خ-ل-ق

« Back to Glossary Index
ریشه ثلاثی «خ ل ق» در قرآن ۲۶۱ بار در هشت قالب مختلف آمده است:

۱۸۴ بار به صورت فعل ماضی باب اول «خَلَقَ» (آفرید، خلق کرد)

1

معنی واژه خَلَقَ

خَلَقَ (به عربی: خَلَقَ) یک فعل است که به معنای «آفرید»، «خلق کرد»، «ایجاد کرد» یا «به وجود آورد» می‌باشد. این واژه بیشتر در متون دینی، ادبی و فلسفی عربی کاربرد دارد و غالباً به خداوند نسبت داده می‌شود، به معنای آفرینش جهان و موجودات.


کاربرد واژه در زبان عربی

  • در قرآن کریم و متون دینی:
    • اللَّهُ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَخداوند آسمان‌ها و زمین را آفرید.
  • در ادبیات:
    • خَلَقَ الشاعرُ صورةً جَميلةً بالكلمات.شاعر با واژه‌ها تصویری زیبا خلق کرد.
  • در زبان روزمره:
    • خَلَقَ الطِّفلُ لُعبَةً من الورق.کودک اسباب‌بازی‌ای از کاغذ ساخت.

ویژگی‌های دستوری (گرامری)

  • نوع واژه: فعل (فعل ثلاثی مجرد)
  • ریشه: خ-ل-ق
  • باب: فعل (باب اول)
  • زمان: ماضی (گذشته)
  • شخص: سوم شخص مفرد مذکر
  • مصدر: خَلْقٌ (آفرینش)
  • مضارع: یَخلُقُ (می‌آفریند)
  • امر: اِخلُقْ (بیافرین)

اطلاعات ریشه‌شناسی (اتیمولوژی)

  • ریشه واژه خَلَقَ از ماده «خ-ل-ق» است که به معنای اندازه‌گیری، سنجیدن و ساختن آمده است.
  • در زبان‌های سامی، این ریشه به معنای خلق و آفرینش آمده است.
  • در فارسی نیز واژه‌هایی مانند «خلق» و «مخلوق» مستقیماً از همین ریشه عربی گرفته شده‌اند.

مترادف‌ها و متضادها

مترادف‌های عربی:

  • أَنْشَأَ (ایجاد کرد)
  • صَنَعَ (ساخت)
  • أَوْجَدَ (به وجود آورد)
  • بَرَأَ (آفرید)

مترادف‌های فارسی:

  • آفرید
  • ساخت
  • ایجاد کرد
  • پدید آورد

متضادهای عربی:

  • دَمَّرَ (ویران کرد)
  • أَفْسَدَ (فاسد کرد)
  • أَبَادَ (نابود کرد)

متضادهای فارسی:

  • ویران کرد
  • نابود کرد
  • از بین برد

واژه «خَلَقَ» علاوه بر کاربرد دینی و الهی، در موارد فلسفی نیز به معنای ایجاد کردن یا خلق کردن چیزی جدید استفاده می‌شود. همچنین در علوم و هنرها، این واژه برای اشاره به ابداع و نوآوری کاربرد دارد.

 

۲ بار به صورت اسم «خَلَّاق» (آفریدگار بسیار، بسیار آفریننده)

2

۶ بار به صورت اسم «خَلَاق» (آفریدگار، آفریننده)

3

۵۲ بار به صورت اسم «خَلْق» (آفریدگان، مخلوقات، آفرینش)

4

۲ بار به صورت اسم «خُلُق» (اخلاق، سرشت)

5

۱۲ بار به صورت اسم فاعل «خَالِق» (آفریننده، خالق)

6

۲ بار به صورت اسم مفعول باب دوم «مُخَلَّقَة» (آفریده‌شده، مخلوق)

7

۱ بار به صورت مصدر باب هشتم «اِخْتِلَاق» (دروغ‌پردازی، جعل کردن)

8
Nach oben scrollen