شما مرا میخوانید که به الله کفران ورزم و چیزی را که دانائی من آنرا نمی پذیرد، شریک الله قرار دهم (مصریان روی تلقین و فریب سوء استفاده چیان مذهبی خود، خورشید را شفیع و واسطه و رساننده فیض الله به بشر میدانستند و تصور میکردند خورشید، یک شخصیت بزرگ زنده و قدرتمند است و همانطور که نور او باعث زندگی همه است، اگر او را بخوانند و از او در کارهای خود نیز کمک بخواهند، به ایشان کمک می کند و لذا به دستور پیشوایان مذهبی خود، مجسمه خورشید را از طلا یا چیزهای دیگر میساختند و برای آن معبدی درست میکردند و به زیارت آن میرفتند و خالق عالم بوسیله پیغمبرانش بخصوص در قرآن اعلام کرده است، که خورشید را کاره ای ندانید، بلکه خالق خورشید را همه کاره بدانید. آیا با این تذکرات قرآن سزاوار است که گروهی که خود را طرفدار قرآن میدانند، بعضی از افراد بشر را که در زندگی ناتوان بودند و خود، با بت پرستی ها مبارزه کرده اند و حالا مرده اند، مشکل گشا و باب الحوائج و همه کاره خود بدانند، آیا فلسفه خورشید پرستان قویتر و منطقی تر است که همیشه از نور خورشید استفاده میکنند؟ یا فلسفه اینان که به چیزهائی متوسل میشوند که کمترین استفاده و قدرتی جز خیال خود از آنان نمی بینند؟ آنان با این سست فکری خود به تمدن و هوش خود نیز مینازند و خورشید پرستانِ سه هزار سال پیش را نادان و عقب افتاده معرفی میکنند) و حال آنکه من شما را بسوی آن پر قدرت آمرزنده میخوانم (4۲) |
040-042-062-غافر
« Back to Glossary Index