پس فرعون با لشکریانش آنان را دنبال کردند و بطرز عجیبی، دریا ایشان را فرا گرفت (بر طبق مطالب مفصلی که در سوره های مؤمن و اعراف و قصص و شعرا هست، پس از اینکه مار موسی، جادوهای جادوگران را خورد، فرعون، موسی و هارون را گفت: جادوگری بزرگی کردی و مرخصی، تا بعد تصمیم خودم را به تو بگویم و جادوگران را هم به نظر می آید، کشته باشد تا مبادا در شهرهای خود شورش نمایند و میان مردم انتشار داد که موسی رئیس و استاد جادوگران و مخالف مذهب شماست و تصمیم گرفت، موسی و هارون را آزاد بگذارد و مدتی زیاد درباره اش سکوت کند، شاید موسی نیز به او کاری نداشته باشد، ولی موسی و هارون سخت به تبلیغ مردم به خالق عالم پرداختند و بر ضد عقاید خورشید پرستی مردم سخنها میگفتند، بطوریکه عده ای از بزرگان شکایت پیش فرعون آوردند که چرا موسی را آزاد گذاشته است، فرعون مجبور شد، دستور دهد، جلوی تبلیغات آنها را بگیرند و جوانان بنی اسرائیل را به کارهای دشوار وادار کنند و هر کس سستی کرد، سخت تنبیه شود، بنی اسرائیل موسی را مورد سرزنش قرار دادند و موسی آنان را به شکیبائی و توکل به الله و امید به نجات و رفتن به کنعان میخواند و میگوید، بزودی عذابی خواهد آمد و چیزی نمی گذرد که در مصر قحطی و خشکسالی پیش میآید، طرفداران موسی آنرا معجزه ای برای موسی از طرف خدای موسی دانستند و مخالفین او آنرا طبیعی یا بواسطه غضب بتهای خود، به وجودِ موسی، معرفی میکردند تا اینکه آن رفع شد و باران آمد و مردم تصور کردند طبیعی بود. هنوز از نتیجه باران به محصولی خوب نرسیده بودند که طوفانی نابود کننده رسید و محصولات و چارپایان بسیاری از ایشان را نابود کرد و به مکانی که بنی اسرائیل زندگی میکردند، کمتر ضرر رسید، پس از اینکه این بلا نیز برطرف شد و سالی خوب برای مصر شد، موسی از طرف الله مامور شد، نزد فرعون برود و بگوید، خالق عالم پیغام داده، اگر میخواهد از این عذابهای آسمانی و بلکه شدیدتر برهد، باید اجازه دهد بنی اسرائیل با موسی بسوی کنعان بروند. فرعون از این پیغام عصبانی میشود و با درباریان میگوید که میخواهد موسی را سنگسار کند تا کشته شود، بدون آنکه مار او خطری داشته باشد، ولی نمی بیند که در میان درباریان عده ای مخالف کشتن موسی هستند و از موسی مخفیانه جانب داری میکنند، از این رو فرعون از کشتن موسی صرفنظر می کند و عده ای از درباریان موسی را نصیحت می کنند که فرعون را تحریک نکند، ولی موسی جدی تر از پیش می آید و به فرعون پیغام پیش خود را تکرار می نماید و فرعون برای گذراندن وقت دستور میدهد که برایش ساختمانی بلند بسازند تا با دوربین در بالای آن ساختمان ببیند، خدای موسی در کجای آسمان است، تا اگر چیزی دید پیغام موسی را بپذیرد و در این مدت، آزادی عمل بیشتری به موسی و بنی اسرائیل داد، بطوری که آنان برای خود نمازخانه و محل تبلیغات درست کردند و نیمه طرفداران زیادی در مصر برای ایشان پیدا شد و پس از مدتی باز موسی مامور شد نزد فرعون برود و تقاضای پیش خود را تکرار کند و بگوید اگر به تقاضایش ترتیب اثر ندهد منتظر عذابی باشد که بنی اسرائیل از آن در امان خواهند بود، ولی فرعونیان سخت دچار آن خواهند شد. فرعون چند روزی مهلت گرفت و منظورش گذراندن وقت بود، لیکن پس از اندک مدتی، یک بیماری طاعون مانند در حیوانات آنان پدید آمد که جز حیوانات بنی اسرائیل، حیوانات دیگر را مبتلا کرده بود و عده زیادی از حیوانات کشته شدند و لذا فرعون موسی را خواست و عذر خواست و تقاضا کرد، این مرض برود تا او اجازه خروج بنی اسرائیل را صادر کند. بیماری بزودی رفت و فرعون باز اجازه نداد، خلاصه غیر از این دو بلا، فرعونیان به بلاهائی دیگر از قبیل کنه حیوانات و پیدایش قورباغه ها در آبهای خوراکی و خورده شدن محصولِ ایشان بوسیله ملخ و بالاخره خون شدنِ آبهای آشامیدنی دچار شدند و این بلای اخیر از بین نرفت تا فرعون اجازه خروج بنی اسرائیل را صادر نمود و وقتی آبهای ایشان به حالت عادی برگشت که بنی اسرائیل از محل خود که شهر جوشن نام داشت و مجاور پایتخت فرعون یعنی شهر ممفیس بود، با تمام اموال خود کوچ کردند و به سوی دریاچه تمساح که ظاهرا بيراهه بود رفتند و باز فرعون از ایشان دست برنداشت و چون شنید آنان بیراهه رفته اند، به خیال نابودی ایشان با لشکریان خود دنبال ایشان افتاد تا در جائی که راه فرار نداشته باشند، در بین بیابان و دریا تمامی ایشان را بکشد و در این حال بود که موسی به فرمان الله عصای خود را به دریا زد و جاده ای خاکی در دریاچه تمساح پیدا شد و دو طرف جاده به مانند دو کوه از آب دریا، پدید آمد و بنی اسرائیل از آن بسوی صحرای سینا رفتند و فرعونیان به خیال آنکه جاده ای است وسیع، در دنبال ایشان، در میان دریا که رسیدند، دریا بصورت اول شد و آنان همه غرق شدند) (۷۸) |
020-078-048-طه
« Back to Glossary Index