ریشهٔ ثلاثی (أ م ر) در قرآن ۲۴۸ بار به کار رفته است و در شش شکل مشتق شده است:
|
امْر: امر دو معنى دارد يكى كار و چيز، جمع آن امور است مثل «وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» بقره: 117، چون چيزى را اراده كند، بدان گويد: باش پس ميشود، و مثل «وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ» آل عمران: 159 در كار با آنها مشورت كن «وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ» نساء: 83 چون چيزى از ايمنى و ترس بيايد آنرا منتشر ميكنند. و مثل «إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ» بقره: 210 «وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ» حجّ: 41 كارها بخدا بر ميگردد، عاقبت كارها با خدا و براى خداست. ديگرى: دستور و فرمان، قاموس گويد: «الامر ضدّ النهى» مثل «قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ» اعراف 29 بگو خدايم بعدل فرمان داده است «أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ» يوسف: 40 دستور داده كه جز او را نپرستيد. نا گفته نماند: امر بمعناى اوّل اسم مصدر، و بمعناى دوم مصدر و اسم مصدر است، در تفسير الميزان: 8 ص 154 احتمال داده كه: معناى مصدرى اصل، و اسم مصدر، معناى ثانوى و بعنايت باشد. و بطور خلاصه ميتوان گفت: امر يا قولى است و يا فعلى، قولى بمعنى دستور و فعلى بمعنى كار و چيز است. در آياتى نظير «وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ» هود: 97 و غير آن ظاهرا هر دو امر، مراد است. «امّارة» مبالغه است «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» يوسف: 53 يعنى نفس ببدى، بسيار امر كننده است ايتمار يعنى قبول امر و مشورت «إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ» قصص: 20 يعنى اشراف قوم در باره ى تو مشورت ميكنند كه تو را بكشند «وَ أْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ» طلاق: 6 ما بين خودتان بشايستگى مشورت كنيد. راغب گويد: مشورت را از آنجهت، ايتمار گويند كه مشورت كنندگان امر يكديگر را قبول ميكنند. [ «اولى الامر»] «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ» نساء: 59، يعنى بخدا و رسول و صاحبان امر اطاعت كنيد و اگر در چيزى نزاع و اختلاف كرديد، آنرا بخدا و رسول بر گردانيد اگر بخدا و روز قيامت ايمان داريد. مراد از اولى الامر چه كسانى هستند؟ در تعيين اولى الامر، اقوال اهل تفسير مختلف است راغب در مفردات گفته: گويند مراد امراء است كه در زمان حضرت رسول (ص) بودند. گفته شده: مراد ائمه اهل بيتاند عليهم السّلام و گويند: امر بمعروف كنندگانند. ابن عباس گفته: فقهاء و اهل دين اند كه مطيع خدا باشند. انتهى در تفسير المنار نيز، نزديك بآنچه نقل شد، گفته است، و نيز گويد: استاد گفت: مدّتها در باره اين آيه فكر كردم، تا فكرم باينجا رسيد كه مراد از اولى الامر، اهل حلّ و عقداند. آنگاه شرايط زيادى به اهل حلّ و عقد ذكر ميكند، كه بنظر نگارنده، شايد يكدفعه هم آن شرايط جمع نشود، تا به اولى الامر اطاعت شود. بهتر است خود را گيج نكنيم و در خود آيه دقت نمائيم، در آيه براى رسول (ص) و اولى الامر، فقط يك «اطيعوا» آمده و اولى الامر در رديف رسول (ص) شمرده شده است، اگر آيه «اطيعوا الرّسُولَ و اطيعوا اولِى الامْر» بود، مطلب ديگرى از آن استفاده ميشد. از طرف ديگر «اطيعوا» مطلق است و قيد و شرطى ندارد و ميرساند كه اولى الامر مانند رسول (ص) مطلقا و در هر كار، مطاعاند، و كسى حق اعتراضى نسبت بآنها ندارد، همچنانكه نسبت برسول (ص) ندارد، و عموم اين آيه، نظير عموم آيهى «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» حشر: 7 است. در اينصورت، قهرا بايد اولى الامر كسانى باشند كه مثل رسول (ص) داراى علم و عصمت باشند، و گرنه هرگز بدون قيد و شرط و سر گشاده در رديف رسول (ص) نميامدند و مطاع و مطلق نميشدند، آيه شريفه با زبان خود اين مطلب را مى فهماند و ميگويد: اولى الامر اشخاصى ممتاز و تالى رسولاند. اگر گويند: در اين صورت ميفرمود «فَانْ تَنازَعْتُمْ فى شَىءٍ فَرُدُّوهُ إِلى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ وَ اولِى الامْرِ» حال آنكه فقط ردّ بخدا و رسول ذكر شده است؟ گوئيم: چون تشريع فقط بخدا و رسول مربوط است و در صورت ردّ باولى الامر، آنها هم قول خدا و رسول را خواهند گفت، از اين سبب فقط ردّ بخدا و رسول (ص) ذكر شده است و گر نه در صورت تنازع با نبودن رسول (ص) بايد بولىّ امر كه امام معصوم باشد برگشت. اگر گويند: «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ» قيد اولى الامر است. و مقصود اين است كه بخدا و رسول و اولى- الامر اطاعت كنيد و اگر با اولى- الامر در چيزى نزاع كرديد آنوقت براى قطع نزاع بخدا و رسول بر گرديد، نتيجه اينكه: اطاعت اولى-الامر بدون قيد و شرط نيست. گوئيم اولا اين سخن مخالف صدر آيه است، چطور ميشود كه خداوند، ابتدا بدون قيد و شرط بفرمايد: باولى الامر اطاعت كنيد، بعد بفرمايد: در صورت تنازع چنين و چنان كنيد، كسيكه مانند رسول (ص) بدون قيد و شرط، اطاعتش واجب است، آيا ميشود با او نزاع كرد؟ مثلا آيا در مورد رسول (ص) معقول است كه بعد از اطيعوى مطلق اجازه تنازع و مخالفت با او داشته باشيم؟! البته نه، همچنين است اولى الامر كه بحكم آيه، مطاع مطلقند. ثانيا كلمه ى «تنازعتم» كه از باب تفاعل و دلالت بر اشتراك دارد، احتياج بتقدير ندارد، معنايش اين است: اگر اختلاف كرديد، و با صدر آيه چنين ميشود: اى كسانيكه ايمان آوردهايد اگر در چيزى اختلاف و نزاع كرديد آنرا بخدا و رسول برگردانيد، اين مطلب خود بخود تمام است و احتياج بتقدير ندارد و گر نه مخالف باب تفاعل خواهد بود و اينكه زمخشرى و بيضاوى گفتهاند «فَانْ تَنازَعْتُمْ وَ اولِى الامْرِ فى شيءٍ» اشتباه محض است و با صدر آيه، كه اطاعت مطلق را ميرساند مخالف است و تفسير برأى ميباشد، و اگر مقصود اين بود ميفرمود «فان تنازعتم معهم فى شيىء» و ضمير «معهم» باولى الامر بر ميگشت و مطلب تمام ميشد. نظير اين، آيه ى «حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ» آل عمران: 152 و آيهى «وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثِيراً لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ» انفال: 43 است و چنانكه مى بينيم، احتياج بتقدير ندارد، چون تفاعل بين الاثنين را ميرساند يعنى «تنازعتم انتم بينكم فى الامر» منظور است. چه قدر سبك و خندهآور است كه بگوئيم مراد از آيه، امراء، يا فقهاء و يا امر بمعروف كنندگاناند يعنى اينها هم در رديف رسول (ص) اند و بدون قيد و شرط مطاع مطلقاند!! آيا ميشود خداوند اينها را مطلق و مانند رسول (ص) مفترض الطاعة كند و براى هر دو يك «اطيعوا» بفرمايد؟!! گذشته از دلالت آيه بر ائمّه معصومين، در تفسير برهان 30 روايت نقل شده كه اولى الامر ائمّه معصومين عليه السّلاماند و در تفسير عياشى 12 حديث در اين زمينه هست. طالب تفصيل بيشتر، به تفسير الميزان و كافى و بحار و تفسير برهان و غيره رجوع كند. امْر: (بكسر همزه) ناپسند. عجيب «لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً» كهف: 71 حقّا كه كار ناپسندى كردى «الِامْر: العَجيبَ. و المُنْكَر» (اقرب الموارد). |