ریشه ثلاثی „ب ش ر“ ۱۲۳ بار در قرآن آمده است، در ۱۱ شکل مشتق:
|
بشر: در اينجا در باره ى بشارت و مشتقّات آن و همچنين در باره ى بشر بمعنى انسان توضيح داده خواهد شد. 1- شك نيست كه بشر بمعنى انسان است ولى همانطور كه در انسان گذشت، آدمى را نسبت بفضائل و كمالات و استعدادهايش انسان و نسبت بجسد و ظاهر بدن و شكل ظاهرش بشر ميگويند. در مفردات گويد: بشره ظاهر پوست بدن و ادمه باطن آنست و بانسان از آنجهت بشر گفته اند كه پوستش از ميان مو آشكار و نمودار است بر خلاف حيواناتى كه پشم و مو و كرك، پوست بدنشان را مستور كرده است قرآن در هر كجا كه از انسان جسد و شكل ظاهر مراد بوده لفظ بشر آورده است نحو «وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً» فرقان: 54، «إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ» ص 71 … بنا بر اين فرموده «إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ» فصّلت 6 يعنى مردم از حيث بشريّت برابراند و فرقشان در كمالات و اعمال است. در قاموس بشر را انسان و ظاهر پوست بدن معنى كرده در اقرب الموارد گويد: بشره ظاهر پوست، جمع آن بشر است. نا گفته نماند كلمه ى بشر، 35 بار و كلمه ى «بشرين» يكبار در قرآن مجيد بكار رفته و با مراجعه به المعجم المفهرس خواهيم ديد كه شكل ظاهر و بدن حاضر از آن مراد است قطع نظر از فضائل و كمالات. يكبار هم بمعنى بشرهها و ظاهر پوست بدن آمده نحو «لا تُبْقِي وَ لا تَذَرُ لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ» مدثّر: 29، نه باقى ميگذارد و نه ترك ميكند متغيّر كننده بشره هاست «بشر» در آيه ى شريفه چنانكه از اقرب الموارد نقل شده، جمع بشره است. طبرسى در مجمع البيان گويد: بشر جمع بشره و آن ظاهر پوست است، انسان را از آن سبب بشر گويند كه پوستش ظاهر و مانند حيوانات از پشم و مو و كرك پوشيده نيست. در آيه ى «ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ» يوسف: 31، مراد زنان آن بود كه اين شكل و قيافه نميتواند بشر باشد بلكه فرشته است. مباشرت 2- «وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ» بقره: 187، بزنان نزديكى نكنيد آنگاه كه در مساجد معتكف هستيد مباشرت بنا بر آنچه گفته شد، رسيدن دو بشره (دو پوست بدن) بهم ديگر است و آن در آيهى شريفه كنايه از مقاربت با زنان است چنانكه راغب گفته است ابن اثير در نهايه بعد از نقل حديثى گويد مراد از مباشرت لمس بدن مرد با بدن زن است … و گاهى از آن مقاربت اراده كنند. مباشرت بكار نيز از اين معنى است. 3- بِشارت و بشرى بمعنى خبر مسرّت بخش است طبرسى و راغب در وجه آن ميگويند: چون كسى خبر مسرّت بخش را بشنود اثر آن در پوست صورتش آشكار ميگردد. «وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرى لَكُمْ» آل عمران: 126، خدا آنرا براى شما بشارت و خبر شادى بخش قرار داد. «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى» هود: 69، «قالَ يا بُشْرى هذا غُلامٌ» يوسف: 19، كلمهى بشرى در اين آيات و نظائر آن بمعنى خبر مسرّت بخش است. 4- استبشار بمعنى طلب شادى و يافتن و يا دانستن چيزى است كه شاد ميكند «وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» آل عمران:170، در باره كسانى كه هنوز بآنها نپيوستهاند شادمانند كه بآنها خوفى نيست و محزون نميشوند يعنى شهداء از اينكه ميدانند براى مؤمنان كه در دنيا ماندهاند بيمى و اندوهى در آخرت نيست شادى ميكنند و از اين حقيقت كه دانستهاند طلب شادى مينمايند «وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ يَسْتَبْشِرُونَ» حجر: 67، اهل مدينه آمدند در حاليكه از شنيدن قضيّهى ميهمانان لوط شادى ميجستند و شادمان بودند. بشِّر 5- بشارت در خبر مسرّت بخش و اندوه بخش هر دو بكار رفته است نحو «بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» بقره: 25، و نحو «بَشِّرِ الْمُنافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً» نساء: 138. طبرسى در ذيل آيه ى اخير فرموده: اصل بشارت خبر مسرّت بخشى است كه بوسيله ى آن، شادى در پوست صورت احساس ميگردد، و در خبر اندوه بخش نيز بكار ميرود عرب گويد: پاداش و تحيّت تو، كتك است. راغب آنرا يكنوع استعاره ميداند. از كلام طبرسى نيز بدست ميايد كه اين يكنوع تحكّم است يعنى مژده و پاداش ندارى مگر عذاب. 6- بَشير: مژده ده، جمع آن بشر بر وزن (قفل) است «وَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ» فرقان: 48، او كسى است كه بادها را پيش از رحمت خود (باران) مژده دهنده فرستاده. |