۱۷۰ بار به صورت فعل باب اول «دَعَا» (دعوت کرد، فراخواند) | 1 |
۱. معنی لغوی و کاربردی: «دَعَا» فعل ماضی از ریشه «د ع و» است و به معنای «صدا زد»، «خواند»، «دعا کرد»، «درخواست کرد»، «فرا خواند» و «طلب کرد» میآید.
در عربی، این فعل هم برای درخواست از خدا (دعا کردن) و هم برای دعوت یک شخص به کاری یا جایی به کار میرود.۲. کاربرد در زبان عربی:- دَعَا اللّهَ: از خداوند چیزی خواست، دعا کرد.
- دَعَا صَدِیقَهُ: دوستش را صدا زد.
- دَعَا النّاسَ إلى الخَیرِ: مردم را به نیکی دعوت کرد.
- دَعَا إلى الحَفلَةِ: به مهمانی دعوت کرد.
۳. ویژگیهای دستوری: - نوع کلمه: فعل (ماضی)
- ریشه: ثلاثی مجرد (د ع و)
- باب: فَعَلَ – یَفعُلُ (دَعَا – یَدعُو)
- لازم و متعدی: بسته به جمله هم لازم (دعا کردن) و هم متعدی (دعوت کردن کسی) میتواند باشد.
- مصدر: دُعاء (دعا)، دَعوة (دعوت)
- مضارع: یَدعُو (او دعوت میکند/دعا میکند)
۴. اطلاعات ریشهشناسی (اتیمولوژی): - ریشه «د ع و» در زبان عربی به معنی «خواندن»، «طلبیدن»، «فراخواندن» است.
- در قرآن و متون کلاسیک عربی به این معانی آمده است.
- واژههای فارسی «دعا» و «دعوت» نیز از همین ریشه عربی وارد زبان فارسی شدهاند.
۵. مترادفها و متضادها: مترادفها (در عربی): - نادَى (صدا زد)
- طَلَبَ (درخواست کرد)
- رَجَا (امیدوار شد/درخواست کرد)
- اسْتَدْعَى (فرا خواند)
- استغاثَ (یاری خواست)
مترادفها (در فارسی): - خواند
- صدا زد
- طلب کرد
- درخواست کرد
- دعوت کرد
متضادها (در عربی): - صَدَّ (دفع کرد، رد کرد)
- رَفَضَ (نپذیرفت، رد کرد)
- أَبَى (امتناع کرد)
متضادها (در فارسی):
خلاصه جدولوار ویژگی | توضیح |
---|
معنی | صدا زد، دعوت کرد، دعا کرد، خواست | کاربرد | دعا کردن، دعوت کردن، صدا زدن | نوع کلمه | فعل ماضی (ثلاثی مجرد) | ریشه | د ع و | مصدر | دُعاء (دعا)، دَعوة (دعوت) | مضارع | یَدعُو | مترادف (عربی) | نادَى، طَلَبَ، رَجَا، اسْتَدْعَى | مترادف (فارسی) | خواند، صدا زد، دعوت کرد | متضاد (عربی) | صَدَّ، رَفَضَ، أَبَى | متضاد (فارسی) | رد کرد، امتناع کرد، نپذیرفت |
| |
۳ بار به صورت فعل باب هشتم «یَدَّعُ» (ادعا میکند) | 2 |
۲۲ بار به صورت اسم «دُعَاء» (دعا، نیایش) | 3 |
۴ بار به صورت اسم «دَعْوَىٰ» (ادعا، دادخواهی) | 4 |
۶ بار به صورت اسم «دَعْوَة» (دعوت) | 5 |
۳ بار به صورت اسم فاعل «دَاعٍ» (دعوتکننده) | 6 |
۴ بار به صورت اسم فاعل «دَاعِی» (دعوتکننده، مبلغ) | 7 |