خدایش گفت، برای همین کارِ تو، ما نیز قوم تو را در نبودِ تو، به آزمایش دچار می کنیم و آن سامری آنان را گمراه میکند (از طرز عبارت قرآن که آن را با فعل ماضی میگوید، چون جلوی فعل ماضی لفظ قد می باشد، باید آنرا و فعل ماضی جمله ی معطوف آن را مضارع معنا کرد، چنانکه ما نیز مضارع معنا کردیم و مطالبِ کم و زیاد شده ای از داستان مربوط، به گوساله سامری، در باب ۳۲ از سفر خروج نیز، یاد آوری شده است و از مطالب مختلفی که در سوره های کهف و اعراف هست، چنین نتیجه میگیریم که پس از جلو افتادنِ موسی از رؤسای هفتادگانه ی قومش در کوه سینا، آن هفتاد نفر به خواست الله، موسی و نوکرش را گم میکنند و چون نمی توانند او را پیدا نمایند بر می گردند و می گویند، شاید الله نخواسته است، جز موسی و نوکرش، کسی دیگر در کوه باشد و منتظر می شوند تا سی شبانه روز تعیین شده، تمام شود تا موسی برگردد، ولی پس از سی روز می بینند موسی نیامد و تصور می کنند، شاید موسی مرده باشد و موضوع پیغمبری او نیز قابل شک باشد و از این طریق خالق عالم برای اینکه به موسی بفهماند، مرد برجسته ای نیست که بخود مغرور شده، او و نوکرش يوشع را مامور میکند که از کوه سینا به طرف مجمع البحرین که محل اتصال خليج سوئز و خلیج عقبه بو،د پائین روند و در جای معینی با علامتی معین، فردی را ببینند، موسی مامور میشود همراه او برود تا از او تعلیماتی بگیرد تا خود را بشناسد و بداند که خالق عالم اشخاص برجسته تر از پیغمبران نیز در موضوعاتِ غیر پیغمبری دارد و همه مامور الله هستند و از خود چیزی ندارند، بلکه آنچه دارند لطفی است از الله که روی مصلحتی که دارد، به هر کس چیزی و مقامی میدهد و این دلیل برتری یکی بر دیگری نیست، باری، موسی پس از دیدن آن مرد که معلوم نیست از جنس ملک روحی بوده یا از جنس انسانها، نوکرش را روانه میکند که برود در نزد بنی اسرائیل و بگوید موسی دنبال ماموریتی رفته است، موسی در این ماموریت با ديدنِ سه حادثه عجیب، بوسیله آن مرد، با اینکه شرط کرده بود، هر چه می بیند، چیزی نگوید، خود را می شناساند که مردی عجول و زود قضاوت کننده و فراموشکار است و صاحب اراده ای راسخ نیست و با این آزمایش بسوی مکان موعود در کوه سینا بر میگردد و در آنجا خالق عالم برای اینکه، کم ارزشی بنی اسرائیل را به موسی و به خودشان از حيث ایمان ثابت نماید، موسی را که بنا بود، بیش از سی روز در کوه نماند، ده روز دیگر نگه میدارد، به این طریق که موسی بر طبق آیه مفصل 143 از سوره اعراف بفكر میافتد، از خالق خود بخواهد که او را با چشمِ خود ببیند و این تقاضا باعث میگردد، تماسِ وضعِ قابلِ رؤیت الله با کوهی که دور از مکان موسی بود، آن کوه را به یک انفجار اتمی سخت دچار کند و متلاشی شود تا موسی در اثر رادیو اکتیویته ی آن، چند روز بیفتد و بیهوش و بیمار گردد و همین چند روز باعث تاخير موسی در بازگشتنش شود و ضمنا موسی بداند که چرا خالق عالم، دیدنی به چشم بشر مادی نیست، ولی در آخرت به چشم دانایان نیکوکار قابل رؤیت است) (۸۵) |
020-085-048-طه
« Back to Glossary Index