و در زمانی که مردم شهر، کمتر در شهر بودند (شاید عید بود و مردم بیرون شهر رفته بودند) موسی از دربار به شهر داخل شد، در شهر دو مرد را دید که با یکدیگر میجنگیدند و شناخت که یکی از گروه خود او، یعنی عبرانی است و دیگری از فرعونیان، دشمن عبرانیان، پس آن مرد عبرانی از موسی بر علیه دشمنش کمک خواست و موسی نیز مشتی بر دشمن زد و او را کشت و موسی که نمی خواست چنین شود، با خود گفت، این از کار شیطان است (یعنی یک فکر ناگهانی شیطانی در من ایجاد شد که چنین کردم) و شیطان دشمنی است، برای بشر که گمراه کننده ای آشکار است (شیطان در اصطلاح کتاب های آسمانی مانند انسان اسم جنس است که از زمانی که انسان بر روی زمین پیدا شد، روح شیطانی نیز با انسانها هست، همانطور که روح انسانی از انسان اولیه به تمام سلولهای انسان از طریق نسل منتقل میشود و لذا هر کجا انسان، کار بدی به اختیار خودش، یا بی اختیار انجام میدهد، چه منشاء داخلی داشته باشد و چه منشاء خارجی، به شیطان نسبت داده میشود که باید آنرا قانون شیطنت کاریها دانست که جزء قوانین زندگی بشر است، تا تضادی میان قوانین خوب و قوانین بد، در افراد و جوامع پدید آید و در این تضاد معلوم شود که چه کسی بسوی خوب میخواهد برود و چه کسی بسوی بد، و این تضاد بر طبق تذکر قرآن، از برخورد تضادی که میان ماده و ضد ماده بوجود آمده سرچشمه گرفته و لذا سرچشمه بدیها از شیطان است که از جنس جن، یعنی انسانی از جنس ضد ماده بوده و میباشد و انسان های روی زمین از عمل هر دو جنسِ روحی بالا، بوسیله انتقال نسل سهم برده اند، تا معلوم گردد، در مبارزه درونی خود آیا بیشتر بطرف بدی میروند یا بطرف خوبی و اصل این است که اکثر مردم، بطرف بدی و منفعت جوئی میروند و جز قلیلی که آنان تربیت شدگانِ مکتب پیغمبرانند، حقیقتا بسوی خوبی نمی آیند، زیرا این راه آزمایشی سختِ مسابقه وار دارد و موفقیت در چنین آزمایشی، کار هر هوسرانی نیست) (۱۵) |
028-015-052-قصص
« Back to Glossary Index