||
27. قَالَ سَنَنظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ سلیمان به هدهد گفت: بزودی خواهیم دید، تو راست گفته ای یا از دروغگویانی (از این عبارت پید است که سليمان نمی دانست این هدهد راست میگوید و ماموریتی از جانب الله به نفع سلیمان داشته بلکه آنرا یک موهبت خدائی برای خود میدانست بدون آنکه بفهمد چگونه چنین شده است) (۲۷) | ||
28. اذْهَب بِّكِتَابِي هَٰذَا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ با این نوشته من برو و آنرا بسوی ایشان افكن و از پس آن خود را از ایشان مخفی دار و ببین آنان چه پاسخ میفرستند (۲۸) | ||
29. قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ پادشاه آنان که زنی بود، بزرگان خود را گفت: که بسوی من نوشته ای گرامی افکنده شده (۲۹) | ||
30. إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ و آن از سلیمان است و در آن نوشته شده بنام الله رحمان و رحیم (۳۰) | ||
31. أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ و بر شماست که خود را برتر از من نشمارید و نزد من برای اینکه تسلیم بودن خودتان را اعلام کنید بیائید (۳۱) | ||
32. قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتَّىٰ تَشْهَدُونِ آن زن گفت: ای بزرگان در این پیش آمد که برای من شده نظر خود را برای من بگوئید و من در هیچ کاری تا شما را مطلع نسازم و نظر موافق شما را جلب نکنم کاری را تصمیم نمی گیرم (۳۲) | ||
33. قَالُوا نَحْنُ أُولُو قُوَّةٍ وَأُولُو بَأْسٍ شَدِيدٍ وَالْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانظُرِي مَاذَا تَأْمُرِينَ آنان پاسخ دادند که ما نیروهائی داریم و عذابهای سختی می توانیم به دشمن برسانیم و کار به اختیار توست پس دقت نما که چه میخواهی فرمان بدهی (۳۳) | ||
34. قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً ۖ وَكَذَٰلِكَ يَفْعَلُونَ ملکه سبا گفت: وقتی اینگونه پادشاهان به چنین شهری در آیند آنرا خراب میکنند و عزیزتران مردم (یعنی رؤساء را ذلیل میکنند) آنرا ذلیل ترانی میکنند و جز این نمی کنند (۳4) | ||
35. وَإِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِم بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ و من پیش کشی بسوی سليمان و بزرگانش میفرستم و منتظرم که فرستادگان من به چه چیزی بر میگردند (۳۵) | ||
36. فَلَمَّا جَاءَ سُلَيْمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِّمَّا آتَاكُم بَلْ أَنتُم بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ پس وقتی فرستادگان نزد سليمان آمدند به رئیس ایشان گفت: آیا بوسیله مالی میخواهید کمکی به من کنید، بدانید که آنچه الله به من داده بهتر از چیزهائی است که به شما داده و شما هستید که به این پیش کش های خود خوشحال میشوید (۳6) | ||
37. ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُم بِجُنُودٍ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُم مِّنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ بسوی آنانکه تو را فرستاده اند باز گرد و بدان که بسوی ایشان لشگریانی آوریم که نسبت به آنها طاقتی نداشته باشند و آن بزرگان را از شهر سبا بصورت ذلیلانی اخراج خواهیم کرد تا کوچک ھائی جلوه کنند (۳۷) | ||
38. قَالَ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ سلیمان به درباریان خود گفت: کدام شما میتوانید تخت ملکه سبا را پیش از آنکه فرماندهان لشکر او بصورت تسلیم نزد من بیایند نزد من آورید؟ (۳۸) | ||
39. قَالَ عِفْرِيتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ ۖ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ دانای پر قدرتی که از جنس جن بود گفت: من آنرا نزد تو می آورم پیش از اینکه از جایگاهت برخیزی (یعنی پیش از اینکه کارت را طبق معمول در دربار تعطیل کنی و به منزلت بروی) و من بر اینکار توانائی امین می باشم (۳۹) | ||
40. قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ ۚ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَٰذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ ۖ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ و کسی دیگر که نزدش دانشی از کتاب علم الله بود گفت: من آنرا نزد تو خواهم آورد پیش از آنکه مجبور شوی چشم خودت را بر هم زنی (در حدود پنج دقیقه) پس چون در این مدت کم سليمان تخت ملکه سبا را نزد خود قرار گرفته دید گفت: این پاره ای است از فضل پروردگار من به من تا مرا بیازماید که آیا سپاس میگزارم یا کفران نعمتش میکنم و هر کس سپاس گزارد، برای خودش سپاس گزارده (یعنی هر چه انسان بیشتر سپاس نعمتهای الله را گزارد نعمت بیشتری به او میرسد) و هر کس کفران نعمت الله را کرد او که پرورنده امثال من میباشد بی نیازیست بس شریف (چون ملکه سباء مجبور به آمدن و تسلیم شدن در نزد سلیمان شد قبل از اینکه نزد سلیمان آید) (40) | ||
41. قَالَ نَكِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنظُرْ أَتَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لَا يَهْتَدُونَ سلیمان دستور داد تخت ملکه را تا اندازه ای ناشناس کنند تا ببیند آن زن تخت خودش را میشناسد یا از آن اظهار بیخبری میکند (این برای آن بود که سليمان يقين کند حتما آورنده تخت، تخت ملکه را آورده و ضمنا توانائی دستگاه خودش را به ملکه نشان بدهد) (41) | ||
42. فَلَمَّا جَاءَتْ قِيلَ أَهَٰكَذَا عَرْشُكِ ۖ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ ۚ وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِينَ پس وقتی ملکه سبا نزد سلیمان آمد کسی به او گفت: آیا تخت تو که غیب شده بود این چنین نبود؟ ملکه گفت: مانند این است که، این عينا تخت من است و چنین دانشهائی نسبت به سلیمان قبل از حادثه غیب شدن تخت میداشتیم و روی همین اطلاعات از ابتدای توجه به نامه سليمان خود را تسلیم او میدانستیم (4۲) | ||
43. وَصَدَّهَا مَا كَانَت تَّعْبُدُ مِن دُونِ اللَّهِ ۖ إِنَّهَا كَانَتْ مِن قَوْمٍ كَافِرِينَ آری با اینکه دل او تسليم سليمان و عقاید او شده بود چون او از قوم کفران کننده ای بود که اطاعت بنده وار از غير الله میکردند این وابستگی به عقاید مردم او را از اظهار تسلیم بودنش نسبت به سلیمان و عقایدش باز داشته بود (43) | ||
44. قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ ۖ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَن سَاقَيْهَا ۚ قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِيرَ ۗ قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ به ملکه سبا گفتند داخل آن قصر شود چون آنرا دید گمان کرد جائی است پر از آب لذا دو ساق خود را برهنه ساخت سلیمان گفت: این قصری است که از شیشه ها صاف شده، ملکه از دانستن آن گفت: پروردگارا غرور سلطنت ستمی بود که من بخودم کردم زیرا خودم را بالاتر از همه معرفی میکردم با اینکه می بینم خیلی از سلیمان کوچکترم و حالا همراه با سليمان تسليم الله شدم که پروردگار جهانیان است (زیرا این برتریها را الله به سلیمان داده) (44) |
34 سبأ | ||
12. وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ ۖ وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ ۖ وَمِنَ الْجِنِّ مَن يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ ۖ وَمَن يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ و برای سلیمان مقرر داشتیم که باد در هر صبح، یکماه عمل کند و در هر عصر نیز یکماه و به نفع او آن چشمه مس خالص را جاری کردیم (مقداری از داستان سلیمان در سوره های انبیاء و ص و نمل نیز هست و تاریخ مفصل او در کتاب اول پادشاهان یهود میباشد و معنای این آیه این است که چون میخواستیم، سليمان عبادتگاه معروف به بیت المقدس یا هیکل را بسازد، کاری کردیم که کشتی های سلیمان برای آوردن چوبهای جنگلی و طلا و جواهرات از لبنان و شهرهای بندری دورتر، یک ماه راه رفتن از خشکی را در عرض یک صبح و یا یک عصر بوسیله باد بروند و برگردند و نیز برای سلیمان، معادنِ مس خالصی پیدا شد و او دستور داد که مس را ذوب کنند و در قالبهائی بزرگ برای ساختن ظرفهائی غیر قابل حمل بریزند) و بعضی از جن ها، به اجازه پروردگار سلیمان، در جلوی سلیمان کارگری میکردند و مقرر کردیم هر یک از جن ها که بخواهد از فرمان ما سرپیچی کند، از عذاب آتش سوزان مخصوصی بچشانیمش (جنها اسیر قوانینی شده بودند که ما از آنها اطلاعی نداریم و مجبور بودند برای سلیمان کارهایی انجام دهند که از دستِ قدرتِ بشر خارج بود، بعضی بشرها بطور استثناء میتوانند جنها را ببینند و سلیمان یکی از آنها بود که تحت نظر او جن های اسیر شده، برای ساختمان مسجد بیت المقدس یا اورشلیم کارگری میکردند) (۱۲) | ||
13. يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِن مَّحَارِيبَ وَتَمَاثِيلَ وَجِفَانٍ كَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَّاسِيَاتٍ ۚ اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُكْرًا ۚ وَقَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ آنان برای سلیمان، محل هائی از مسجد را که لازم بود زیبا و پر کار ساخته شود، میساختند و همچنین مجسمه ها و یا کاسه های بزرگ، چون حوض ها و دیگ هائی غیر قابل انتقال ساختند، ای طرفداران داوود، شکر گزار من باشید و بدانید که از بندگان من اندکی هستند که شکر گزارند (۱۳) | ||
14. فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَىٰ مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنسَأَتَهُ ۖ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ پس وقتی مرگ را بر سلیمان گذراندیم، جز موریانه، کسی نتوانست جن ها را از مرگِ سلیمان آگاه سازد و موریانه عصای بزرگ او را میخورد تا وقتی که از پوکی عصا، سليمان افتاد، در آن وقت جن ها فهمیدند که خوب بود از غیب خبر داشتند و مدتی در آن عذابِ پست کننده، نمی ماندند (این آیه میرساند که جنها که شبه بشرهائی از جنس ضد ماده هستند، مانند انسانها از خیلی چیزها خبر ندارند و انسانهائی که با جن سرو کار دارند، نباید تصور کنند، جنها به هر چیزی آگاهند، باید دانست که اسیر گرفتن سلیمان از دشمنان و کار کشیدن از آنها در کتاب تاریخ سلیمان که در دست یهود است، نوشته شده، ولی راجع به جن ها و بعضی چیزهای عجیبی که قرآن درباره سلیمان گفته چیزی در کتاب یهود نیست و ذکر نشدنِ اینها در کتب یهود برای این بوده که بنی اسرائیل از وجود آنها خبر نداشتند، زیرا چشمشان نمی دید، ولی گویا در بیت المقدس چیزهائی یافته اند که کار انسانها نباشد، همانطور که در مصر نیز چنین آثاری دیده اند و تصور میکنند، مردانی از کرات دیگر به زمین آمده اند، در صورتیکه از عبارات قرآن پیداست که آنها، کار جن هاست که در محیط ضد ماده کره زمین زندگی میکنند و ما آنها را نمی توانیم ببینیم و مطلب دیگر این است که طرز مردن سلیمان نیز در تاریخهای یهود نیست و شاید در روایات یهود باشد و معلوم میشود، سليمان بسیار با ابهت بود که با اینکه روی تخت خودش مواظب کارهای جنها بود و سکته کرد و مرد، تا مدتی پس از مرگش، کسی جرائت نداشت جلوی او برود و بفهمد که مرده است ولی چون از شرایط کار جن ها و مکان و زمان کارشان اطلاع درستی نیست، بیش از این چیزی نمی توان گفت) (14) |
30. وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَيْمَانَ ۚ نِعْمَ الْعَبْدُ ۖ إِنَّهُ أَوَّابٌ و به داوود سلیمان را بخشیدیم، که بنده ای خوب بود، و او نیز توبه نمود (۳۰) | ||
31. إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِنَاتُ الْجِيَادُ هنگامیکه ابتدای غروب، بر او اسبان تند رو را، که بر سه پا و نوک یک پا می ایستادند، عرضه کردند (۳۱) | ||
32. فَقَالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَن ذِكْرِ رَبِّي حَتَّىٰ تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ او گفت، من امروز، عشق این اسبان را بر یاد کردنِ پروردگارم (بر خواندن نماز قبل از غروب) ترجیح میدهم، تا آنها همه به پشت آن پوشش مخفی شدند (۳۲) | ||
33. رُدُّوهَا عَلَيَّ ۖ فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ و گفت، آنها را دوباره بر من برگردانید، و او به نوازش پاها و گردنهای آنها پرداخت (۳۳) | ||
34. وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَانَ وَأَلْقَيْنَا عَلَىٰ كُرْسِيِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ و آن باعث شد، که سلیمان را آزمودیم، و بر کرسی سلطنتش جسدی افکنديم (34) | ||
35. قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَّا يَنبَغِي لِأَحَدٍ مِّن بَعْدِي ۖ إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ و او از پس آن بود، که توبه نمود و گفت پروردگارا، از گناهم به نفعِ من در گذر و سلطنتی به من ده، که غیر از من سزاوار کسی دیگر نباشد، بدرستی که توئی اینگونه بخشنده (یکی از انبیای بنی اسرائیل از طرف الله بر طبق باب ۹ و ۱۱ از کتاب اول پادشاهان یهود، به سلیمان اعلام کرد، که مقداری از وسعت حکومت تو، از نفوذ تو جدا میشود، ولی چون سلیمان توبه کرده بود، به او اعلام شد، که بواسطه توبه ات، حکومت در زمان پسرت پاره میشود و طبق این پیشگوئی پسر سليمان سلطان ۲ سبط از ۱۲ سبط شد) (این توبه قبل از ساختن بیت المقدس، بوسیله سليمان بود و بر طبق این آیات، وای بر مسلمانانی که توجه به معنای مطالب نماز ندارند و همچنین وای بر آنانکه خود را پیشوایانِ مذاهبِ اسلام میدانند و نماز قبل از غروب آفتاب را که صریحِ قرآن است و وقتِ دقیق آن به اندازه بین الطلوعین، برای قبل از غروب تعیین شده را، اولا به اسم نماز عصر معرفی نموده اند و ثانيا آنرا بعد از خواندن نماز ظهر، در ظهر می خوانند، و باز انتظار دارند، پست و زبون نباشند) (۳۵) | ||
36. فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ پس برای او باد را مهار کردیم، بطوریکه بفرمان او، هر جهتی که او میخواست، آرام حرکت میکرد (این آیه و آیات بعد، با توجه به آنچه در تاریخ سلیمان در کتب مقدسه یهود، درباره ساختن معبد بزرگ اورشلیم، بوسیله سليمان است میرسانند، که سليمان ضمن توبه ایکه نمود، با خود نزد الله عهد کرد، که آن معبد بزرگ را برای الله بسازد و از الله خواست که به او کمک کند و لذا به او وحی شد، که هم از قدرت باد می تواند استفاده کند، و بر طبق آیه ۱۱ و ۱۲ از سوره سبا، (أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَقَدِّرْ فِي السَّرْدِ ۖ وَاعْمَلُوا صَالِحًا ۖ إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ﴿١١﴾ وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ ۖ وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ ۖ وَمِنَ الْجِنِّ مَن يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ ۖ وَمَن يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ ﴿١٢﴾) وضع باد بطوری در اختیار او در آمد، که کشتی های بادی او برای آوردنِ چوب های سرو از لبنان و طلا و جواهر و وسائل لازم، از یمن و هندوستان یک ماه، راه زمین را، در نصف روز، در دریا طی میکردند و علاوه بر این کمک، خالق عالم جنّ را هم تحتِ اختیار سلیمان آورد، بطوریکه از جنهای شرور و بدکار، کارهائی بسیار سخت، مانند درست کردن و جابجا کردن حوض های سنگی بسیار بزرگ با سنگهای تراشیده ی غیر قابل حمل، میگرفت و اینکه میگویند از این قبیل کارها که نمیتواند کار دست انسان باشد، در محل معبد اورشلیم یا جای دیگر کشف شده، بوسیله جنهاست، که ما، با استناد به آیات قرآنی، در کتاب معجزات علمی قرآن ثابت کرده ایم، از جنس ضد ماده و شبيه انسان هستند) (۳6) | ||
37. وَالشَّيَاطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ و غیر از باد، آن شیطنت کاران را نیز در اختیار او در آوردیم، که عده ای می توانستند ساختمان بسازند و عده ای غواصی کنند (بر طبق آیه ۱۷ از سوره نمل (وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ ﴿١٧﴾) و با توجه به تاریخ سلیمان، که نزد یهود است، این شیطنت کاران هم از جن بودند و هم از اسیران جنگی دشمنانِ بنی اسرائیل، که بواسطه شرارت، اسیر سلیمان شدند) (۳۷) | ||
38. وَآخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ و بقیه در زنجیرها، نزدیک هم، بسته شده بودند (تا برای کارهائی که قدرت دسته جمعی می خواست اقدام نمایند) (۳۸) | ||
39. هَٰذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ و ما به سلیمان گفتیم، که اینها بخشش ما بر توست، که به تناسبِ آنها می توانی، بعضی را بدون حساب منّت گذاری و تشویق کنی و از آزادی آنها استفاده نمائی و برخی را در بند، نگهداری (۳۹) | ||
40. وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَىٰ وَحُسْنَ مَآبٍ و به یقین، برای سليمان نزد ما تقرب و بازگشتِ نیکوئی می باشد (40) |