Gefährten der Höhle | اصحاب کهف |
18 أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ | ||
يا پنداشتى كه ياران كهف و رقيم بودند از آيتهاى ما شگفت | أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا | 18:9 |
آیا گمان کرده ای که داستان یاران آن غار معروف و آن نوشته ای که درباره آنهاست از نشانه های عجیب ماست؟ (این داستان مربوط به مسیحیت و تبلیغات مسیحیت حقیقی بود و آن غار، غار اصحاب کهف است و آن نوشته داستانی از اصحاب کهف بوده که می گویند کشیش معروفی بنام يعقوب سروجی که نزدیک رود فرات میزیسته و در تاریخ ۵۲۱ میلادی فوت کرده آن را به شعر آورده که در آنزمان منتشر شده بوده و از این آیات پیداست که پیغمبر اسلام راستی آنرا که مشهور بود شک داشت و الله آن را با تصحیحی تایید میکند و آنرا به محمد گوشزد میکند تا رنجهای اصحاب کهف را به یاد آورد و در رسیدن به پیروزی مسلمین عجله ننماید ) (۹) | ||
هنگامى كه پناه بردند جوانان به غار پس گفتند پروردگارا بياور ما را از نزد خويش رحمتى و آماده كن براى ما از كار ما رهبرى را | إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً وَ هَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا | 18:10 |
وقتی آن جوانان به آن غار پناه بردند گفتند پروردگارا از نزد خودت رحمتی به ما بخش و برای ما از کاری که کرده ایم یک راه نجات خوبی فراهم ساز (بر طبق تذکر قرآن عدد آن جوانان هفت نفر بود و با سگشان هشت نفر و به نظر می آید در حدود ۱۵۰ سال بعد از حضرت عیسی این هفت نفر که از جوانان سرشناس شهر خود بودند بر عليه عقاید بت پرستانه مسیحیان زمان خود و به نفع عقاید صحيح مسیحیت قیام کردند و چون مورد تهدید قرار گرفتند تصمیم گرفتند از شهر فرار کنند و به غاری پناه ببرند ) (۱۰) | ||
پس زديم بر گوشهاى آنان در غار ساليانى بىشمار | فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدًا | 18:11 |
پس ما در آن غار، گوشهای ایشان را چندین سال از شنیدن بازداشتیم (11) | ||
سپس برانگيختيمشان تا بدانيم كدام از دو گروه شمرندهترند آنچه را درنگ كردند از مدّت | ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا | 18:12 |
سپس بیدارشان کردیم تا بدانیم کدامیک از آن دو دسته مدت درنگ ایشان را درست میشمرند (اشاره به آنست که هر حادثه ای که رخ میدهد بخصوص حوادث مذهبی که با معجزاتی توام است پس از مدتی مورد اختلاف واقع میشود تا معلوم شود چه کسانی سوءاستفاده چی مذهبی هستند و چه کسانی در پی حفظ حقایق مذهبی میباشند) (۱۲) | ||
ما مىخوانيم بر تو داستان ايشان را به حقّ همانا آنانند جوانانى كه ايمان آوردند به پروردگار خويش و بيفزوديمشان هدايت را | نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَاهُمْ هُدًى | 18:13 |
داستان صحیح ایشان را ما بر تو داستان میکنیم، آری آنان جوانانی بودند که به پروردگار خود ایمان آوردند و ما نیز بر ایشان راهنمائی را افزودیم ( هر کس از روی کنجکاوی و ایمان کامل توام با عمل بسوی پیغام الله رود خالق عالم افکار و پیش آمدهائی برایش میآورد که بیشتر به حقیقت پی ببرد و سوءاستفاده چیان مذهبی هرچه هم عالم باشند کشف حقیقت نخواهند کرد و لذا می بینیم که حقایق دینی در نزد اینگونه علمای دنیا خواه بسیار تاریک و در اختلاف است) (۱۳) | ||
و پيوند زديم بر دلهاى ايشان هنگامى كه برخاستند پس گفتند پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است نخوانيم جز او خدايى هر آينه گوئيم در آن هنگام بيهوده را | وَ رَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا | 18:14 |
و وقتی ایشان برای حق قيام کردند ما کاری کردیم که دلهای ایشان بهم مربوط شود (شرط اول قيام صحيح مربوط شدن دل همفکران با هم است) پس آنان با یکدیگر گفتند پروردگار و همه کاره آسمانها و زمین همه کاره ماست و ما هرگز غیر او را خدا نمی خوانیم (خدا یعنی صاحب اختیار ) زیرا در آن صورت سخن به ناحق گفته ایم (14) | ||
اينان قوم ما برگرفتند جز او خدايانى چرا نمىآورند بر ايشان فرمانروائيى آشكار پس كيست ستمگرتر از آنكه بست بر خدا دروغى را | هَؤُلَاء قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْلَا يَأْتُونَ عَلَيْهِم بِسُلْطَانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا | 18:15 |
و این مردم ما برای خود جز الله خدایانی گرفته اند و آنان را چه شده که بر صاحب اختیاری آنان دلیل روشنی نمی آورند و از کسی که بر الله دروغی را افترا میزند چه کسی ستمکار تر است؟ (آیا کسانی که بوسیله روایاتی دروغ عقایدی دروغ را میان مردم رواج میدهند و به دروغ میگویند مقدسین مرده باب الحوائج و شفیع و کار راه انداز مردم اند تا خودشان بنام نماینده و نایب آنها مردم را بدوشند از هر ستمکاری ستمكارتر نیستند ؟) (۱۵) | ||
و هنگامى كه كنار گرفتيد از ايشان و آنچه مىپرستند جز الله پس پناه آريد به غار مىگستراند براى شما پروردگار شما از رحمت خود و آماده كند براى شما از كار شما آسايش را | وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ مَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنشُرْ لَكُمْ رَبُّكُم مِّن رَّحمته و يُهَيِّئْ لَكُم مِّنْ أَمْرِكُم مِّرْفَقًا | 18:16 |
و هر زمان مجبور شدید بر عليه عقاید موهوم مردم از این مردم و چیزهایی که آنان از آنها جز الله در دین رسم بندگی نشان میدهند کناره گیرید به آن غار پناه ببرید تا پروردگار شما برای شما از رحمت خودش گسترشی پیش آورد و از کار شما به نفع شما تکیه گاهی فراهم سازد (کسانی که برای دین الله بر عليه عقاید مردم برمیخیزند باید از اذیت مردم نترسند و وقتی جلوی فعالیتشان گرفته شد از پروردگار عالم راه نجاتی بخواهند ) (۱6) | ||
و بينى خورشيد را گاهى كه برآيد كج شود از غار ايشان بسوى راست و گاهى كه فرورود مىبرّدشان بسوى چپ و ايشانند در پهناورى از آن اين از آيتهاى الله است آن را كه رهبرى كند الله او است هدايتشده و آن را كه گمراه كند نيابى برايش دوستى راهنما | وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَ إِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَ هُمْ فِي فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي وَ مَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُّرْشِدًا | 18:17 |
و پس از اینکه آنان به آن غار رفتند و خوابشان برد اگر تو جلوی غار برای مشاهده آنان می بودی، نور خورشید را می دیدی در موقع طلوع آفتاب از طرف راست غار منحرف میشد و موقع غروب آفتاب طرف چپ غار در ردیف و محاذی غار قرار میگرفت و از آن میپرید (یعنی دهانه غار در شمال بود و جز در طلوع و غروب خورشید بر در غار آفتابی نمی رسید ) و آنان در محوطه ای از درون غار خواب بودند و ماندن ایشان در چنین وضعی از غار، از نشانه های قدرت الله بود (وضع هوای آنجا و نتابیدن آفتاب بر روی ایشان باعث میشد که اذیتی به ایشان نرسد) هر کس را الله راهنمائی کند راه صحیح را او یافته و هر که را سرگردان سازد، هرگز تو برای او دوست مورد اعتمادی برای راهنمائی نخواهی یافت (۱۷) | ||
و پنداريشان بيداران حالى كه خفتگانند و مىگردانيمشان بسوى راست و چپ و سگ ايشان پهنكننده است بازوهاى خود را در آستانه اگر سرمىكشيدى بر آنان همانا پشت مىكردى از ايشان گريزان و هر آينه پرمىشدى از ايشان ترس را | وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَ ذَاتَ الشِّمَالِ وَ كَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا | 18:18 |
از دیدن ایشان گمان میکردی بیدارند با اینکه خواب بودند و ما ایشان را راست و به چپ می غلطاندیم و سگ ایشان دو بازوی خود را به طرف آستانه غار باز کرده بود بطوری که اگر میخواستی بر آنان مطلع شوی از ایشان فرار میکردی و از ایشان میترسیدی (بنابراین کسی جرئت نمی کرد برود و تحقیق در وضع ایشان نماید ) (۱۸) | ||
و بدينسان برانگيختيمشان تا بپرسند ميان خويش گفت گويندهاى از ايشان چند مانديد گفتند مانديم روزى يا پارهاى از روز گفتند پروردگار شما داناتر است بدانچه مانديد بفرستيد يكيتان را با برگ بهاى خود اين بسوى شهر تا ببيند كدامين پاكيزهتر است در خوراك پس بيارد شما را روزيى از آن و بايد به نرمى رفتار كند و آگاه نسازد بر شما كسى را | وَ كَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءلُوا بَيْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْيَأْتِكُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَ لْيَتَلَطَّفْ وَ لَا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا | 18:19 |
و در چنان وضعی مدتی بودند که آنان را بیدار کردیم تا از حال یکدیگر جویا شدند، یکی از ایشان گفت: چند زمان در این غار مانده اید، دیگران گفتند یک روز یا مقداری از روز (زیرا چون آفتاب نبود نمی دانستند چند ساعت خفته اند ربع روز یا نصف روز یا صبح تا نزدیک غروب ) همه گفتند: پروردگار شما بهتر میداند، یکی را بفرستید تا این پولهای نقره ای را ببرد بشهر و مقداری از بهترین خوراک را برای خوردن نزد شما بیاورد و باید با زبان خوش با مردم سخن گوید تا کسی شما را نشناسد (۱۹) | ||
همانا ايشان اگر دست يابند بر شما سنگسارتان كنند يا برگردانند شما را در كيش خود و هرگز رستگار نشويد در آن هنگام هيچگاه | إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَ لَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا | 18:20 |
زیرا اگر آنان به شما اطلاع پیدا کنند شما را سنگسار میکنند و یا مجبور میکنند به عقاید ایشان برگردید و دیگر رستگار نخواهید شد (۲۰) | ||
و بدينسان آگاه ساختيم بر ايشان تا بدانند كه وعده خدا است حقّ و آنكه ساعت نيست شكّى در آن هنگامى كه ستيزه مىكردند با همديگر در كار خويش پس گفتند بسازيد بر ايشان سازمانى را پروردگار ايشان داناتر است بديشان گفتند آنان كه دست يافتند بر كار ايشان همانا برگيريم بر ايشان پرستشگاهى را | وَ كَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِم بُنْيَانًا رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِدًا | 18:21 |
و چنان وضعی در ایشان باعث شد که ما مردم را بر ایشان آگاه ساختیم تا بدانند وعده الله برای زنده شدن مردگان حق است و در آن زمان رستاخیز معروف شکی نمی باشد (از مطالب بعد پیداست که آنان سیصد سال در آن غار به آن حالت بودند تا از خواب بیدار شدند و چون نماینده آنها برای خرید جنس به شهر سابق خود آمد از پول آنها که مال سیصد سال پیش بود تعجب کردند و با نماینده ایشان که سخنان عجیبی میگفت به غار آمدند و دیدند که معلوم است که او راست میگوید ولی یارانش و آن سگ در همانجا دوباره خفته و مردند و داستان مفصل آنها را از آن جوان که زنده بود شنیدند و عده ای به عقاید او ایمان آوردند و چند زمانی نگذشت که او را هم مرده یافتند) درباره اینکه این مردگان مقدس را چه کنند مردم آن شهر عقاید مختلفی اظهار کردند، گروهی گفتند که برای ایشان ساختمانی مجلل بسازیم (یعنی بر روی قبر ایشان گنبد و بارگاهی بسازیم) و چون پروردگار ایشان به ایشان داناتر بود (یعنی نمی خواست بنام ایشان قبر پرستی رواج یابد و بر روی ایشان بتی ساخته شود ) کاری کرد که برد با گروهی شد که گفتند بر روی ایشان مسجدی برای خود میسازیم (اینان طرفداران عقیده صحیح ایشان بودند که مسجدی ساختند تا قبر ایشان پشت سر نماز گذاران قرار گیرد و گویا روی همین قانون بود که بدن پیغمبر اسلام در کنار مسجد النبي دفن گردیده) (۲۱) | ||
بزودى گويند سه تنند چهارميشان سگشان و گويند پنج تنند ششمى ايشان سگشان انداختنى به ناپيدا و گويند هفت تنند و هشتمينشان سگشان بگو پروردگار من داناتر است به شمار آنان نداندشان مگر كمى پس نستيز در آنان مگر ستيزهاى به ظاهر و نپرس در آنان از ايشان احدى را | سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاء ظَاهِرًا وَ لَا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا | 18:22 |
و در آینده میگویند آن جوانان سه نفر بودند چهارمی ایشان سگشان بود حال نیز میگویند پنج نفر بودند و ششمی سگشان بود و اینان تير به تاریکی میزنند و گروهی نیز میگویند هفت نفر بودند و سگ ایشان هشتمی بود بگو پروردگار من عدد ایشان را بهتر میداند و جز قلیلی عدد ایشان را درست نمی دانند پس تو درباره عدد ایشان به جز سطحی گفتگو مکن و صریحا حق را به هیچ دسته ایشان مده (چون تعيين عدد ایشان سودی برای کسی ندارد با اینکه از متن آیات فوق تقریبا پیداست که عدد ایشان با سگشان هشت نفر بوده. خالق عالم به پیغمبرش دستور داده در اینگونه امور در اختلافات شرکت نکند و اظهار نظر ننماید و متاسفانه برخلاف این تعلیم عالی قرآنی که بارها برای مسلمانان تکرار شده مسلمانان امروز از مدتها پیش گرفتار بحثهای بیفایده ای از این قبیل شده اند و تقریبا دو ثلث اختلافات ایشان از این قبیل مسائل است که همه باید دور ریخته شود و اگر از یک عالم مسلمان چنین مسائلی را بپرسند باید بگوید چون دانستنش دردی را دوا نمی کند نه میدانم و نه لازم میدانم که بدانم و نه از خیال خود حاضرم نظر بدهم) (۲۲) | ||
و نگوى به چيزى كه منم كننده آن فردا | وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا | 18:23 |
و حتی در آنچه یقین داری فردا میکنی، نگو که حتماً فردا چنان خواهم کرد (۲۳) | ||
مگر آنكه بخواهد خدا و ياد كن پروردگار خويش را گاهى كه فراموش كردى و بگو اميد است آنكه هدايتم كند پروردگار من به نزديكتر از اين راه را | إِلَّا أَن يَشَاء اللَّهُ وَ اذْكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَ قُلْ عَسَى أَن يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا | 18:24 |
مگر آن که بگوئی به شرطی که الله بخواهد و اگر فراموش کردی که گفتن کار خود را محول به چنین شرطی بکنی هر چه زودتر پروردگار خودت را بیاد آور (یعنی به خودت بگو که چرا فراموش کردم و تصمیم بگیر دیگر فراموش نکنی) و بگو امید است پروردگار من مرا به راهی بهتر از آنچه تصمیم گرفتم راهنمایی کند (این آیات به ما تعلیم میدهند در عین حال که در کارها با دقت و احتیاط تصمیم میگیریم همیشه از الله بخواهیم راه بهتری پیش پای ما گذارد یعنی جویای تحقیق و مشورت بیشتر باشیم و بجای سرگرم کردن خود به چیزهای غیر مفید گذشته بیشتر به دقت در امور لازم و کمک گرفتن از اهل فن بپردازیم) (۲4) | ||
و ماندند در غار خود سيصد سال و بيفزودند نُه را | وَ لَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَ ازْدَادُوا تِسْعًا | 18:25 |
و آن جوانان در غارشان سیصد سال خفته بودند و مردم نه سال افزودند (۲۵) | ||
بگو الله داناتر است بدانچه ماندند وى را است ناپيداى آسمانها و زمين چه بينا و چه شنوا است نيستشان جز او دوستى و شريك نگرداند در حكم خويش كسى را | قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَ لَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا | 18:26 |
بگو الله بهتر میداند که چند سال بودند و پنهان آسمانها و زمین در اختيار اوست و او چه بینا و چه شنوای عجیبی است و برای مردم جز او هیچ ولی ای نیست و او در کارهای خودش کسی را شریک نمیکند (این سیصد سال به سال قمری است زیرا سال عرب قمری بوده و دیگران که سیصد و نه سال کرده اند روی خیال و روی اشتباه در تاریخ پادشاهان این مدت سیصد سال بود و اینکه بعضی ها تصور کردند شاید این ۹ سال بواسطه اختلافی بین سال قمری و شمسی است متوجه نشده اند که سیصد سال قمری کمتر از سیصد سال شمسی میشود نه بیشتر و اما درباره تعیین زمان ابتدا و انتهای این خواب ۳۰۰ ساله باید گفت که آنچه در این باره در تفسیرهای قرآن است با متن قرآن مجید و با در نظر گرفتن اینکه میگویند يعقوب معروف به سروجی درباره آن جوانان شعری سروده بوده جور نمی آید ولی میتوان با در نظر گرفتن تاریخ تقریبی سروده شدن شعر کشیش مذکور که در تاریخ ۵۲۱ میلادی فوت نموده گفت که شروع خواب آنها در حدود اواخر قرن دوم میلادی بوده و این بطور مسلم ربطی به زمان دقیانوس و اینکه سکه پول آن جوانان سکه دقیانوس یا دافيوس بوده ندارد ). تبصره ۱: اقتباس از روزنامه کیهان شماره 9۹۰۸ چهارشنبه ۹ رجب ۱۳46 هجری قمری کشف یک معجزه تاریخی مربوط به اصحاب کهف که مطابق متن قرآن که از زیر خاک بیرون آمده. محمد تيسير طبيان باستان شناس اردنی که اخیرا غار اصحاب کهف را در فاصله هفت کیلومتری عمان پایتخت اردن در نیمه راه در روستای (رقيم) و (ابو علند ) کشف کرده، در سفری به قاهره به گزارشگر روزنامه الاهرام گفت: متجاوز از ده سال در داخل و خارج از اردن درباره غار اصحاب کهف مطالعات تاریخی پرمشقتی انجام دادیم و بعد از حفاریهای بسیار توانستیم دهانه غار و جمجمه هفت انسان و یک سگ را پیدا کنیم. همچنین بدنبال خاکبرداری از محل مذکور ، ویرانه ها و ستونهای معبدی که بعد از مرگ این هفت جوان روی غار ساخته شده بود پیدا کردیم. از طرفی اداره باستان شناسی اردن طی نامهای به سفارت ترکیه در عمان درخواست کرد که اطلاعاتی راجع به غار (افسوس که پاره ای از مفسران و مورخان آنرا همان غار یاد شده در قرآن مجید میدانند در اختیار ما بگذارد . سفارت ترکیه با دولت متبوع خود تماس گرفت و پس از مدتی اطلاعات و عکسهائی در اختیار ما گذاشته شد. ما بعد از مطالعه آنها دریافتیم که اطلاعات و عکسهای یاد شده با مطالبی که در قرآن آمده مطابقت ندارد. از قرائن و نشانه ها و همچنین از حفریاتی که انجام دادیم، ثابت شد که کشف ما درست مطابق چیزیست که در قرآن مجيد آمده است چه از لحاظ تعداد جمجمه ها و جمجمه تنها سگشان و چه از لحاظ موقعیت جغرافیائی و حتی حرکت خورشید و دوری آن از دهانه غار کاملا مشهود است. طبقات گچی، ناظم الگیلانی مهندس زمین شناس راجع به منطقه ای که غار اصحاب کهف در آن پیدا شده میگوید: منطقه ای که اصحاب کهف به غاری از آن پناه بردند از طبقات گچی، کربوئیدرات و کلسیم و منیزیم همراه فسیل نباتات و حیوانات آغشته به املاح رادیوم تشکیل میشود و این مواد در معادن اورانیوم و ثوریوم اشباع شده دیده میشود. از خصائص این معادن یکی اینست که اشعه های آلفا- بتا و گاما تولید میکنند . این اشعه ها در ضد عفونی کردن مواد گوشتی و گیاهی تاثیر فعال دارند و از فاسد شدن آنها بدون اینکه آثار سوختگی در آنها پیدا شود جلوگیری میکنند. این در شرایطی است که نسبت وجود این اشعه ها در چنین مواردی بسیار کم باشد. به عقیده من همین نوع خاک نظر بوجود عناصر و املاح مذکور در آن، اجساد اصحاب کهف را همانطور که در قرآن آمده ۳۰۰ سال بدون اینکه رطوبت هوا و خاک در آن تاثیری داشته باشد حفظ کرده است و این پدیده به منزله نوعی مومیائی است. از : الأهرام تبصره ۲: تصور میرود قریه (رقيم) فعلی که نزدیک غار اصحاب کهف است محل شهر اصحاب کهف باشد که بعدها به این نام موسوم شده چون لفظ الرقيم که در متن قرآن است به معنای آن نوشته معروفیست که درباره داستان اصحاب کهف بوسیله یعقوب سروجی به زبان سریانی نوشته شده بوده که در آن بر طبق تذکر قرآن هم در عدد اصحاب کهف اشتباه شده و هم ۹ سال به سیصد سال زمان خواب آنان افزوده شده بوده (من متن مطالب آن رقيمه را نیافته ام و در مجله الدراسات الادبيه چاپ بیروت داستان آنرا دیده ام) با در نظر گرفتن اینکه میگویند يعقوب سروجی خود مخالف تثليث موهوم مسيحيان کاتولیک بوده و با در نظر گرفتن اینکه او طرفدار اصلاحاتی بوده که پاپ ها در مجمع های هفتگانه معروف مسیحیت با آن اصلاحات مخالفت کرده اند و با در نظر گرفتن اینکه یعقوب سروجی در بین زمان در مجمع اصلاحی (ضد اصلاح حقیقی) چهارم و پنجم میزیسته که در تاریخ ۵5۱ و ۵۵۳ میلادی بوده بنظر می آید که بیدار شدن اصحاب کهف و تبلیغات توحیدی آنان سرچشمه اصلاحاتی بوده که مجمع چهارم مسیحیت بر علیه آن اصلاحات فتوا داده است و گویند بیدار شدن اصحاب کهف در زمان قیصری تئودوسيوس دوم پسر ارکادیوس بوده که خود او تحت تاثیر معجزه بیدار شدن اصحاب کهف قرار گرفته و از دو کشیش قسطنطنیه و اسکندریه که طرفدار عقاید توحیدی اصحاب کهف بودند حمایت کرده و همین حمایت باعث شد مسیحیان موهوم پرست بر علیه او قیام کنند و پس از مرگ او خواهر و شوهر خواهرش جانشین او شدند و به طرفداری از مردم موهوم پرست مجمع پنجم را بر علیه اصلاح طلبان مذهبی فوق بوجود آوردند. (۲6) |
الكهف : 9 أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً |
الكهف : 10 إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ هَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً |
الكهف : 11 فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنينَ عَدَداً |
الكهف : 16 وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً |
الكهف : 17 وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَتَزاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذاتَ الْيَمينِ وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ وَ هُمْ في فَجْوَةٍ مِنْهُ ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداً |
الكهف : 25 وَ لَبِثُوا في كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنينَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً |