ازَرَ

« Back to Glossary Index

آزر:

 «وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً» انعام: 74 ظاهر آيه آنست كه آزر پدر ابراهيم عليه السّلام بود. و صريح آيات است كه آزر مشرك و بت پرست بود و در مقام انكار ميگفت «أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يا إِبْراهِيمُ» مريم: 46 در اين جا دو سئوال پيش ميآيد، [پدر ابراهيم‏] اول آنكه اهل تاريخ نام پدر ابراهيم عليه السّلام را تارح (با حاء و خاء) نوشته‏اند، در مجمع البيان از زجّاج نقل شده: بين علماء نسب اختلاف نيست كه نام پدر ابراهيم، تارخ بود مسعودى در اثبات الوصية پدر آن حضرت را از پيامبران شمرده و نام وى را تارخ گفته است، ميگويد:

تارخ كه پدر ابراهيم خليل بود: در عهد نمرود بدعوت برخاست و آنگاه او را بيست و چهارمين پيغمبر از پيامبران نقل ميكند و نيز ميگويد:

از عالم عليه السّلام نقل شده كه: آزر جدّ امّى ابراهيم بود.

در كامل ابن اثير، نام پدر آن حضرت را تارخ نوشته و در تورات حاضر تارح است.

دوم: آنكه: لازم ميايد در آباء حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مشرك وجود داشته باشد با آنكه شيعه بالاتفاق در موحّد بودن پدران آنحضرت اجماع كرده‏اند: مجلسى عليه الرحمه در بحار (ج 12 ص 49 ط جديد» ميگويد: اخباريكه بر اسلام پدران آنحضرت دلالت ميكند، از طريق شيعه مستفيض بلكه متواتر است.

طبرسى عليه الرحمة در مجمع البيان پس از نقل قول زجّاج فرموده:

سخن زجّاج مؤيّد اصحاب ما «اماميّه» است كه: آزر جدّ امّى و يا عموى ابراهيم بود، نزد اماميّه بصحّت رسيده كه پدران حضرت رسول صلوات اللَّه عليهم تا آدم همه موحّد بودند، و طايفه اماميّه بر اين مطلب اجماع كرده‏اند.

ناگفته نماند: تدبّر در كلام عرب و آيات قرآن كريم نشان ميدهد كه معناى حقيقى اب گر چه پدر اصلى است، ولى در غير آن نيز: بقدرى استعمال شده كه نزديك است معناى اصلى بعضا بقرينه محتاج باشد راغب گويد: «الاب: الوالد، و يسمّى كلّ من كان سببا فى ايجاد شيئى او اصلاحه او ظهوره ابا» اب.

پدر و هر كه سبب ايجاد، يا اصلاح و يا ظهور چيزى باشد، باو اب گفته ميشود حضرت رسول بعلى (عليهما السّلام) فرمود «انا و انت ابوا هذه الامّة» من و تو دو پدر اين امت هستيم، بآنكه از ميهمانان پذيرائى كند گويند: ابو الاضياف، و بآنكه آتش جنگ بيفروزد: ابو الحرب، بمعلّم نيز اب گفته‏اند (از مفردات).

در قرآن مجيد، پدران در جاى بزرگان قوم و بالعكس استعمال شده است، در چندين جا از كفّار نقل شده كه در مقابل پيامبران گفته‏اند: «بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا» بقره:170 يعنى از پدران خود پيروى خواهيم كرد. در جاى ديگر بجاى «آباءَنا» … «سادَتَنا وَ كُبَراءَنا» آمده،  كه روز قيامت خواهند گفت «رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا» احزاب: 67.

ناگفته نماند اخ و اخت چنانكه گذشت و امّ، چنانكه خواهد آمد مانند اب، استعمالشان بسيار وسيع است و اما كلمه والد و والدة فقط بپدر و مادر حقيقى اطلاق ميشود، لا غير.

در اين صورت، بسيار آسان است كه بگوئيم: آزر، جدّ امّى ابراهيم عليه السّلام بود و باو پدر خطاب كرده است.

الميزان در اين خصوص تحقيقى دارد كه خلاصه آنرا در اينجا مياوريم و آنچه ميان دو قوس (پرانتز) گفته ميشود از نگارنده است.

 «تدبّر در آيات نشان ميدهد كه: آزر پدر اصلى ابراهيم عليه السّلام نبوده است، زيرا آنحضرت در اوّلين برخورد با قومش، دعوت خويش را از مردى شروع كرد كه قرآن فرموده: پدر او بود، و اصرار كرد كه وى بدين توحيد در آيد، او در جواب تندى كرد گفت: اگر بس نكنى سنگبارانت كنم، از من دور شو، ابراهيم بر او سلام كرد و گفت: از پروردگارم براى تو آمرزش خواهم خواست. و از شما و آنچه جز خدا ميخوانيد كنار ميشوم. مريم 41- 48.

در سوره شعراء داستان از سر گرفته شده و در آنجا پس از گفتگو با پدر و قومش و تخطئه بت پرستى، دعا ميكند و ميگويد: پروردگارا مرا بصالحان ملحق كن و پيش آيندگان نيكنام گردان. و از وارثان بهشت كن و پدرم را بيامرز كه از گمراهان است «وَ اغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كانَ مِنَ الضَّالِّينَ» شعراء: 70- 86.

 (چون دعاى آنحضرت و استغفار براى پدرش بعد از گفتگو با بت پرستان نقل شده، چنين بدست ميايد كه آنحضرت در آنموقع هنوز از بابل خارج نشده بود، گر چه صاحب الميزان از «كان» در «كانَ مِنَ الضَّالِّينَ» استفاده كرده و گفته است: استغفار، شايد بعد از مرگ آزر و يا بعد از خروج از بابل بود.

ولى صدر آيات در سوره شعراء مانع از آن است).

 (هيچ مانعى ندارد كه «كان» در آيه بمعنى حال و ثبوت باشد نظير «كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا» يعنى با كسيكه اكنون در گهواره و كودك است چگونه تكلّم كنيم؟! و معنى «إِنَّهُ كانَ مِنَ الضَّالِّينَ» آنست كه او از گمراهان است. و اينكه فرموده: استغفار بعد از مرگ آزر بوده بسيار بعيد است، زيرا در سوره توبه، چنانكه خواهد آمد هست «فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ» چون بر ابراهيم روشن شد كه آزر دشمن خداست از او بيزارى كرد. تا آزر زنده بود، ابراهيم احتمال ميداد كه او، ايمان آورد و چون مشرك بمرد اين احتمال منتفى شد و آنحضرت از وى بيزارى كرد، در اين صورت معنى ندارد كه بگوئيم: بعد از فوت او، برايش استغفار نمود، بلكه قهرا اين كار را پيش از مرگ او كرده بود و عنقريب در اين باره توضيح بيشتر داده خواهد شد).

آنوقت، خداوند فرموده كه: استغفار ابراهيم براى پدرش بواسطه وعده قبلى بود، و چون بر وى روشن شد كه او دشمن خداست از وى بيزارى نمود توبه 114 و خلاصه، قرآن روشن ميكند كه ابراهيم براى پدرش هم دعا كرد و هم بيزارى نمود. همه اينها در اوائل عهد آنحضرت بود كه هنوز از بابل هجرت نكرده بود.

سپس خداوند، هجرت و اولاد خواستن او را بيان ميكند:

گفت من بسوى پروردگارم ميروم او حتما مرا راهنمائى ميكند.

پروردگارا براى من اولاد صالح عنايت فرما، صافّات 99- 100 و آنوقت ميفرمايد: او و لوط را نجات داديم و بزمين با بركت برديم. و باو اسحاق و يعقوب را داديم. انبياء: 71 و نيز فرموده: چون از بت پرستان و معبودهايشان كنار شد: باو اسحاق و يعقوب را  داديم. مريم 49.

سپس خداوند، دعاى آنحضرت را در آخر عمر و در مكّه و پس از تولّد دو فرزندش و اسكان اسمعيل در مكّه و بناى كعبه، چنين نقل ميكند: پروردگارا اين ديار را امن گردان. من و فرزندانم را از بت پرستى دور كن … پروردگارا من بعضى از ذرّيّه خودم را بدره غير قابل كشت نزد خانه محترم تو سكونت دادم، تا نماز بپا كنند … حمد خداى را كه در پيرى، اسمعيل و اسحق را بمن عنايت فرمود … تا گفت: «رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ» (ابراهيم 35- 41).

آيه فوق بهترين شاهد است اين پدر كه با مادرش يكجا براى آنها مغفرت ميخواهد غير از «آزر» است، زيرا ديديم كه دعا براى آزر روى وفا بوعده بود و سپس از وى بيزارى نمود، ديگر معنى ندارد كه در آخر عمر باز براى كسيكه از او بيزارى كرده آمرزش بخواهد.

جاى دقّت است كه در اين دعا «والدىّ» آمده كه جز بپدر و مادر اصلى اطلاق نميشود، بر خلاف «اب» كه اعمّ است و در دعاى آزر، گفته بود «وَ اغْفِرْ لِأَبِي» پس نتيجه اين است كه آزر، پدر اصلى ابراهيم عليه السّلام نبود، بلكه عنوانى داشت كه ميشد باو «يا أَبَتِ» خطاب كرد، لغت عرب اجازه ميدهد كه كلمه اب بر جدّ، عمو، ناپدرى، سرپرست امور، و بر هر بزرگ مطاع، گفته شود. (الميزان ج 7 ص 168- 171).

 [استغفار ابراهيم براى آزر]

در اين بحث از آيات استفاده خواهيم كرد كه:

1: استغفار براى مشرك تا وقتى كه نمرده و احتمال هدايت داده ميشود. جايز است.

2: چون مشرك در حال شرك از دنيا رفت و اهل عذاب بودنش حتمى شد، ديگر نميشود براى او آمرزش خواست.

3: در اين كار از ابراهيم عليه السّلام كه براى آزر استغفار كرد پيروى خواهيم نمود، نه اينكه او در همه كار مقتداى ماست جز در استغفار براى مشرك.

4: آمرزش براى مشرك معنايش آنست كه بگوئيم: خدايا او را هدايت كن و بيامرز.

5: روشن خواهد شد كه در پيروى ما از آنحضرت هيچ استثنائى وجود ندارد، و اين اشتباه محض است كه بگوئيم: قرآن ميگويد در همه كار از ابراهيم پيروى كنيد مگر در استغفار براى مشرك.

اينك آيات را بررسى ميكنيم «قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي» مريم: 47 «وَ اغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كانَ مِنَ الضَّالِّينَ» شعراء: 86 يعنى سلام بر تو از خدايم براى تو آمرزش خواهم خواست و در ضمن دعاهاى خود گفت: پدرم را بيامرز كه از گمراهان است.

اين دو آيه صريح‏اند در اينكه آنحضرت بآزر وعده استغفار كرد و بآن عمل نمود. در سوره توبه، در باره استغفار براى مشركان چنين آمده «ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَ لَوْ كانُوا أُولِي قُرْبى‏، مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِيمِ، وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ، إِنَّ إِبْراهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ» توبه: 113 114.

يعنى پيغمبر و مؤمنان را نرسد براى مشركان آمرزش بخواهند، گر چه خويشاوند باشند، پس از آنكه معلوم شد كه آنها اهل جهنّمند، استغفار ابراهيم براى پدرش، فقط براى وعده‏اى بود، و چون بر او روشن شد كه پدرش دشمن خداست از وى بيزارى نمود كه ابراهيم خدا ترس و بردبار است.

از اين دو كريمه چند مطلب بدست ميايد.

1: پيغمبر و مؤمنان را جايز نيست براى مشركان پس از مردن آنها و حتمى شدن عذابشان، آمرزش بخواهند «مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِيمِ» تبيّن و روشن شدن طبعا در صورتى است كه مشرك در حال شرك از دنيا برود و تا وقتيكه نمرده احتمال هدايت شدن دارد و جهنّمى بودنش قطعى نيست. امّا آيا ميشود براى مشرك در حال حياتش آمرزش خواست و گفت: خدايا او را هدايت كن و بيامرز، آيه از حكم آن ساكت است. ولى از خارج ميدانيم كه اشكال ندارد.

2: ابراهيم براى پدرش تا وقتيكه زنده بود، آمرزش خواست و چون در حال شرك بمرد، جهنّمى بودنش يقينى شد، از او بيزارى نمود «فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ» ولى تا زنده بود و احتمال هدايت شدن ميرفت از او بيزارى نكرد، در مجمع البيان و المنار و تفسير ابن كثير ذيل آيه فوق، هست كه ابن عباس گويد: ابراهيم عليه السّلام پيوسته براى آزر استغفار ميكرد تا بمرد و چون در حال شرك از دنيا رفت.

بر ابراهيم روشن گرديد كه او دشمن خداست، آنوقت از او بيزارى نمود.

و خلاصه مضمون دو آيه فوق چنين است: پيغمبر و مؤمنان نبايد براى مشركان، پس از مرگ آنها استغفار كنند. گويا كسى اشكال كرده و ميگويد: پس چرا ابراهيم براى آزر كه مشرك بود استغفار كرد؟

جواب اينست كه: ابراهيم نيز پس از مرگ او آمرزش نخواست. بلكه از او بيزارى نمود، فقط پيش از مرك وى، روى وعده‏ايكه كرده بود براى او استغفار نمود و آن نيز جايز و بلا مانع است. بيضاوى در ذيل آيه «مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِيمِ» ميگويد: تبيّن در صورتى است كه بر كفر بميرد بعد ميگويد: اين دليل است كه براى مشركان زنده، استغفار جايز است و آن طلب توفيق ايمان براى آنهاست و با اين جواز، اشكال استغفار ابراهيم دفع ميشود.

بچند تفسير كه دسترس بود مراجعه كردم جز بيضاوى باين نكته توجّه نكرده‏اند و حقّا كه او خوب فهميده است. آرى ابراهيم عليه- السّلام براى مشرك زنده، آمرزش خواست و چون در حال شرك مرد. از وى بيزارى كرد، زيرا يقين شد كه او اهل عذاب است. پيغمبر و مؤمنان نيز كه دينشان همان دين ابراهيم است. نميتوانند براى مشركان پس از مرگ آنها آمرزش بخواهند ولى پيش از مرگشان جايز است همانطور كه ابراهيم كرد. در آيه شريفه إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ» اشاره بوعده ظاهرا براى اين است كه آنحضرت در اين كار، وفا بوعده نيز كرد. نه اينكه، اصل استغفار جايز نبود ولى ابراهيم چون وعده كرده بود آنخلاف را انجام داد (نعوذ باللَّه).

در سوره ممتحنه پس از نهى از مودّت مشركان و دشمنان خدا، چنين آمده «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ، إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ، كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ، إِلَّا قَوْلَ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ» ممتحنه 4.

يعنى در عمل ابراهيم و پيروانش براى شما سرمشق خوبى هست، آنگاه كه بقومشان گفتند: ما از شما و آنچه سواى خدا ميپرستيد بيزاريم، بشما كفر ميورزيم و هميشه ميان ما و شما، عداوت و كينه‏توزى هست تا بخداى تنها، ايمان بياوريد (ميان آنها ربطى نماند) مگر سخن ابراهيم كه بپدرش گفت: از خدا براى تو آمرزش خواهم خواست و جز اين در قبال خدا براى تو كارى نتوانم كرد.

دفعه ديگر، آيه و ترجمه آنرا بدقّت بخوانيد. در اين كريمه «إِلَّا قَوْلَ إِبْراهِيمَ» استثناء است از مضمون جمله فوق، كه همان جدائى و بيزارى و عداوت و عدم الفت باشد و بعبارت اخرى از كلمه «إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ» تا «ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ» يعنى مجموع مستثنى و مستثنى منه، توضيح و تفصيل «اسوة» در صدر آيه است. و خلاصه مطلب اين است: شما هم بايد مانند ابراهيم و تابعانش از مشركان جدا شويد و آنها را دوست نداريد و بايد بگوئيد:

هميشه ميان ما و شما عداوت و كينه هست. فقط از اين جدائى و عداوت قول ابراهيم را استثناء ميكنم كه بپدرش گفت: براى تو از خدا آمرزش خواهم خواست. شما هم با وجود عداوت، ميتوانيد براى مشركان آمرزش بخواهيد چنانكه او خواست. و بعبارت ديگر، مانند ابراهيم باشيد هم در عداوت با مشركان و هم در خواستن توفيق ايمان براى آنها. و بتعبير سوّم: ابراهيم براى شما سر مشق خوبى است هم در عداوت مشركان و هم در استغفار براى آنان.

دليل ديگر اين مطلب آن است كه در ذيل آيات فوق آمده «لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ» ممتحنه: 8.

يعنى خدا شما را از نكوئى كردن و انصاف ورزيدن با كسانيكه در كار دين با شما جنگ نكرده و از ديارتان بيرون ننموده‏اند، منع نميكند آزر مشرك بود ولى در كار دين با ابراهيم جنگ نكرده بود « مگر آنكه مخالفت او را با ابراهيم، جنگ حساب كنيم با وجود آن باز استغفار مانعى نداشت‏» و او را از خانه بيرون ننموده بود، چه مانعى داشت كه آنحضرت با او نكوئى كند و كدام نكوئى بالاتر از آنست كه بگويد: خدايا باو توفيق ايمان بده و بيامرز. مگر حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در حق مشركان نميگفت: «اللَّهمّ اهد قومى فانّهم لا يعلمون».

بسيار بسيار عجيب است كه مفسّران شيعه و سنّى «إِلَّا قَوْلَ إِبْراهِيمَ» را از «اسوة» استثناء گرفته و گفته‏اند: مقصود اين است كه از ابراهيم پيروى كنيد مگر در استغفار براى پدرش، براى نمونه بتفسير مجمع البيان، صافى، كشّاف جلالين، ابن كثير، طنطاوى، مراغى فخر رازى، طبرى، درّ منثور، ابو الفتوح و منهج الصادقين، رجوع كنيد خواهيد ديد كه استثناء را از «اسوة» گرفته و گفته‏اند: يعنى از ابراهيم پيروى كنيد مگر در استغفار براى پدرش كه در اين كار نبايد از وى پيروى نمائيد زيرا او اين عمل را روى وعده‏ايكه داده بود، كرد.

بيضاوى در تفسير آيه 114 از سوره توبه چنانكه در سابق گفتيم مطلب را خوب درك كرده و گفته است: آيه بر جواز استغفار براى مشركان دلالت دارد و اشكال قول ابراهيم با آن دفع ميشود. ولى در سوره ممتحنه، مطلب را از ياد برده و استثناء را از «اسوة» گرفته و ميگويد نبايد در استغفار بابراهيم تأسّى كنيد.

اين مفسّران نامى در صورت صحّت كلامشان، لازم ميايد كه ابراهيم عليه السّلام خلاف شرع كرده باشد و مطلب اين ميشود كه: از ابراهيم تأسّى كنيد مگر در اين عمل كه كارى بر خلاف دستور خدا بود.

اگر گويند: وعده كرده بود، ميبايست بوعده خود عمل كند! گوئيم: مگر وعده، خلاف شرع را شرعى ميكند!؟ و آنگهى وعده خلاف شرع را چرا ميكرد؟! اگر گويند: اين عمل در شريعت آنحضرت جايز بود و در شرع اسلام نسخ شده است! گوئيم: از كجا؟! بضرورت قرآن دين ما همان دين حنيف ابراهيم است قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً» آل عمران: 95 «ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً» نحل: 123.

شكر خدا را كه الهام بخشيد اين حقيقت ارزنده را از قرآن مجيد با مقايسه آيات بدست آورديم، آنچه قرنها بر مفسّران پوشيده مانده بود روشن گرديد، و معلوم شد كه ابراهيم عليه السّلام در همه كار مقتدا و سر مشق ماست حتى در استغفار براى مشرك.

ديگر لازم نيست سخنى بگوئيم كه مستلزم ناروا براى آنحضرت باشد.

ابراهيم بآزر وعده كرد، آن وعده جايز و شرعى بود و بهمان وعده عمل كرد، آنهم جايز بود، ما هم ميتوانيم در اين كار بر آن پيامبر بزرگ تأسّى نمائيم سلام بر او.

Nach oben scrollen