ق-و-م

« Back to Glossary Index
ریشه سه‌حرفی «ق و م» در قرآن ۶۶۰ بار در ۲۲ صورت مشتق‌شده آمده است:

۳۳ بار به صورت فعل باب اول «قَامَ» (ایستاد، برخاست)

1
قَامَ (در عربی: قامَ) فعلی است از ریشه «ق و م» که در اصل به معنای «ایستادن»، «برپا شدن»، «بلند شدن» و «قیام کردن» می‌باشد. این فعل بسیار پرکاربرد در زبان عربی است و معانی متعددی دارد که بسته به سیاق جمله متفاوت است.


معانی دقیق واژه قَامَ

  1. ایستاد، سرپا شد
    مثال: قَامَ الرَّجُلُ = مرد ایستاد.
  2. برخاست، از جای خود بلند شد
    مثال: قَامَ مِنَ النَّوْمِ = از خواب برخاست.
  3. قیام کرد، شورش یا حرکت جمعی
    مثال: قَامَ الشَّعْبُ ضِدَّ الظُّلْمِ = مردم علیه ظلم قیام کردند.
  4. انجام دادن کاری، اقدام کردن
    مثال: قَامَ بِالعَمَلِ = کاری را انجام داد.
  5. اداره کردن، سرپرستی کردن
    مثال: قَامَ بِشُؤُونِ البَيْتِ = امور خانه را اداره کرد.

کاربرد واژه در زبان عربی

واژه قَامَ در زبان عربی به عنوان فعل لازم و گاهی متعدی به کار می‌رود. این فعل معمولاً در زندگی روزمره، متون دینی، ادبی، سیاسی و… استفاده می‌شود.
مثال‌های کاربردی:

  • قَامَ الطِّفْلُ مِنَ المَقْعَدِ = کودک از صندلی بلند شد.
  • قَامَ بِمُسَاعَدَةِ الفُقَرَاءِ = به فقرا کمک کرد.
  • قَامُوا لِلاِحتِجَاجِ = برای اعتراض برخاستند.

ویژگی‌های دستوری (گرامری)

  • نوع واژه: فعل (ماضی، ثلاثی مجرد)
  • باب: فعل ثلاثی مجرد (باب فَعَلَ-یَفعُلُ)
  • مصدر: قِیام
  • مضارع: یَقُومُ
  • امر: قُمْ
  • اسم فاعل: قَائِم
  • اسم مفعول: مَقُوم (کم کاربرد)
  • متعدی/لازم: معمولاً لازم، اما با اضافه شدن حرف جر (بـ، علی، فی و…) متعدی می‌شود.

اطلاعات ریشه‌شناسی (اتیمولوژی)

واژه قَامَ از ریشه «ق و م» گرفته شده است که در زبان‌های سامی (مانند عبری و سریانی) نیز با معانی مشابه «ایستادن»، «برپا شدن» و «قیام کردن» وجود دارد. در عربی این ریشه معانی گسترده‌ای مانند ایستادن، بلند شدن، برپا داشتن، اداره کردن و حتی زنده بودن (در برخی مشتقات) را شامل می‌شود.


مترادف‌ها و متضادها

مترادف‌ها (عربی)

  • وَقَفَ (ایستاد)
  • نَهَضَ (برخاست)
  • بَدَأَ (شروع کرد، آغاز کرد)
  • أَنْجَزَ (انجام داد)
  • شَرَعَ (آغاز کرد)

مترادف‌ها (فارسی)

  • ایستاد
  • برخاست
  • بلند شد
  • قیام کرد
  • اقدام کرد

متضادها (عربی)

  • جَلَسَ (نشست)
  • رَقَدَ (خوابید)
  • سَقَطَ (افتاد)
  • خَمَدَ (خاموش شد، آرام گرفت)

متضادها (فارسی)

  • نشست
  • دراز کشید
  • خوابید
  • افتاد

جمع‌بندی

واژه قَامَ یکی از افعال بنیادی و بسیار پرکاربرد در زبان عربی است که معانی متعددی از جمله ایستادن، برخاستن، قیام کردن و انجام دادن کار را دربرمی‌گیرد. این واژه ریشه‌ای عمیق در زبان‌های سامی دارد و در ادبیات، قرآن، مکالمه روزمره و متون رسمی کاربرد فراوان دارد.

 

۵۴ بار به صورت فعل باب چهارم «أَقَامَ» (برپا داشت، اقامه کرد)

2

۱۰ بار به صورت فعل باب دهم «ٱسْتَقَٰمُ» (استقامت کردند، پایدار ماندند)

3

ٱسْتَقَامُ


معنی واژه

واژه «استقام» (اِسْتَقَامَ) از ریشه «ق-و-م» به معنای ایستادن، راست بودن، مستقیم بودن و پایداری کردن است. در زبان عربی، «استقام» به معنای ثابت قدم بودن، بر راه درست باقی ماندن، پایداری و صلابت در راه حق، و منحرف نشدن از مسیر صحیح به کار می‌رود. این واژه غالباً در زمینه‌های اخلاقی، دینی و عرفانی استفاده می‌شود.

کاربرد واژه در زبان عربی

در عربی، «استقام» معمولاً برای توصیف فردی به کار می‌رود که در ایمان، اخلاق یا رفتار خود ثابت قدم و متعهد باقی می‌ماند و از مسیر درست منحرف نمی‌شود. مثلاً:

  • استقام علی الطریق: بر مسیر (درست) پایدار ماند.
  • استقام فی عمله: در کارش استوار و ثابت قدم بود.

نمونه‌ای از قرآن کریم

آیه 13 سوره احقاف:

إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ
ترجمه: بی‌گمان کسانی که گفتند: «پروردگار ما خداست» سپس پایداری کردند، نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می‌شوند.

ویژگی‌های دستوری

  • نوع واژه: فعل (ماضی)
  • باب: استفعال (اِسْتَفْعَلَ)
  • ریشه: ق-و-م
  • مصدر: استقامة (پایداری، استواری)
  • مضارع: یستقیمُ

ریشه‌شناسی (اتیمولوژی)

«استقام» از ریشه «قامَ» (ایستاد، برپا شد) با اضافه شدن الف استفعال (اِسْتَفْعَلَ) ساخته شده است که معنای طلب و کوشش را می‌رساند. پس «استقام» یعنی کوشش برای ایستادگی و پایداری.

مترادف‌ها و متضادها

مترادف‌ها (عربی):
ثَبَتَ، دَامَ، ثَبَات، وَفَى، دَوَام

مترادف‌ها (فارسی):
پایداری، استواری، ثبات، راستی، ثابت‌قدمی

متضادها (عربی):
انحرف، زاغ، مالَ، ضَلَّ

متضادها (فارسی):
انحراف، کج‌روی، لغزش، گمراهی، بی‌ثباتی


خلاصه:
استقام به معنای پایداری، ثابت‌قدمی و منحرف نشدن از مسیر درست است و در قرآن و متون عربی با همین مفهوم به کار می‌رود. این واژه ریشه در فعل «قام» دارد و در برابر آن واژه‌هایی مانند انحراف و گمراهی قرار می‌گیرند.

 

۴ بار به صورت اسم «أَقْوَم» (استوارتر، راست‌تر)

4

۱ بار به صورت اسم «قَوَام» (پایداری، ایستادگی)

5

۳ بار به صورت اسم «قَوَّٰمِين» (پایداران، کسانی که قیام می‌کنند)

6

۳۸۳ بار به صورت اسم «قَوْم» (قوم، مردم)

7

۷۰ بار به صورت اسم «قِيَٰمَة» (قیامت، روز رستاخیز)

8

۱ بار به صورت صفت «قِيَم» (درست، مستقیم)

9

۵ بار به صورت صفت «قَيِّم» (ارزشمند، راست، پایدار)

10

۲ بار به صورت اسم «قَيِّمَة» (ارزشمند، پایدار)

11

۳ بار به صورت صفت «قَيُّوم» (پایدار، نگهدارنده)

12

۱۴ بار به صورت اسم «مَقَام» (مقام، جایگاه)

13

۱۷ بار به صورت اسم فاعل «قَآئِم» (ایستاده، برپا دارنده)

14

۵ بار به صورت اسم فاعل مؤنث «قَآئِمَة» (ایستاده، برپا دارنده [مونث])

15

۱ بار به صورت مصدر باب دوم «تَقْوِیم» (ارزش‌گذاری، تنظیم)

16

۲ بار به صورت مصدر باب چهارم «إِقَام» (برپایی، اقامه)

17

۱ بار به صورت مصدر باب چهارم «إِقَامَت» (برپایی، اقامه)

18

۱۰ بار به صورت اسم فاعل باب چهارم «مُّقِیم» (مقیم، ساکن، برپا دارنده)

19

۳ بار به صورت اسم مفعول باب چهارم «مُقَام» (جایگاه قرار داده‌شده)

20

۱ بار به صورت اسم مفعول باب چهارم «مُقَامَة» (جایگاه قرار داده‌شده [مونث])

21

۳۷ بار به صورت اسم فاعل باب دهم «مُّسْتَقِيم» (مستقیم، راست، پایدار)

22
(2) Adjective 14x صفت Active participle (form X) (1) Noun 23x اسم فاعل (باب دهم)

۱. معنی لغوی و مفهومی:
واژه «مستقیم» در زبان عربی به معنی «راست»، «صاف»، «بدون انحراف»، «درست» و «هموار» است. این واژه معمولاً برای توصیف چیزی که هیچ کجی یا انحرافی ندارد به کار می‌رود، چه در معنای واقعی (مانند خط مستقیم) و چه در معنای مجازی (مانند راه و روش درست).

۲. کاربرد واژه در زبان عربی:
در زبان عربی، «مستقیم» هم به صورت صفت برای اشیا، راه‌ها، رفتارها و حتی عقاید به کار می‌رود. مثلاً:

  • طریقٌ مستقیمٌ: راهی راست و بدون انحراف
  • رجلٌ مستقیمٌ: مردی درستکار یا راستگو
  • رأیٌ مستقیمٌ: نظر صحیح و بی‌انحراف

۳. نمونه قرآنی:
واژه «مستقیم» در قرآن کریم بارها آمده است. مشهورترین آیه، سوره حمد، آیه ۶ است:
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ
یعنی: «ما را به راه راست هدایت کن.»

۴. ویژگی‌های دستوری (گرامری):

  • نوع واژه: صفت (صفت مشبهه)
  • ریشه: ثلاثی مزید (از ریشه ق-و-م با وزن استفعال: استقام، یستقیم، استقامت)
  • جمع: مستقیمون (مذکر)، مستقیمات (مونث)
  • مذکر و مونث: مستقیم (مذکر)، مستقیمة (مونث)
  • کاربرد: هم به صورت مفرد و هم جمع به کار می‌رود.

۵. اطلاعات ریشه‌شناسی (اتیمولوژی):
«مستقیم» از ریشه «ق-و-م» گرفته شده که به معنای ایستادن، راست بودن و قرار گرفتن است. با اضافه شدن حروف استفعال (اِستَ-)، معنی طلب یا حالت را می‌دهد؛ یعنی کسی یا چیزی که در حالت ایستادگی، راستی و بدون انحراف است.

۶. مترادف‌ها و متضادها:

  • مترادف‌ها (عربی):
    • صَحیح (صحیح)
    • سَویّ (هموار، راست)
    • مُعتَدِل (متعادل)
    • سَلیم (سالم)
    • راشِد (راست‌رو)
  • مترادف‌ها (فارسی):
    • راست
    • صاف
    • بی‌کج
    • درست
    • مستقیم
  • متضادها (عربی):
      • مُنحَرِف (منحرف)
    • مُعوَجّ (کج)
    • مُلتَوٍ (پیچیده)
    • أعوَج (کج)
  • متضادها (فارسی):
    • منحرف
    • کج
    • پیچیده
    • خمیده

جمع‌بندی:

واژه «مستقیم» صفتی است که در عربی و فارسی برای بیان راستی، درستی و نبود انحراف به کار می‌رود و کاربردهای فراوانی در متون دینی، ادبی و روزمره دارد.

 
Nach oben scrollen