ک-ذ-ب

« Back to Glossary Index
ریشه ثلاثی «ک ذ ب» در قرآن ۲۸۲ بار در ۹ قالب مختلف به کار رفته است:

۱۱ بار به صورت فعل باب اول «کَذَبَ» (دروغ گفت)

1

۱۷۶ بار به صورت فعل باب دوم «کَذَّبَ» (تکذیب کرد/دروغگو خواند)

2
معنی واژه

کَذَّبَ یک فعل عربی است که در اصل به معنای «تکذیب کرد»، «دروغگو شمرد»، «رد کرد» یا «انکار کرد» می‌باشد.


کاربرد واژه در زبان عربی

این فعل معمولاً در متون دینی، ادبی و رسمی عربی به کار می‌رود و بیشتر در زمینه‌هایی مانند:

  • تکذیب پیامبران یا پیام‌ها (مثال: کَذَّبُوا الرُّسُلَ: پیامبران را تکذیب کردند)
  • انکار حقیقت یا خبر (مثال: کَذَّبَ بِالْحَقِّ: حقیقت را انکار کرد)
  • نسبت دادن دروغ به کسی

ویژگی‌های دستوری (گرامری)

  • نوع کلمه: فعل ثلاثی مزید (باب تفعیل)
  • وزن: فَعَّلَ (تشدید بر حرف دوم)
  • فعل ماضی (گذشته)
  • متعدی (نیازمند مفعول)

صرف فعل:

ضمیرصرف فعل (ماضی)
اناكَذَّبْتُ
انتَكَذَّبْتَ
انتِكَذَّبْتِ
هوكَذَّبَ
هیكَذَّبَتْ
نحنكَذَّبْنَا

ریشه‌شناسی (اتیمولوژی)

  • ریشه: ک-ذ-ب (کذب)
  • اصل واژه از مصدر «کذب» به معنای «دروغ» گرفته شده است.
  • باب تفعیل: برای تاکید یا نسبت دادن عمل به دیگری (دروغگو شمردن کسی)

مترادف‌ها و متضادها

مترادف‌ها (در عربی و فارسی)

  • عربی: جَحَدَ (انکار کرد)، أَنْكَرَ (انکار کرد)، نَفَى (نفی کرد)
  • فارسی: انکار کرد، رد کرد، دروغگو خواند، تکذیب کرد

متضادها (در عربی و فارسی)

  • عربی: صَدَّقَ (تصدیق کرد)، آمَنَ (ایمان آورد)، أَقَرَّ (اقرار کرد)
  • فارسی: تصدیق کرد، تایید کرد، قبول کرد، ایمان آورد

جمع‌بندی

کَذَّبَ فعلی است به معنای «تکذیب کردن» که در متون عربی برای رد حقیقت، نسبت دادن دروغ یا انکار پیامبران به کار می‌رود. این واژه از ریشه «کذب» و باب تفعیل آمده و متضاد آن «صَدَّقَ» (تصدیق کردن) است.

 

۵ بار به صورت اسم «کَذّاب» (دروغگو)

3

۳۳ بار به صورت اسم «کَذِب» (دروغ)

4

۳۲ بار به صورت اسم فاعل «کاذِب» (دروغگو)

5
(2) AdjectiveActive participle (1) Noun

معانی واژه: کاذِب صفتی است به معنای دروغگو، نادرست، غیرواقعی، چیزی که حقیقت ندارد یا خلاف واقع است. این واژه هم برای اشخاص به معنای کسی که دروغ می‌گوید و هم برای پدیده‌ها یا امور غیرحقیقی به کار می‌رود.

کاربرد واژه در زبان عربی: در زبان عربی، „كاذِب“ به‌عنوان صفت برای توصیف کسی که حقیقت را نمی‌گوید یا چیزی که واقعیت ندارد استفاده می‌شود. مثال:

  • هو رجل كاذب. (او مردی دروغگو است.)
  • شاهد كاذب. (شاهد دروغین)
  • خبر كاذب. (خبر دروغ)

ویژگی‌های دستوری:

  • نوع واژه: صفت (در هر دو زبان عربی و فارسی)
  • جمع مذکر سالم در عربی: كاذبون / كاذبين
  • جمع مؤنث سالم: كاذبات
  • مؤنث: كاذبة

اطلاعات ریشه‌شناسی (اتیمولوژی):

  • ریشه از عربی: „كذب“ (کَذَبَ) به معنای دروغ گفتن، نادرست بودن.
  • وارد زبان فارسی شده و با همان معنا به کار می‌رود.

مترادف‌ها و متضادها:

زبانمترادف (هم‌معنی)متضاد (واژه مخالف)
عربیمُزَوِّر، مُخادِع، مُفتَرٍ، دَجّالصادق، صِدّيق، أمين
فارسیدروغگو، نادرست، فریبکار، جعلیراستگو، صادق، درستکار

نمونه جمله در فارسی و عربی:

  • فارسی: او فردی کاذب است و نباید به حرف‌هایش اعتماد کرد.
  • عربی: لا تثق به، فهو رجل كاذب.

جمع‌بندی: کاذب واژه‌ای عربی‌ریشه است که در هر دو زبان عربی و فارسی برای اشاره به شخص یا چیزی که حقیقت را نمی‌گوید یا حقیقت ندارد، به کار می‌رود. این واژه دارای مترادف‌ها و متضادهای متعدد در هر دو زبان است و کاربرد آن هم در گفتار و هم نوشتار رایج است.

 

۱ بار به صورت اسم مفعول «مَکذوب» (دروغ بسته شده/دروغ شمرده شده)

6

۱ بار به صورت مصدر باب دوم «تَکذیب» (تکذیب کردن)

7

۲ بار به صورت مصدر باب دوم «کِذّاب» (تکذیب زیاد/دروغ بسیار)

8

۲۱ بار به صورت اسم فاعل باب دوم «مُکَذِّبین» (تکذیب‌کنندگان/دروغگو خوانندگان)

9
Nach oben scrollen