آیا بسوی داستان کسی که با ابراهیم درباره پروردگار ابراهیم گفتگو کرد دقت کرده ای، وقتی ابراهیم باو گفت، پروردگار من کسی است که زنده میکند و میمیراند، او که الله به او سلطنت داده بود گفت: من هم زنده میکنم و میمیرانم (منظورش این بود که میتوانم کسی را که نزدیک به مردن است از حيث فقر یا بیماری و یا محکومیت با قدرتی که دارم از فقر و یا بیماری و یا محکومیت بیرونش آورم و زنداش کنم و یا کسی را که زنده است و قوی است دستور دهم او را بکشند) ابراهيم جواب داد، الله خورشید را از مشرق بیرون می آورد و آنرا اگر قدرت داری از مغرب بیاور، پس آنکسی که کفران نعمت سلطنت و هدایت را نسبت به الله کرده بود، در جواب سرگردان شد، و الله قوم ستمکار را به قضاوت صحیح راهنمائی نمیکند (این داستان نمونه ایست بر اثبات اینکه هر کس ستمکار و فساد کار و غرض ران شد هر چه هم دانا و قدرتمند باشد، چون راه راست نمیرود، سخنان بی منطق و چرت و پرت میگوید و قانون الله او را براه راست هدایت نمیکند. این پادشاه نینیاس دوم یا نمرود دوم، پادشاه اورکلده بود که قبل از حمورابی در آنجا سلطنت میکرد و این گفتگو قبل از آن بود که به دستور این پادشاه ابراهیم را به آتش اندازند تا کشته شود و چون ابراهیم را آتش نسوزاند، معلوم شد که او حتی در مقابل قدرت الله، توانائی کشتن کسی را هم ندارد و این پادشاه بواسطه کارهائی که با ابراهیم کرد و عاقبت مغلوب حمورابی شد و با ذلت از بین رفت و حمورابی ابراهیم را بسیار تجلیل کرد و حتی از تشابه قوانین حمورابی با قوانین موسی معلوم میشود که حمورابی از قوانین دینی ابراهیم پیغمبر استفاده ها کرده است) (۲۵۸) |
002-258-091-بقرة
« Back to Glossary Index