ر و ح

« Back to Glossary Index

ریشهٔ ثلاثی «ر و ح» ۵۷ بار در قرآن آمده است و به شش شکل مختلف صرف شده است:

  • یک بار به صورت فعل باب افعال «تُرِيحُ»  به معنای «آرامش می‌بخشد» یا «راحت می‌کند».
  • یک بار به صورت اسم «رَوَاح»  به معنای «آسایش» یا «راحتی».
  • ۲۱ بار به صورت اسم «رُوح»  به معنای «روح» یا «جان».
  • سه بار به صورت اسم «رَّوْح»  به معنای «آرامش» یا «آسودگی».
  • ۲۹ بار به صورت اسم «رِيح»  به معنای «باد».
  • دو بار به صورت اسم «رَّيْحَان»  به معنای «ریحان» یا «ریحانه».

رَوح:

بفتح (ر) راحتى. طبرسى در ذيل آيه «وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ» يوسف: 87. گويد «و الروح: الراحة» و اصل باب از ريحى است كه رحمت مياورد و در معنى آيه گفته: مأيوس نباشيد از رحمتي كه خدا مياورد.

جوهرى گويد «الروح و الراحة: الاستراحة» قاموس آنرا راحتى و رحمت و نسيم و ريح گفته است.

 «فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِيمٍ» واقعة:89. راحتى و روزى است و بهشت پر نعمت.

 (رواح): نقيض صباح و آن از ظهر است تا بشب (صحاح) «وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ» سباء: 12. معنى اين آيه در «ريح» خواهد آمد «وَ لَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ» نحل: 6.

اراحه آوردن چهارپايان است بخوابگاه و محل استراحت و سرح فرستادن بچراگاه است يعنى براى شما در آنها تماشا است آنگاه كه راحتشان ميكنيد و آنگاه كه بچرا رها مى‏نمائيد.

رُوح:

بضمّ (ر) اين كلمه در عرف بمعنى روان و روح مقابل جسم، و جوهر مجرّد است ولى در قرآن مجيد كه مجموعا بيست و يك بار آمده مراد از آن فرشته و غيره است كه ذيلا بررسى ميشود.

فرشته‏

 «فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا» مريم: 17. روح خويش و فرشته خويش را بسوى او فرستاديم و بصورت بشر كامل بر وى نمودار شد ما بعد آيه درباره گفتگوى فرشته با مريم است كه بمريم گفت: من رسول پروردگار تو هستم. «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا …» نحل: 103. «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى‏ قَلْبِكَ» شعراء: 193 و 194.

كه مراد از روح جبرئيل است در آيه اول با «قدس» و در دوم با «الامين» توصيف شده است.

همچنين است آياتيكه درباره تأييد عيسى با روح القدس است «وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ» بقره: 87 و 253. «اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَ عَلى‏ والِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ» مائده: 110. چنانكه طبرسى و بيضاوى و ديگران گفته‏اند. گرچه احتمالات ديگر هم داده شده ولى آيه «نزّله روح القدس» كه گذشت روشن ميكند كه مراد از روح القدس در تأييد عيسى جبرئيل است زيرا مراد از آن در آيه بالا كه درباره وحى بحضرت رسول صلى اللّه عليه و آله است حتما جبرئيل ميباشد.

شريعت و دين‏

سه آيه زير در بيان مطلب فوق قابل دقّت است «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا» شورى: 52.  «يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا …» نحل: 2. «رَفِيعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاقِ» غافر: 15.

در اين آيات قيد «مِنْ أَمْرِنا …- مِنْ أَمْرِهِ» روشن ميكند كه اين روح از امر خدا، وحى و نازل و القا شده است. و مراد از انزال آن انذار و هدايت مردم است. و آيه سوم مقام نبوّت را ميرساند كه روح فقط بوسيله خدا القا شده و فرشته در آوردن آن واسطه نيست بر خلاف آيه دوم كه در بيان رسالت است و روح را ملك آورده است فرق ميان رسالت و نبوّت در «رسل» گذشت.

ولى در آيه اول ظاهرا مراد از آن وحى‏ هاى سه‏ گانه است زيرا ما قبل آن درباره سه نوع وحى است كه فرموده «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ» پس از آن فرموده «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ …» كلمه «كذلك» نشان ميدهد كه مراد از «أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً …» همه وحيهاى سه گانه فوق است، زيرا كه آنحضرت هم رسول است و هم نبى.

بنظر ميايد مراد از «امر» در آيات سه گانه مقام تدبير است چنانكه فرموده «أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ …» اعراف:54. يعنى خلقت و تدبير عالم هر دو مال اوست و مقام تدبير اقتضاء ميكند كه پيامبران و دين از جانب خدا آيد.

تقريبا يقين است كه مراد از روح در آيات سه گانه شريعت و كتاب است زيرا كه شريعت و كتاب اسباب انذار و هدايت‏اند و آيات صريح‏اند در اينكه منظور از القا و انزال اين روح همان انذار و هدايت است كافى است كه درباره آيه اول قدرى توضيح بدهيم.

اين آيه ميگويد «أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً» بعد ميفرمايد: ما آنروح را نورى قرار داديم كه بندگان خود را بوسيله آن هدايت كنيم «وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا» در جاهاى ديگر بجاى روح «قرآن» آمده مثل «أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ» يوسف:3. «أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا» شورى:7. ايضا آيه 19 سوره انعام و 27 كهف و غيره. و در جاهاى ديگر بقرآن «نور» گفته شده چنانكه در آيه ما نحن فيه گفته «وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً» مانند «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا» تغابن: 8. «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً» نساء: 174. و اينكه قرآن واسطه هدايت است احتياج بتوضيح ندارد.

و چون روشن شد كه مراد از روح در آيه اول شريعت و قرآن است منظور از آيه دوم و سوم نيز روشن خواهد شد زيرا كه سياق آيات يكى است.

راغب و طبرسى و الميزان نيز روح را در آيه اول قرآن دانسته ‏اند. بعضى از بزرگان آياتى را كه «روح» در آنها آمده بهم مخلوط كرده و نتيجه‏ گيرى نموده است ولى بنظر ما اينكار صحيح نيست. زيرا سياق آيات با هم متفاوت است آيات سه گانه فوق در يك رديف و آياتيكه زير عنوان فرشته نقل شد در رديف ديگر و آياتيكه خواهد آمد در رديف سومى واقع شده‏اند و بعضى از بزرگان در كتاب خود حتى آيات روح بفتح (ر) را با آيات روح بضمّ (ر) بهم در آميخته و همه را در يكرديف حساب كرده است.

فرشته بخصوص‏

آيات سه‏ گانه زير نيز مثل آيات گذشته در يك رديف‏ اند قهرا مراد از روح در آنها يك چيز است «تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ. فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِيلًا» معارج: 4 و 5. «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ» قدر: 4. «يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ» نباء: 38.

در اين آيات سخن از روحى است كه در عروج بسوى خدا و در نزول براى هر كار و در ايستادن در پيشگاه خدا در روز قيامت، با ملائكه همراه است. ملائكه در مدّت عمر اين جهان در عروج و نزول‏اند و چون روز قيامت از مأموريّت خود فارغ شدند بحال صف در پيشگاه خدا خواهند ايستاد. اين روح نيز در هر سه مرحله با آنها همراه ميباشد.

ميشود گفت: مراد از روح جبرئيل است و بعلت مزيت و فضيلتش بخصوص ذكر شده و الف و لام آن براى عهد است. جبرئيل در نزد خدا مقام مخصوصى دارد، ملائكه ديگر از وى فرمان ميبرند چنانكه فرموده «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ. ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ. مُطاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ» تكوير: 19- 21. اين آيات در وصف جبرئيل است و توضيح ميدهد كه او در ميان ملائكه مطاع است على هذا جا دارد كه بتنهائى برابر با همه ملائكه باشد.

مجمع در ذيل آيه معارج آنرا جبرئيل دانسته و علت جداگانه آمدن را شرافت او ميداند. زمخشرى نيز مانند مجمع گفته است. ايضا در مجمع در ذيل آيه نباء چند قول يا وجه نقل كرده كه از جمله جبرئيل است. آنگاه از امام صادق عليه السّلام نقل ميكند: روح ملكى است بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل و در ذيل سوره قدر آنرا جبرئيل گفته است. در صافى از قمى نقل ميكند كه روح ملكى است بزرگتر از جبرئيل و مكائيل و او با رسول خدا بود و او با امامان عليهم السلام است.

در دعاى سوم صحيفه پس از صلوات بر جبرئيل و مكائيل و اسرافيل فرموده «و الرّوح الّذى هو على ملائكة الحجب و الرّوح الّذى هو من امرك» يعنى صلوات فرست بر آن روح كه بر ملائكه حجب موكل است و بر آن روح كه از امر تو است. اين جمله روح را از جبرئيل جدا ميكند مشروط بر آنكه مراد از آن همان ملك باشد كه در آيات فوق است. در سفينة البحار ماده «خلق» از على عليه السّلام درباره حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله نقل كرده «و لقد قرن اللّه به من لدن كان فطيما اعظم ملك من ملائكته يسلك به طريق المكارم و محاسن اخلاق العالم ليله و نهاره» اين حديث مطابق آنست كه از قمى نقل شد: روح با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بود …

اين احتمال هم هست كه مراد از روح در اين آيات يك عقل كلى و وسيعى باشد كه عقول بشر و غريزه ‏هاى جانداران و احساس نباتات از شعبه ‏هاى آن است زيرا خداوند متعال بوسيله ملائكه و عقول انسانها و غريزه جانداران اين جهان را بسوى كمال سوق ميدهد و همان عقل است كه در صعود و نزول و قيام در مقابل حق با ملائكه توأم ميباشد (و اللّه العالم) اولين روايت كتاب اصول كافى درباره عقل است كه آنرا مستقل و مجزّا نشان ميدهد در همان روايت آمده: چون خدا عقل را آفريد آنرا گويا كرد سپس فرمود: رو كن. رو كرد. فرمود برگرد. برگشت آنگاه فرمود قسم بعزّت و جلال خودم خلقى كه از تو بمن محبوب‏تر باشد نيافريده ‏ام و تو را جز در كسيكه دوست ميدارم كامل نكرده‏ام. بدان فقط تو را امر و تو را نهى ميكنم و فقط تو را عذاب كرده و تو را ثواب ميدهم.

روح مستقل‏

آياتيكه در زير نقل ميشود قابل دقت است «ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ …» سجده: 9. «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ» حجر: 29- ص: 72 «وَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيها مِنْ رُوحِنا» انبياء:91. «أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيهِ مِنْ رُوحِنا» تحريم: 12.

همچنين است آيه «إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى‏ مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ …» نساء: 171.                       

 ممكن است مراد از كلمه اثر باشد يعنى وجود عيسى اثرى از خداست و شايد مراد از آن كلمه «كن» تكوينى باشد كه وجود عيسى از طريق عادى نبوده بلكه كن فيكونى است. از طرف ديگر عيسى روحى و حياتى بود كه در مريم دميده شد و شروع برشد كرد چنانكه دو جمله «فَنَفَخْنا فِيها مِنْ رُوحِنا» و «فَنَفَخْنا فِيهِ مِنْ رُوحِنا» كه گذشت دليل اين سخن است. ناگفته نماند: ظهور آيات «نفخنا- نفخت» و آيات «فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ» واقعة: 83. «كَلَّا إِذا بَلَغَتِ التَّراقِيَ» قيامة: 26. و صريح آيات برزخ «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ» بقره: 154. «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ …» آل عمران: 169. و آيه «قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ. بِما غَفَرَ لِي رَبِّي» يس: 26 و 27.

كه در «برزخ» بطور مفصّل شرح داده شده دلالت بر استقلال روح و حيات برزخى دارند.

و اگر روايات بى شمارى را كه براى نمونه ميشود مقدارى از آنها را در كافى ج 3 كتاب الجنائز ص 228- 263 طبع آخوندى و بحار الانوار ج 6، ابواب برزخ طبع اخير، مطالعه كرد در نظر بگيريم در استقلال روح شكّى نخواهيم داشت براى مزيد توضيح به «برزخ» در اين كتاب مراجعه شود. چند محل زير از نهج البلاغه و صحيفه سجاديّه در ولوج و خروج روح نقل ميكنيم:

1- در خطبه 107 فرموده: «و خرجت الرّوح من جسده فصار جيفة بين يدى اهله».

2- درباره قبض روح جنين آمده:  «كيف يتوفى الجنين فى بطن امّه؟ أيلج عليه من بعض جوارحها ام الرّوح اجابته باذن ربّها» جنين را در شكم مادر چطور ميميراند؟ آيا از بعض اعضاء مادر وارد شكم او ميشود يا روح جنين در خارج شدن باذن خدا از وى اطاعت ميكند.

3- در خطبه 163 درباره حتمى بودن مرگ فرموده: «و وأى على نفسه ان لا يضطرب شبح ممّا اولج فيه الرّوح الّا و جعل الحمام موعده» خدا بر خود وعده كرده كه هر جنبده را كه روح در آن دميده بميراند.

4- در خطبه 191 درباره اهل ايمان فرموده «… لم تستقر ارواحهم فى اجسادهم طرفة عين».

5- در نامه 10 خطاب بمعاويه نوشته: «و جرى منك مجرى الرّوح و الدّم» شيطان مانند روح و خون در وجود تو جارى است.

6- در حكمت 147 بكميل فرموده: «و صحبوا الدّنيا بابدان ارواحها معلّقة بالمحلّ الاعلى».

7- در دعاى چهارم صحيفه آمده «و تهوّن عليهم كلّ كرب يحلّ بهم يوم خروج الانفس من أبدانها».

دو آيه زير را بطور جداگانه بررسى ميكنيم:

 «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا» اسراء: 85.

ممكن است مراد از روح جبرئيل باشد. چون حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله پيوسته بمردم ميفرمود كه روح القدس و روح الامين اين مطلب را از سوى خدا آورد آنها در مقابل گفته‏اند: اين روح چيست درباره آن توضيحى بدهيد؟ آيه در جواب فرموده: شما راهى بفهم آن نداريد آن از كار خداست. از اين جواب بدست ميايد كه دانستن روح از بشر ساخته نيست و پيوسته اينطور خواهد بود. آيات قبل و بعد اين احتمال و احتمال دوم را ميرسانند.

شايد مراد از روح وحى باشد و از آنحضرت خواسته‏اند كه حقيقت وحى را بيان كند. خداوند از پى‏بردن بآن جواب يأس داده است. و محتمل است كه روح انسانى مراد باشد، چنانكه گفته ‏اند. و در حديث نقل شده بعقيده الميزان مراد از روح مطلق روح است كه در كلام خدا آمده و سؤال از حقيقت همه آنهاست. در روايات تفسير عياشى فرشته ‏اى بزرگتر از جبرئيل و روحيكه در انسان و حيوان است نقل شده از امام باقر و صادق عليهما السلام.

بعضى‏ ها آنرا روح انسانى كه قوام بدن با آنست و بعضى جبرئيل، برخى ملكى از ملائكه، برخى قرآن، بعضى وحى دانسته و اختلاف كرده‏اند كه آيا سؤال كنندگان مسلمين بودند، يا كفّار و يا يهود. و نقل شده كه يهود بمشركين گفتند از جريان اصحاب كهف و ذو القرنين و حقيقت روح از آنحضرت بپرسند اگر از همه جواب داد بدانند كه پيامبر نيست و اگر روح را مبهم گذاشت بدانند كه حق است.  «أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ …» مجادله: 22.

مراد از اين آيه مؤمنان است و آنها با روحى از جانب خدا تأييد شده‏اند بنظر ميايد مراد از آن نور ايمان باشد كه روح بخصوصى است و در آيات ديگر بجاى آن «نور» آمده است «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ» انعام: 122.  «وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ» حديد:28. و شايد منظور از آن ملك باشد كه آمده «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا …» فصلت: 30. اين آيه روشن ميكند كه چون مؤمن در راه خدا استقامت ورزد ملائكه بر وى نازل شده و دلگرمش ميكنند.

معاد و روح‏

قرآن بمسئله معاد از راه بخصوصى وارد شده و آخرت را بروئيدن علفها از تخم ها تشبيه ميكند همانطور كه فصل پائيز تخم علفها در زمين پراكنده شده و تخم حبوبات بدست بشر كاشته ميشود و طول زمستان بحالت خواب در زير خاكها مى‏مانند و چون بهار آمده و حرارت و رطوبت بآنها رسيد از درون خود بيدار شده و بحركت آمده و شروع برشد ميكنند. همانطور ذرات بدن مردگان در بهار قيامت از درون بحركت آمده و سلولهاى خفته بيدار شده و شروع بروئيدن و تشكيل انسان ميكنند.

نميشود گفت: روح از حبوبات خارج شده و وقت روئيدن باز داخل ميشود بلكه سلول زنده حبوبات در داخل آنها بحالت خفته است و وقت بهار بيدار ميشود اينك آيات:  «وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِيدِ … وَ أَحْيَيْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذلِكَ الْخُرُوجُ» ق: 9 و 11. «يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ كَذلِكَ تُخْرَجُونَ» روم: 19. ملاحظه ميشود كه قيامت بروئيدن علفها تشبيه شده همچنين است آيه 57 اعراف و 11 زخرف و 5 و 7 سوره حج.

راه ديگريكه قرآن در اين زمينه نشان ميدهد كيفيت ايجاد تدريجى خود انسان و قياس آخر باوّل است در جواب آنكه گفت: استخوانهاى پوسيده چگونه زنده ميشود آمد «قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ» يس: 81. و در جاى ديگر فرموده «وَ يَقُولُ الْإِنْسانُ أَ إِذا ما مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا. أَ وَ لا يَذْكُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيْئاً» مريم 66- 67.

در اين زمينه بكتاب معاد از نظر قرآن و علم كه نوشته‏ ام رجوع شود و نيز به «قيامت» در اين كتاب. اين مخالف با استقلال روح نيست ولى قرآن از راهى وارد شده كه على فرض اگر استقلال روح را هم انكار كند ضرر بمعاد نخواهد داشت. «ولى استقلال روح از ضروريات دين اسلام است و بسيارى از امهات مسائل اسلامى بسته به وجود روح مستقل است. ريح قدرت و نيرو است كه ريح توأم با نيروست راغب آنرا استعاره از غلبه گفته است. يعنى منازعه نكنيد و گر نه زبون ميشويد و نيرو و قدرتتان از بين ميرود.»

ريح:

باد. بو. اصل آن روح است واو بياء بدل شده (اقرب) «إِنْ يَشَأْ يُسْكِنِ الرِّيحَ فَيَظْلَلْنَ رَواكِدَ عَلى‏ ظَهْرِهِ» شورى: 33. اگر بخواهد باد را ساكن ميكند آنها در پشت دريا از جريان ميافتد «وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ» يوسف: 94. ريح در آيه بمعنى بو است يعنى چون كاروان از مصر جدا شد پدرشان گفت بوى يوسف را استشمام ميكنم.

در آيه «وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ» انفال: 46. مراد از جمع ريح در قرآن رياح بكار رفته «وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ …» اعراف: 57.

ريح در قرآن هم در باد عذاب و هم در باد رحمت هر دو بكار رفته است گرچه در اوّلى بيشتر است مثل: «فَيُرْسِلَ عَلَيْكُمْ قاصِفاً مِنَ الرِّيحِ» اسراء:69. كه درباره باد عذاب است «وَ جَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ …» يونس: 22 كه در باد رحمت است ولى رياح همواره در بادهاى رحمت بكار رفته مگر در «تَذْرُوهُ الرِّياحُ …» كهف: 45. كه اعمّ است در اينجا بچند مطلب اشاره ميشود.

 [باد در طاعت سليمان بود]

از مطالبيكه قرآن مجيد درباره باد تذكر ميدهد يكى آنكه باد باذن خداوند بحضرت سليمان مسخّر بود اينك آيات آنرا نقل كرده سپس توجيهى كه در نظر داريم بيان ميكنيم.

 «وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ … وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلى‏ الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها وَ كُنَّا بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عالِمِينَ» انبياء: 79 و 81.

اين آيه صريح است در اينكه باد در حال طوفان و شدتش مطيع سليمان بود و بامر او تغيير جهت ميداد و بطرف زمين مبارك (ظاهرا زمين فلسطين) ميوزيد و جارى ميشد «وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ …» سباء:12. يعنى باد را بسليمان رام كرديم سير آن از صبح تا ظهر باندازه مسير يكماه و از ظهر تا شب بقدر يكماه بود يعنى در يكروز باندازه دو ماه سير ميكرد.

در صافى و الميزان از تفسير قمى نقل است كه باد تخت سليمان را حمل كرده در صبح بقدر يكماه و در بعد از ظهر بقدر يك ماه راه ميبرد.

 «فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ» ص: 36. رخو نرمى و آرامى است يعنى باد را بسليمان رام كرديم بدستور او هر كجا كه ميخواست بآسانى و آرامى جارى ميشد. از سه آيه فوق رويهم روشن ميشود كه باد هم در حال طوفان و هم در حال عادى مطيع سليمان بود.

توضيح اين مطلب بنظر نگارنده چنين است كه خداوند اراده بسيار قوى و نيرومند بحضرت سليمان عطا كرده بود كه چون اراده خويش را بر باد تحميل ميكرد باد تغيير مسير داده و در جهتيكه سليمان ميخواست ميوزيد چنانكه وزير سليمان آصف بن برخيا چنان اراده قوى داشت كه آنرا بر تخت ملكه سباء تحميل كرده و آنرا از فاصله دور در يك چشم بهم زدن پيش سليمان حاضر كرد و در «سلم» انشاء اللّه خواهد آمد. اين عمل يكى از صفات خداست كه بحضرت سليمان و آصف مقدارى از آنرا داده بود و نظير اين قضيّه است كرامت حضرت امام جواد عليه السّلام كه آنشخص را از شام بكوفه و از كوفه بمدينه و از مدينه بمكّه برد و بعد از اداى مناسك حج بشام آورد و سال بعد اين عمل را تكرار فرمود كه در كتب تواريخ و غيره مشهور است.

آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 51 مينويسد: در بعضى از بيمارستانهاى غرب شخص هيپنوتيسم كننده اراده خويش را بر شخص بيمار تحميل ميكند و او را بدون داروى بيهوشى عمل ميكنند و كمترين دردى احساس نميكند. نگارنده مشروح آنرا در كتاب معاد از نظر قرآن و علم، در فصل كار بدون ابزار آورده‏ام آرى اين از آثار عجيب اراده بشرى است على هذا راجع برام شدن باد در دست سليمان ميتوانيم سر نخ را بدست آوريم.

 (باديكه قوم عاد را از بين برد)

 ميدانيم قوم عاد كه پيامبرشان حضرت هود بود بوسيله باد از بين رفتند آيا آن باد طوفانى شكننده بود كه نابودشان كرد يا صفت ديگرى داشت؟ ابتدا آيات آنرا نقل و سپس بتوضيح آن مى‏پردازيم:

1- «وَ فِي عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ. ما تَذَرُ مِنْ شَيْ‏ءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ» ذاريات: 41 و 42.

در اين دو آيه خبرى از طوفان نيست فقط باد با «عقيم» كه بمعنى نازا است توصيف شده و آن باد خيرى نمى ‏زاييد هر چه داشت شر بود و نيز در صفت آن گفته شده: بهر چه ميرسيد آنرا مانند استخوان پوسيده ميكرد.

2- «وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عاتِيَةٍ» حاقّه: 6. «فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي أَيَّامٍ نَحِساتٍ …»فصلت: 16. «إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ. تَنْزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ» قمر:19 و 20. در آيه ديگرى آمده «تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْ‏ءٍ بِأَمْرِ رَبِّها فَأَصْبَحُوا لا يُرى‏ إِلَّا مَساكِنُهُمْ …» احقاف: 25.

اوصافيكه در اين آيات براى باد ذكر شده يكى «صرصر» است كه آنرا باد بسيار سرد و باد پر صدا معنى كرده‏اند. در مجمع از فراء نقل شده: آن باد سردى است كه مثل آتش ميسوزاند در سوره آل عمران آيه 117. آمدهَ‏مَثَلِ رِيحٍ فِيها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ» در مجمع آنرا باد بسيار سرد گفته و گويد: ممكن است صرّ صداى باد بسيار سرد باشد.

راغب نيز صرصر را باد بسيار سرد گفته است. و از امام باقر عليه السّلام در صافى باد سرد نقل شده صفت ديگر آن باد «عاتِيَةٍ» است كه بمعنى طغيان كننده و فزون از حدّ ميباشد و آن ممكن است در شدّت وزيدن و يا در شدّت سردى باشد. صفت ديگر آن «تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْ‏ءٍ» است و تدمير بمعنى هلاك كردن و فنا ساختن است.

رويهم رفته بدست ميايد كه آن باد طوفان شكننده نبوده كه ديارشان را زير و رو كند و از «فَأَصْبَحُوا لا يُرى‏ إِلَّا مَساكِنُهُمْ» بر ميايد كه منازلشان از بين نرفته بود. على هذا آن باد، بادى سرد و سوزان بوده و قوم هود را منجمد كرده و از بين برده است.

بادهائيكه از قطبين بطرف استوا ميوزند بسيار سرد و سوزان‏اند اگر بادهاى گرميكه از اقيانوسها بر ميخيزند آنها را معتدل نكنند بلاى بزرگى ببار خواهند آورد. آن باد بتصريح قرآن هفت شب و هشت روز پى در پى سرزمين قوم عاد را مورد حمله قرار داده و در تسخير خود گرفته است و طبق آيه 24 احقاف تكّه ابرى همراه داشته است. البته آن باد سرد باد عاتى و خارج از جريان معمولى بود و خدا خواسته بود كه از نواحى قطبى بدون بر خورد با مانعى بسرزمين آنها بوزد. و سرانجام همه آنها را بصورت ريشه‏هاى پراكنده خرما در آورد.

 (بادهاى آبستن كننده)

 «وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَسْقَيْناكُمُوهُ …» حجر:22. در اين شكى نيست كه عوامل تلقيح ميوه‏ها و گلها و غيره يكى حشرات و يكى بادها است ولى آيه فوق در اين زمينه نيست زيرا پس از لواقح فرموده «فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً» و گرنه ميفرمود «فاخرجنا من الثّمرات» پس اين تلقيح چيست؟ كه نتيجه‏اش نزول باران است مراد از آن تلقيح سوزنهاى يخ و برگه‏هاى برف است كه در طبقات بالاى جو هستند بادهاى گرم خود را بآنها ميزنند و آنها را تلقيح و ذوب ميكنند تا بصورت باران بزمين بيايند اگر اين بادها آن برگه ها را باردار و ذوب نكنند هرگز آنها بصورت باران بزمين نخواهند آمد مشروح اين مطلب در «برد» ذيل آيه «وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فِيها مِنْ بَرَدٍ» گذشت بآنجا رجوع شود.

 (ريحان): «وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّيْحانُ» رحمن: 12. «فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِيمٍ» واقعة: 89. در تمام قرآن مجيد اين كلمه فقط دو بار آمده است.

ريحان را بوئيدنى. و روزى گفته ‏اند راغب گويد: ريحان چيزى است كه رائحه داشته باشد و گفته‏ اند: رزق است. در اقرب چند معنى نقل شده كه از جمله بوئيدنى و رزق است و همچنين است در مجمع: ابن اثير در نهايه گويد: ريحان برحمت و رزق و راحت اطلاق ميشود و ريحان هر گياهى است كه بوى خوش داشته باشد و در اثر اطلاق برزق بفرزند ريحان گفته شده و از آن است حديث رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كه بعلى عليه السّلام فرموده «اوصيك بريحانتىّ خيرا فى الدّنيا …»مرادش حسنين عليهما السلام بود. بنظر ميايد معناى اصلى آن بوئيدنى است و در رزق و رحمت با عنايت استعمال ميشود و آن در آيه اول بوئيدنى و در آيه دوم روزى است.

Nach oben scrollen