ا م ر

« Back to Glossary Index

ریشهٔ ثلاثی  (أ م ر) در قرآن ۲۴۸ بار به کار رفته است و در شش شکل مشتق شده است:

  • ۷۷ بار به صورت فعل ثلاثی مجرد «أَمَرَ» (امر کرد)
  • ۲ بار به صورت فعل ثلاثی مزید «یَأْتَمِرُ» (مشورت می‌کند)
  • ۱ بار به صورت اسم «أَمَّارَة» (بسیار امر کننده)
  • ۱۶۶ بار به صورت اسم «أَمْر» (دستور)
  • ۱ بار به صورت صفت «إِمْر» (عجیب)
  • ۱ بار به صورت اسم فاعل «ءَامِرُون» (امر کنندگان)
امْر:

امر دو معنى دارد يكى كار و چيز، جمع آن امور است مثل «وَ إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» بقره: 117، چون چيزى را اراده كند، بدان گويد: باش پس ميشود، و مثل «وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ» آل عمران: 159 در كار با آنها مشورت كن «وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ» نساء: 83 چون چيزى از ايمنى و ترس بيايد آنرا منتشر ميكنند. و مثل «إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ» بقره: 210 «وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ» حجّ: 41 كارها بخدا بر ميگردد، عاقبت كارها با خدا و براى خداست.

ديگرى: دستور و فرمان، قاموس گويد: «الامر ضدّ النهى» مثل «قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ» اعراف 29 بگو خدايم بعدل فرمان داده است «أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ» يوسف: 40 دستور داده كه جز او را نپرستيد.

نا گفته نماند: امر بمعناى اوّل اسم مصدر، و بمعناى دوم مصدر و اسم مصدر است، در تفسير الميزان: 8 ص 154 احتمال داده كه: معناى مصدرى اصل، و اسم مصدر، معناى ثانوى و بعنايت باشد.

و بطور خلاصه ميتوان گفت: امر يا قولى است و يا فعلى، قولى بمعنى دستور و فعلى بمعنى كار و چيز است.

در آياتى نظير «وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ» هود: 97 و غير آن ظاهرا هر دو امر، مراد است.

«امّارة»

مبالغه است «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» يوسف: 53 يعنى نفس ببدى، بسيار امر كننده است‏

ايتمار

 يعنى قبول امر و مشورت «إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ» قصص: 20 يعنى اشراف قوم در باره ‏ى تو مشورت ميكنند كه تو را بكشند «وَ أْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ» طلاق: 6 ما بين خودتان بشايستگى مشورت كنيد. راغب گويد: مشورت را از آنجهت، ايتمار گويند كه مشورت كنندگان امر يكديگر را قبول ميكنند.

[ «اولى الامر»]

«أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ» نساء: 59، يعنى بخدا و رسول و صاحبان امر اطاعت كنيد و اگر در چيزى نزاع و اختلاف كرديد، آنرا بخدا و رسول بر گردانيد اگر بخدا و روز قيامت ايمان داريد.

مراد از اولى الامر چه كسانى هستند؟ در تعيين اولى الامر، اقوال اهل تفسير مختلف است راغب در مفردات گفته: گويند مراد امراء است كه در زمان حضرت رسول (ص) بودند. گفته شده: مراد ائمه اهل بيت‏اند عليهم السّلام و گويند: امر بمعروف كنندگانند. ابن عباس گفته: فقهاء و اهل دين‏ اند كه مطيع خدا باشند. انتهى در تفسير المنار نيز، نزديك بآنچه نقل شد، گفته است، و نيز گويد: استاد گفت: مدّتها در باره اين آيه فكر كردم، تا فكرم باينجا رسيد كه مراد از اولى الامر، اهل حلّ و عقداند. آنگاه شرايط زيادى به اهل حلّ و عقد ذكر ميكند، كه بنظر نگارنده، شايد يكدفعه هم آن شرايط جمع نشود، تا به اولى الامر اطاعت شود.

بهتر است خود را گيج نكنيم و در خود آيه دقت نمائيم، در آيه براى رسول (ص) و اولى الامر، فقط يك «اطيعوا» آمده و اولى الامر در رديف رسول (ص) شمرده شده است، اگر آيه «اطيعوا الرّسُولَ و اطيعوا اولِى الامْر» بود، مطلب ديگرى از آن استفاده ميشد. از طرف ديگر «اطيعوا» مطلق است و قيد و شرطى ندارد و ميرساند كه اولى الامر مانند رسول (ص) مطلقا و در هر كار، مطاع‏اند، و كسى حق اعتراضى نسبت بآنها ندارد، همچنانكه نسبت برسول (ص) ندارد، و عموم اين آيه، نظير عموم آيه‏ى «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» حشر: 7 است.

در اينصورت، قهرا بايد اولى الامر كسانى باشند كه مثل رسول (ص) داراى علم و عصمت باشند، و گرنه هرگز بدون قيد و شرط و سر گشاده در رديف رسول (ص) نميامدند و مطاع و مطلق نميشدند، آيه شريفه با زبان خود اين مطلب را مى‏ فهماند و ميگويد: اولى الامر اشخاصى ممتاز و تالى رسول‏اند.

اگر گويند: در اين صورت ميفرمود «فَانْ تَنازَعْتُمْ فى شَى‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ وَ اولِى الامْرِ» حال آنكه فقط ردّ بخدا و رسول ذكر شده است؟

گوئيم: چون تشريع فقط بخدا و رسول مربوط است و در صورت ردّ باولى الامر، آنها هم قول خدا و رسول را خواهند گفت، از اين سبب فقط ردّ بخدا و رسول (ص) ذكر شده است و گر نه در صورت تنازع با نبودن رسول (ص) بايد بولىّ امر كه امام معصوم باشد برگشت.

اگر گويند: «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ» قيد اولى الامر است. و مقصود اين است كه بخدا و رسول و اولى- الامر اطاعت كنيد و اگر با اولى- الامر در چيزى نزاع كرديد آنوقت براى قطع نزاع بخدا و رسول بر گرديد، نتيجه اينكه: اطاعت اولى-الامر بدون قيد و شرط نيست.

گوئيم اولا اين سخن مخالف صدر آيه است، چطور ميشود كه خداوند، ابتدا بدون قيد و شرط بفرمايد: باولى الامر اطاعت كنيد، بعد بفرمايد: در صورت تنازع چنين و چنان كنيد، كسيكه مانند رسول (ص) بدون قيد و شرط، اطاعتش واجب است، آيا ميشود با او نزاع كرد؟ مثلا آيا در مورد رسول (ص) معقول است كه بعد از اطيعوى مطلق اجازه تنازع و مخالفت با او داشته باشيم؟! البته نه، همچنين است اولى الامر كه بحكم آيه، مطاع مطلقند.

ثانيا كلمه ‏ى «تنازعتم» كه از باب تفاعل و دلالت بر اشتراك دارد، احتياج بتقدير ندارد، معنايش اين است: اگر اختلاف كرديد، و با صدر آيه چنين ميشود: اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد اگر در چيزى اختلاف و نزاع كرديد آنرا بخدا و رسول برگردانيد، اين مطلب خود بخود تمام است و احتياج بتقدير ندارد و گر نه مخالف باب تفاعل خواهد بود و اينكه زمخشرى و بيضاوى گفته‏اند «فَانْ تَنازَعْتُمْ وَ اولِى الامْرِ فى شي‏ءٍ» اشتباه محض است و با صدر آيه، كه اطاعت مطلق را ميرساند مخالف است و تفسير برأى ميباشد، و اگر مقصود اين بود ميفرمود «فان تنازعتم معهم فى شيى‏ء» و ضمير «معهم» باولى الامر بر ميگشت و مطلب تمام ميشد.

نظير اين، آيه ‏ى «حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ» آل عمران: 152 و آيه‏ى «وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثِيراً لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ» انفال: 43 است و چنانكه مى‏ بينيم، احتياج بتقدير ندارد، چون تفاعل بين الاثنين را ميرساند يعنى «تنازعتم انتم بينكم فى الامر» منظور است.

چه قدر سبك و خنده‏آور است كه بگوئيم مراد از آيه، امراء، يا فقهاء و يا امر بمعروف كنندگان‏اند يعنى اينها هم در رديف رسول (ص) اند و بدون قيد و شرط مطاع مطلق‏اند!! آيا ميشود خداوند اينها را مطلق و مانند رسول (ص) مفترض الطاعة كند و براى هر دو يك «اطيعوا» بفرمايد؟!! گذشته از دلالت آيه بر ائمّه معصومين، در تفسير برهان 30 روايت نقل شده كه اولى الامر ائمّه معصومين عليه السّلام‏اند و در تفسير عياشى 12 حديث در اين زمينه هست. طالب تفصيل بيشتر، به تفسير الميزان و كافى و بحار و تفسير برهان و غيره رجوع كند.

امْر:

(بكسر همزه) ناپسند.

عجيب «لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً» كهف: 71 حقّا كه كار ناپسندى كردى «الِامْر: العَجيبَ. و المُنْكَر» (اقرب الموارد).

Nach oben scrollen