ریشه ثلاثی (ب ل و) ۳۸ بار در قرآن آمده است و در پنج شکل مشتق شده است: ۲۰ بار به صورت فعل مجرد «بَلَوْ» (آزمودن) دو بار به صورت فعل مزید فیه باب افعال «يُبْلِىَ» (آزمایش میکند) هشت بار به صورت فعل مزید فیه باب افتعال «ٱبْتَلَىٰٓ» (آزمایش کرد) شش بار به صورت اسم «بَلَآء» (آزمایش، بلا) دو بار به صورت اسم فاعل باب افتعال «مُبْتَلِي» (آزمایشکننده) |
(بر وزن علم) كهنه شدن. گويند: «بلى الثوب بلى و بلاء» يعنى لباس كهنه شد (مفردات اقرب- الموارد) امتحان را از آنجهت ابتلاء گويند كه گويا ممتحن، امتحان شده را از كثرت امتحان كهنه ميكند. بغم و اندوه از آن سبب بلاء گويند كه بدن را كهنه و فرسوده ميكند (مفردات). تكليف را بدان علت بلاء گويند كه بر بدن گران است (و آنرا فرسوده ميكند) و يا اينكه آن امتحان است (قاموس). 1- «وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» اعراف:168. آيه صريح است در اينكه امتحان هم با نعمت و هم با نقمت ميشود، نظير آن آيه «وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ» انبياء: 35 است و همچنين آيه ى «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ» فجر: 15. على هذا نعمت و بلا هر دو امتحان است. نميشود گفت: صاحب نعمت در نزد خدا عزيز و شخص مبتلا در پيش خدا خوار است، بايد ديد در مقابل نعمت و بلا، چه عملى و چه صبرى و يا شكرى و عبرتى از وى ديده ميشود. 3- «هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى» طه: 120 آيا ترا بدرخت هميشگى و بپادشاهى كه كهنه نميشود و هميشگى است راهنمائى كنم؟. 4- «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ» طارق: 9- 10 روزيكه نهانها امتحان شوند پس براى او نه نيروئى است كه آنها را بپوشاند و نه كمكى، مراد از سرائر، اعمال و افكار آدمى است و امتحان شدن آنها توأم با ظهور حقائق آنهاست لذا بعضى «تبلى» را آشكار شدن گفتهاند، قريب باين مضمون است آيهى «هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ» يونس: 30 در آنجا هر نفس آنچه را از پيش فرستاده امتحان ميكند و بد و خوب آنرا ميداند و آن توأم با آشكار شدن عمل است. 5- «وَ إِذْ نَجَّيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ» بقره: 49. در اين آيه، ممكن است «ذلِكُمْ» اشاره بعذاب و ممكن است اشاره به «نَجَّيْناكُمْ» باشد، در صورت اوّل بمعنى مصيبت و اندوه و در صورت دوّم امتحان نعمتى است. در المنار بهر دو اشاره گرفته است. همچنين است آيه 141 اعراف و 6 ابراهيم. ابلاء 6- وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً» انفال: 17 طبرسى در ذيل آيه 49 بقره ميگويد: بلاء در خير و شرّ هر دو بكار ميرود و ابلاء فقط در انعام، على هذا مراد از ابلاء در آيه فوق امتحان نيكوست. راجع بامتحان كه امتحان خداوندى چگونه است؟ به «فتن» رجوع شود. بَلَى: حرف جواب است براى ردّ نفى مثل «وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُودَةً … بَلى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً …» بقره: 81 يهود ميگفتند: ابدا بما عذاب نميرسد مگر ايّام چندى، «بلى» در نفى آن ميگويد: آرى عذاب شما را مسّ ميكند هر كه را كه گناهكار باشد. و گاهى جواب است باستفهام مقرون بنفى، مثل «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى» اعراف: 172 يعنى آرى تو خداى مائى. فرق بلى و نعم آن است كه بلى جواب نفى و نعم جواب ايجاب است، مثل «فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قالُوا نَعَمْ» اعراف: 44. اگر كسى گويد: «ما عندى شيئى» هر گاه در جواب گوئيم: بلى، سخن او را ردّ كرده ايم و اگر گوئيم: نعم، تصديق نموده ايم كلمه بلى 22 بار در قرآن مجيد آمده است. |