او همی رفت، تا به آب مردم مدین رسید، بر آن گروهی از مردم را دید که گوسفندان خود را آب میدادند، موسی دید، در پشت آن مردم، دو زن هستند که مانع جلو رفتن گوسفندان خود میشوند، او به آن دو گفت، شما میخواهید چه کنید، آن دو گفتند، ما تا چوپانان گوسفندان خود را نبرند، نمی توانیم گوسفندان خود را آب بدهیم و پدری داریم که پیرمردی است، پر سن (۲۳) |
028-023-052-قصص
« Back to Glossary Index